دلایل گویندگان نظر دوم:
الف) از سنت:
حدیث جابر بن عبدالله بقال: «کان رسول اللهجإذا خطب احــمرتْ عیناهُ، وعلا صوته، واشتد غضبهُ، حتی کأنه منذرُ جیشٍ یقول: صبحکم ومساکم ویقول: «بعثت أنا والساعة كهاتين ويقرنُ بين أصبعيه السبابة والوسطي، ويقول: أما بعدُ فإن خير الـحديثِ كتاب الله وخير الـهدي هدي محمد ج وشرّ الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة ثم يقول: أنا أولي بكل مؤمن من نفسه، من ترك مالاً فلأهله، ومن ترك ديناً أو ضياعاً فإلي وعلي» [۱۲]. «پیامبر ج زمانی که خطبهای ایراد میکرد چشمانش قرمز میشدند، صدایش بلند، و عصبانی میشد، گویا که مردم را از هجوم لشکری میترساند و میگوید: صبح هنگام و یا شام هنگام بر شما حمله ور میشوند و میفرمود: من و قیامت این طور مبعوث شدهایم، سپس انگشت اشاره و انگشت وسطش را با هم جفت کرد و فرمودند: پس خوبترین حرفها کتاب خدا و خوبترین راه، راه محمد جاست و بدترین کارها اعمالی است که تازه ایجاد میشوند و هر بدعتی ضلالت است، من برای انسان مؤمن از نفس خودش اولیتر و مقدمتر هستم، هر کس مال و ثروتی را ترک کند برای اهل و عیالش است و هر کس قرض یا کالایی را ترک کند بسوی من است و (ادای آن) بر من میباشد».
ما رواه ابن مسعود سمرفوعاً وموقوفاً أنه جکان یقول: «إنما هما اثنتان الكلام والـهدي، فأحسن الكلام كلام الله، وأحسن الـهدي هدي محمد جألا وإياكم ومحدثات الأمور، فإن شرّ الأمور محدثاتها، وكلُ محدثة بدعة، وكلُّ بدعة ضلالة» [۱۳]. «ابن مسعود س به صورت مرفوع و موقوف از پیامبر جروایت میکند که: دو چیز وجود دارد؛ کلام و راه، خوبترین و نیکوترین کلام و گفتار کلام خداست، و نیکوترین راه، راه حضرت محمد جمیباشد، هوشیار باشید که در دین هیچ چیزی را ایجاد نکنید، چون بدترین و زشتترین کارها اضافه کردن به دین است، و هر اضافه کردنی بدعت است و هر بدعتی گمراهی و ضلالت میباشد».
عرباض بن ساریه روایت میکند که: روزی با پیامبر جنماز خواندیم، سپس رو به ما خطبهای ایراد نمود که اشک را از چشمها پایین میآورد، و قلبها را ترساند، شخصی گفت: ای رسول خدا ج! گویا که این موعظه و خطبهی خداحافظی بود پس چه نصیحت و ارشادی برای ما داری؟ فقال: «أوصيكم بتقويالله والسمع والطاعة، وإن عبداً حبشياً، فإنه من يعش منكم فسيري اختلافاً كثيراً فعليكم بسنتي وسنة الـخلفاء الراشدين الـمهديين، تمسكوا بها وعضّوا عليها بالنواجذ وإياكم و محدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة» [۱۴]. «پیامبر جفرمود: شما را به تقوای خدا و اطاعت و فرمانبرداری از امرای دین توصیه میکنم، اگرچه آن امیر یک نفر سیاهپوست حبشی باشد، هر کس از شما زنده بماند شاهد اختلافات زیادی میشود، پس بر شما لازم است در این ایام به سنت من و سنت خلفای راشدین که هدایت یافتهاند ملتزم باشید، به این سنتها چنگ بزنید و با دندان آن را حفظ کنید و از اضافه کردن به دین و چیزهای تازه خودداری کنید، چون هر اضافه کردنی بدعت است و هر بدعتی ضلالت و گمراهی به شمار میرود».
ب) دلایل آثار:
۱- از ابن عباس س روایت شده است که گفته است: هر سالی که بر مردم میگذرد بدعتی را ایجاد میکنند و سنتی از سنتهای پیامبر جرا از بین میبرند، به صورتی که بدعتها زنده و سنتهای پیامبر جخاموش میشوند [۱۵].
۲- از ابن مسعود روایت شده است: از خدا و رسول خدا جپیروی کنید چون کفایت شما را میکند و هیچ چیزی را ایجاد و اضافه نکنید و دین کامل و تمام برای شما آمده است [۱۶].
آنچه از احادیث و آثار بیان شد بر این مطلب دلالت دارد که بدعت جز به صورت مذموم و ناپسند در شرع وارد نشده است.
پس قول راجح - والله اعلم - این است که بدعت تنها به چیزی اطلاق میشود که مخالف سنت است، و بدعت محمود و نیکو وجود ندارد. شیخ الإسلام ابن تیمیه /میفرماید: این قاعده که میگوید: استدلال به اینکه هر چیزی بدعت باشد کراهت دارد، قاعدهای بزرگ و مهم است، و بعضی از مردم میگویند: بدعت به دو نوع تقسیم میشود: بدعت حسنه و بدعت قبیحه، و دلیلشان برای این تقسیمبندی قول عمر س در مورد نماز تراویح میباشد که فرمود: «نعمت البدعة هذه» این خوبترین بدعت است [۱٧].
و در نتیجه مخالفین میگویند: هر بدعتی ضلالت نیست.
اما جواب:
فرمودۀ پیامبر جکه میفرماید: «إن شرّ الأمور محدثاتها، وأن كل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار» «بدترین کارها در دین چیزهایی است که تازه و نو پیدا هستند و هر بدعتی ضلالت است و هر ضلالت و گمراهی در آتش جهنم».
هشدار و ترساندن مردم از طرف پیامبر جاز این امور نصّی صریح از طرف پیامبر جمیباشد، پس برای هیچ کسی حلال و جایز نیست مذموم و ناپسند بودن را از بدعت کنار بزند، و آن را حسن و نیکو بداند، و هر کس این کار را انجام دهد مکابر و سرگردان است.
و همچنین برای هیچ احدی حلال نیست که با این گفتار جامع و کامل حضرت رسول جکه میفرماید هر بدعتی ضلالت و گمراهی است مقابله کند و بگوید: هر بدعتی ضلالت نیست، این نظریه مخالفت و جنگ با رسول جخداست و تأویل نمیباشد [۱۸].
اما نماز تراویح در شریعت اسلام بدعت نیست، بلکه سنت پیامبر جمیباشد و به صورت قولی و عملی آن را بیان کرده است. و خواندن آن هم به صورت جماعت بدعت نیست بلکه سنت است و پیامبر جآن را به صورت جماعت در اول ماه رمضان سه شب پشت سر هم انجام داد ولی در شب چهارم فرمود: متوجه آمدن شما به مسجد بودم، اما ترسیدم که بر شما واجب شود و شما هم توان انجام آن را نداشته باشید و عاجز و ناتوان شوید به همین خاطر آن را به صورت فردی خواندم [۱٩].
پس پیامبر جبه علت خوف از فرضیت نماز تراویح آنرا با جماعت برگزار نکردند، و اگر ترس فرض شدن را نداشت حتماً میرفت و آن را به صورت جماعت با مردم انجام میداد. زمانی که عمر س مردم را جمع کرد و امامی [۲۰]را تعیین نمود و چراغهای مسجد را روشن کرد، این حالت که قبلاً آن را به این صورت انجام نمیدادند بدعت نامیده شد، که هدفشان بدعت لغوی بود نه اصطلاحی، چون سنت آن را تأیید میکند، و همچنین ترس فرض شدن با فوت پیامبر جاز بین رفت به همین خاطر زمینۀ انجام آن به صورت جماعت فراهم بود [۲۱].
اما قول عمر س که فرمود: «نعمت البدعة هذه» اگر بخواهیم حکمی را به قول عمر فاروق س ثابت کنیم مخالفین میگویند که این گفته حجت نیست پس چگونه زمانی که مخالف قول پیامبر جو سنت او باشد حجت شده میتواند؟. و اینکه عمر فاروق آن را بدعت مینامد، منظورش بدعت لغوی است نه اصطلاحی و شرعی، چون بدعت لغوی شامل تمام کارهایی میشود که قبلاً نظیر و مثلی نداشته است.
اما بدعت شرعی: بدعتی است که هیچ دلیل شرعی برای انجام آن وجود ندارد، زمانی که پیامبر جبه طور شفاف در مورد چیزی دستور داده است دلالت بر مستحب یا واجب بودن آن کار بعد از فوت پیامبر جدلالت دارد، و اگر چنانچه به این سنتها عمل شود مثل قرار دادن صدقه از طرف ابوبکر، زمانی که عمل به این سنتها بعد از فوت پیامبر جصورت گیرد صحیح است در لغت به آن بدعت گفته شود، چون کاری است تازه و ابتدائی. نماز تراویح یا جمع کردن قرآن در یک مصحف، و یا تبعید یهود خیبر [۲۲]و نصاری نجران [۲۳]و امثال آنها از منطقه جزیرة العرب از طرف عمر فاروق س نیز به همین صورت است.
[۱۲] صحیح مسلم مطبوع با شرح نووی (۶/ ۱۵۳- ۱۵۴)، کتاب الجمعة، ورواه النسائی فی سننه، (۳/۱۸٩)، کتاب صلاة العیدین و ابن ماجه در مقدمهی سنن خود (۱/۱٧). [۱۳] رواه ابن ماجه فی سننه مرفوعاً إلی النبی ج، (۱/۱۸) المقدمه، در سند آن عبیدة بن میمون الدنی است که ابن حجر میگوید مستور است. (تقریب التهذیب ۱/ ۵۴۵). [۱۴] رواه امام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶-۱۲٧)، رواه ابوداود فی سننه المطبوع مع شرحه عون المعبود، (۱۲/۳۵۸-۳۶۰) کتاب الفتن، و لفظ حدیث از ابوداود است. [۱۵] هیثمی در مجمع الزوائد گفته است: رواه الطبرانی فی الکبیر و رجاله موثوقون، مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸)، باب فی البدع والأهواء. و آنرا ابن وضاح در کتاب البدع صفحهی: ۳٩ روایت نموده است. [۱۶] مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸) باب اقتدا به سلف. [۱٧] رواه البخاری فی صحیحه، کتاب صلاة التراویح، حدیث (۲۰۱۰)، و رواه مالک فی الموطأ، (۱/۱۱۴). [۱۸] اقتضاء الصراط المستقیم، (شیخ الإسلام ابن تیمیه، ۲/۵۸۲-۵۸۸). [۱٩] رواه البخاری، (۴/۲۵۱)، کتاب صلاة التراویح، حدیث: (۲۰۱۲)، و هم چنین در جاهای دیگر. [۲۰] آن امام که توسط حضرت عمر تعیین شد أبی بن کعب بود. موطأ، (۱/۱۱۴). [۲۱] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، ابن تیمیه مراجعه شود، (۲/۵۸۸-۵٩۱). [۲۲] خیبر هشت برد از مدینه –در مسیر شام- دور است، که هفت قلعه و مزارع و باغ خرمای فراوانی داشت، خیبر به زبان یهودی یعنی دژ و قلعه که پیامبر جدر سال هفتم یا هشتم هجری آن را فتح کرد و در زمان عمر فاروق س اهل آن به شام تبعید شدند. معجم البلدان، (۲/۴۰٩- ۴۱۰) و فعلا خیبر بخشی از ولایت مدینة منوره است. [۲۳] نجران در طرف مقابل یمن قرار گرفته است، به خاطر نجران بن یعرب قحطان به این نام نامگذاری شده چون او آنجا را آباد کرد، درهای بزرگ دارد در زمان رسول خدا کعبه ای نیز در آنجا وجود داشت، اسقفهایی داشت که پیامبر جآنها را به مباهله فراخواند، در آنجا گودال اخدود ایجاد شد که تا اکنون بقایای آن وجود دارد. نجران اکنون تابع عربستان سعودی و ولایت مستقلی است که از ریاض (پایتخت) از مسیر وادی دواسر حدود نه صد کیلومتر دور است و به زراعت شهرت یافته است. معجم البلدان ۵/ ۲۶۶-۲٧۰.