چهارم: دلایلی از آثار
گفته عمر فاروق س که میفرماید: زبان عجمها را یاد نگیرید، و روز عید مشرکین به کلیساهای آنان نروید، چون خشم و غضب خدا بر آنها نازل میشود [۸۴۵].
قول عمر فاروق : از دشمنان خدا در عیدها و جشنشان دوری کنید [۸۴۶].
قول عبدالله بن عمر بکه میفرماید: هر کس در شهر و یا سرزمین عجمها سکونت گزیند و منزل و خانه درست کند، نوروز آنها را انجام دهد، و در مراسم و تجمعهای شادی آنان شرکت کند و از آنها تقلید نماید و تا زمان مرگ به همین صورت باشد در روز قیامت با آنها محشور میشود [۸۴٧].
محمدبن سیرین میگوید: هدیهای به مناسبت نوروز برای علی مرتضی س آورده شد، گفت: این چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین این روز نوروز است، گفت هر روز را فیروز کنید، اسامه میگوید دوست نداشت بگوید نوروز [۸۴۸].
بیهقی گفته است: در این روایت به صراحت وارد شده اختصاص روزی را که شریعت مخصوص نگردانیده مکروه است [۸۴٩].
براساس آنچه از آثار ذکر شده گذشت، درمییابیم که عمر فاورق س از یاد گرفتن زبان آنها و مجرد وارد شدن به کلیساهای آنان در روز عید نهی کرده است، پس انجام بعضی از افعال و کردار آنان باید چگونه باشد؟! و یا اگر قسمتی از عبادت آنها انجام شود؟
آیا انجام بعضی از اعمال عید آنها از داخل شدن و شرکت کردن در عید آنان بزرگتر و خطرناکتر نیست؟
زمانی که روز عید به خاطر اعمالی که انجام میدهند خشم و غضب خدا بر آنان نازل میشود، پس کسی که در عمل و یا بعضی از کارها با آنها شرکت میکند و یا حضور مییابد آیا این عقوبت و عذاب بر او وارد نمیشود؟ سپس میگوید: از دشمنان خدا در روز عیدشان دوری کنید، آیا این سخن نهی از دیدار با آنها و نهی از شرکت در اجتماع آنها نیست؟ پس حال آن کسی که اعمال آنها را انجام میدهد چگونه است؟
و اما عبدالله بن عمر س به صراحت بیان میکند که هر کس در سرزمین آنان خانه درست کند و مراسم عید نوروز و جشن آنان را انجام دهد و از آنها تقلید نماید و تا زمان مرگ این کار را ادامه دهد و توبه نکند با آنها حشر میشود، از این مطالب فهمیده میشود که بر اساس نظر ابن عمر س با مشارکت در مجموع این کارها آن فرد کافر میشود، و یا او را دچار معصیت مینماید، چون اگر برای استحقاق عقوبت مؤثر نبود درست نبود جزئی از مقتضی قرار داده شود، چون چیزی که مباح باشد باعث عقوبت نمیشود، و ذم بعضی مشروط به ذم بعضی دیگر نیست، چون أبعاضی که ذکر شده است مقتضی ذم به صورت منفرد میباشد، و به این خاطر - والله اعلم - گفته است هر کس در شهر و سرزمین آنها خانه درست کند و سکونت گزیند، چون آنان در زمان عبدالله بن عمر و سایر صحابهها از اظهار عیدهایشان در دارالإسلام ممنوع شده بودند و اجازۀ آن را نداشتند، و هیچ یک از مسلمانان از عید آنان تقلید نمیکرد و خود را به آنها شباهت نمیداد، و تنها این بود که در سرزمین مسلمانان صورت میگرفت؛ چون در سرزمین مسلمانان قرار داشتند.
و اما علی مرتضی س موافقت در نام عیدی که مخصوص آنان بود را مکروه میدانست، حال موافقت در عمل با آنان را چگونه میداند [۸۵۰]؟
دلایلی از اعتبار عبرتها و پندها) که به چند صورت است، از جمله:
* وجه اول
اعیاد و جشنها جزو شریعت و از مناهج و مناسک میباشد، و خداوند سبحان در مورد آن میفرماید:
﴿لِّكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكًا هُمۡ نَاسِكُوهُ﴾[الحج: ۶٧].
«برای هر ملتی برنامهای ویژه، جهت معاملات و عبادات با توجه به شرایط زمان و مکان) قرار دادهایم، که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند».
مانند قبله، نماز و روزه، هیچ فرقی میان مشارکت آنها در عید و مشارکت آنها در سایر مناهج و عبادتهای دیگر نیست، موافقت در تمام عید، موافقت با کفر است، و موافقت در بعضی از فرعهای آن، موافقت در بعضی از شعبههای کفر میباشد، بلکه عیدها از خصوصی ترین ویژگیهای هستند که شرایع و ادیانها بوسیلۀ آن از یکدیگر جدا میشوند، و آشکارترین و ظاهرترین شعایر را دارا میباشند، پس موافقت با آن مواقت با مهمترین شرایع کفر میباشد، و شکی نیست در مجموع با وجود شرایط موافقت با آن گاهی به کفر منتهی میشود. و اما شروعکنندۀ آن کمترین حالتش این است که معصیت و گناه میباشد. و به این اختصاص پیامبر ج اشاره کرده است، آنجا که میفرماید: «إن لكل قوم عيداً وإن هذا عيدنا» «برای هر ملتی عیدی وجود دارد و این عید ما است».
مشارکت در عید کفار از مشارکت در پوشیدن زنار لباسی است که مجوسی یا مسیحی به کمر خود میبندند)) [۸۵۱]( و امثال آن که از نشانههای آنان است قبیحتر و خطرناکتر است، چون این علامت و نشانه وضعی است و از دین به شمار نمیرود، و هدف از آن تنها جدایی میان کافر و مسلمان است، اما عید و توابع آن جزو دین به شمار میروند پس موافقت با آن، موافقت با چیزی است که سبب خشم و عقاب و عذاب خدا میباشد.
عید کفار شریعتی از شرایع کفار است، و یا عبادتی از عبادتهای آنان میباشد، پس موافقت در آن مانند سایر شعایر و عبادات کفر حرام و ممنوع است) [۸۵۲](.
* وجه دوم
آنچه آنها در عید و جشنشان انجام میدهند معصیت خداوند میباشد، چون یا بدعت است، یا منسوخ میباشد، مثل نماز خواندن مسلمان بهسوی بیتالمقدس با وجود آنکه عمل شایستهای است ولی نسخ شده است. این زمانی است که آنچه انجام میشود از چیزهایی باشد که بوسیلۀ آن عبادت و دینداری میشود، و اما مسایلی که به عادتها تعلق میگیرند مانند طعام، لباس، بازی و شادی همۀ اینها تابع آن عید دینی هستند، همانطور که در دین اسلام هم تابع هستند. پس به منزلۀ این میشود که بعضی از مسلمانان عیدی را ایجاد کرده باشند و برای برگزاری آن به صحرا و دشت بروند و در آن عبادات و عاداتی از جنس آنچه که در عید فطر و قربان انجام میشود انجام شود، و یا اینکه چیزی گذاشته شود و به دور آن طواف کنند و مراسم حج انجام داده شود، و برای کسی که این کار را میکند طعام و غیره درست شود.
اگر مسلمان چنین کاری را انجام دهد، آن روز عادت خود را تغییر داده است، همانطور که اهل بدعت در امور عادی یا در بعضی از آن عادت خود را بوسیلۀ درست کردن طعام، زینت دادن لباس، خرج و مخارج زیاد و غیره تغییر میدهند، بدون اینکه به این عادت نوبنیاد قصد عبادت داشته باشند، آیا این کار از قبیحترین و زشتترین منکرات نیست؟ به همین صورت موافقت با این انسانهایی که مغضوب علیهم و ضالین هستند خطرناکتر و شدیدتر میباشد.
اهل کتاب یهود و نصاری) بر دین مبتدع و منسوخ خود استوار و به آن اقرار میکنند و آن را سرّی نگه میدارند، و انسان مسلمان به چیزی که مبتدع و منسوخ باشد نه به صورت سرّی و نه به صورت آشکار اقرار نخواهد کرد و آن را به رسمیت نمیشناسد، و اما مشابهت و تقلید از کفار مثل مشابهت و تقلید از اهل بدعت و حتی خطرناکتر و بدتر میباشد) [۸۵۳](.
* وجه سوم
اگر انجام کارهای اندکی از آن عیدها و غیره درست تلقی شود به انجام کارهای زیاد منجر میشود، سپس هر زمان چیزی شایع شود مردم عوام وارد آن میشوند و اصل آن را فراموش میکنند بطوری که برای آنها به عادت و حتی عید تبدیل میشود، و به عید خداوند شباهت پیدا میکند حتی بر آن برتری پیدا میکند به طوری که نزدیک است به مرگ اسلام و حیات کفر منتهی شود، همچنان که شیطان برای بسیاری از کسانی که ادعای اسلام میکنند کارهایی را زیبا جلوه داده است مثل آنچه که در اواخر روزۀ مسیحیها انجام میشود، مثل هدایا و شادیها و خرجها و پوشاندن لباس به فرزندان و غیره که مانند عید مسلمانان شده است، حتی کشورها و شهرهایی به کشورها و شهرهای مسیحیها چسبیده و همسایه هستند که علم و آگاهی و ایمان آنها کم و اندک است این عید کفار بر عید خودشان غلبه دارد و از عید خدا و رسول خدا جبیشتر در قلب شان جای دارد، و از آنها برایشان شیرینتر است.
مشابهت و تقلید به کفر منتهی میشود، و یا غالباً به معصیت میانجامد، و یا به هر دو منتهی میشود، که در آن هیچ مصلحتی نیست، و هر چه به اینها منتهی و منجر شود حرام است، پس مشابهت و تقلید حرام هستند، و در مقدمۀ دوم هیچ شکی نیست، پیگیری و بررسی در موارد و مصادر شریعت بر این مطلب دلالت دارد که هر چه به کفر منتهی شود چه به صورت غالب، چه خفی و سری و چه به صورت کلی، حرام است.
مقدمۀ اولی واقعیت بر آن شهادت دارد و بر هیچ بینا و نابینایی پوشیده نیست که منتهی شدن به کفر امری طبیعی میباشد، که شارع حکیم آن را در عموم سد ذرایع و پیشگیریها ملاحظه کرده است، همانطور که شیخ الإسلام ابن تیمیه /در کتاب «اقامة الدلیل علی ابطال التحلیل» آن را بیان کرده و توضیح داده است) [۸۵۴](.
* وجه چهارم
عیدها و مراسم در مجموع منافع بزرگی برای دین و دنیای مردم دارند، همچنان که بوسیلۀ نماز، زکات، روزه و حج نفع و سود میبرند، به همین دلیل هر دین و شریعتی آن را در خود جای داده و آن را آورده است، خداوند میفرماید:
﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾[الحج: ۳۴].
«ما برای هر ملتی قربانی را مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا به آنها عطا نموده است».
و خداوند میفرماید:
﴿لِّكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكًا هُمۡ نَاسِكُوهُ﴾ [الحج: ۶٧].
«برای هر ملتی برنامهای جهت معاملات و عبادات) قرار دادهایم که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند».
و خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي﴾[المائدۀ: ۳].
«امروز احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم».
به همین خاطر خداوند این آیه را در بزرگترین عیدهای این امت پاک نازل کرده است، چون هیچ عید و جشنی در نوع خود که زمان و مکان را در خود جمع کرده از آن بزرگتر نیست و آن عید قربان میباشد، و هیچ خبر و اعلانی از نوع خود از این روز مهمتر نیست و نخواهد بود که عموم مسلمانان را فراخواند و خداوند کفر و اهلش را نفی و مردود کرد.
حالت جسم انسان طوری است که اگر گرسنه شد نیاز خود را از غذایی که به او رسیده میگیرد و چون سیر شد از طعام دیگری بینیاز میشود، حتی نمیتواند از آن بخورد مگر با ناراحتی و تکلف، که بیشتر اوقات باعث ناراحتی و ضرر او میشود و نفعی برای او نخواهد داشت، و در واقع غذای او نیست و باعث تقویت او نخواهد شد. بندگان خدا هم هر گاه از اعمال و کارهای غیر شرعی بعضی از نیازهای خود را بگیرند رغبت و علاقۀ ایشان به امورشرعی و واقعی کم خواهد شد و از آنها سود نمیبرند، و به مقداری کم میشود، بر خلاف کسی که تمام همت و ارادهاش را صرف کارهای شرعی و مشروع مینماید، این فرد محبت و علاقه و منفعت خود را در این امور مشروع میداند و دین و اسلام خود را کامل و تمام گردانیده است.
به همین خاطر فردی که به امور غیر شرعی علاقه دارد) برای آرامش و اصلاح قلبش بیشتر به قصاید و اشعار گوش میدهد، و شوق و علاقهاش به شنیدن قرآن کریم کم میشود، حتی بعضی اوقات از شنیدن آن ناراحت میگردد. به همین دلیل شریعت اسلام بر کسی که بدعتی را بوجود میآورد به شدت سخت گرفته و آن را بسیار بد و زشت میداند، چون اگر طوری بودی که ترک بدعت کافی بودی، نه به ضرر و نه به نفع شخص بودی، آن وقت کار آسان و ساده بود، اما بلا و مصیبت آن جا است که بدعت برای او باعث فساد است، از جمله باعث نقص منفعت شریعت در حق او میگردد، چون قلب انسان نمیتواند هم عوض و هم معوض منه را در خود جای دهد و گنجایش هر دو را ندارد.
به همین خاطر پیامبر جدر مورد عیدهای جاهلیت میگوید:
«إن الله قد أبدلكم بهما يومين خيراً منهما») [۸۵۵](. «خداوند به جای این دو روز عید زمان جاهلیت، دو روز بهتر و خوبتر برای شما داده است».
تغذیهی قلب با این کارهای بدعت مانع میشود که نهایت تغذیه و قوت را به وسیلۀ این اعمال صالح و پرمنفعت شرعی کسب کند، در نتیجه حال و وضعیتش بدون اینکه احساس کند تباه میشود، همچنان که جسمش بوسیلۀ غذاهای فاسد و کثیف بدون اینکه خودش احساس کند از بین میرود، با این توضیح بعضی از ضررهای بدعت روشن و آشکار میشود) [۸۵۶](.
* وجه پنجم
مشابهت به اهل کتاب و کفار در بعضی از اعیاد آنان و تقلید از آنها به خاطر وجود باطل و فسادهایی که در آن وجود دارد باعث خوشحالی قلب و سرور آنها میشود، به خصوص زمانی که این کفار زیر سلطۀ جزیه و تحقیر مسلمانان باشند، چون مشاهده میکنند مسلمانان ویژگیها و خصوصیات دین آنان را در خود قرار داده و جزئی از آن را انجام میدهند، این سبب قوت قلب و سعۀ صدر آنان میگردد، و خیلی اوقات اگر برایشان فرصت دست دهد آنها را طعام میدهند و ضعیفان و فقرا را خوار و ذلیل مینمایند، که این امر و کاری محسوس و مشهود است، که انسان عاقل از آن غافل نیست. پس چگونه جایز و درست است بدون دلیل به آنها احترام گذاشت در حالی که شریعت و دین تحقیر و ذلت در برابر مسلمانان را برای آنها قرار داده است؟
* وجه ششم
آنچه کفار در عیدهای خود انجام میدهند بعضی از آنها کفر، و بعضی حرام، و بعضی مباح میباشد به شرطی که از مفسدۀ مشابهت خالی باشد. جدایی میان این حالتها غالباً آشکار و روشن است، اما بعضی اوقات برای عموم مردم روشن نیست و آن را نمیدانند، مثلاً مشابهت و تقلید در چیزی که روشن و معلوم نیست، برای انسان عالم حرام است، اما انسان عامی و بیسواد فکر میکند که فقط مشابهت و تقلید در کارهای حرام ممنوع است، اینجا است که مردم عوام مرتکب حرام میشوند، فرق میان این صورت و صورت سوم جلوگیری، پیشگیری) این است که آنجا گفتیم موافقت در کارهای کم و اندک به موافقت کارهای زیاد و بیشتر منتهی میشود، ولی در اینجا جنس و نوع موافقت نسبت به عموم دین خودشان برای آنها روشن نیست و آن را نمیدانند، به طوری که معروف و منکر را تشخیص نمیدهند، آن حالت بیانگر این است که با خواست و ارادۀ خود دنبال آرزوهایش میرود، و در این صورت قلبها به اعتقادات خود نادان میباشند.
* وجه هفتم
خداوند بنیآدم و سایر مخلوقات را بین دو چیز متشابه که برای هر دو تغییرپذیر است خلق کرده است، هر زمان متشابهت بیشتر باشد تغییر در اخلاق و صفات کاملتر و تمامتر میشود، به طوری که تشخیص آن دو از یکدیگر جز با چشم ممکن نخواهد بود، پس مشابهت و مشارکت در کارهای ظاهری باعث میشود که مشابهت و مشارکت در امور باطنی و درونی نیز به صورت مخفیانه و تدریجی و غیرمحسوس صورت پذیرد.
این امر در یهودیها و مسیحیها که با مسلمانان معاشرت داشته و زندگی کردهاند ظاهر و آشکار میشود، آنها از دیگر کفار، دارای کفر کمتری هستند، و مسلمانانی که زیاد با یهودیها و مسیحیها معاشرت داشتهاند نسبت به مسلمانان دیگر دارای ایمانی ضعیفتر و کمتری هستند، مشارکت در هدایت ظاهری باعث تناسب و الفت میشود با اینکه از نظر زمانی و مکانی هم دور باشند.
تقلید از عیدهای آنان - با اینکه کم هم باشد - باعث کسب نوعی از اخلاق آنها میشود، در حالی که اخلاق آنان مورد لعنت قرار گرفته است، و هر چیزی که باعث فساد مخفی و غیر منظم شود حکم به آن تعلق میگیرد و حکم تحریم برای آن صادر میگردد، پس میگوییم: مشابهت و تقلید از ظاهر سبب و مظنۀ مشابهت و تقلید از عین اخلاق و افعال مذموم آنها میشود، حتی سبب میشود در اصل اعتقادات هم از آنان تقلید نمایند، که تأثیر آن ظاهر نمیشود و کنترل نخواهد شد، و عین فسادی که از مشابهت و تقلید پیدا میشود بعضی اوقات ظاهر و منظم نخواهد شد، و چون پیدا شد دیگر زوال و از بین رفتن آن محال خواهد شد، و هر چیزی که باعث چنین چیزی شود قانونگذار خدا و رسول جاو) آن را حرام کردهاند، همانطور که اصول ثابت و مقرر بر این مطلب دلالت دارند و صراحتاً آن را بیان کردهاند) [۸۵٧](.
* وجه هشتم
مشابهت در ظاهر و تقلید ظاهری نوعی مودت و محبت را ایجاد میکند و در باطن نیز باعث محبت و دوستی میشود، همچنان که محبت باطنی و درونی سبب مشابهت ظاهری میشود، که تجربه و مشاهدات این را ثابت کرده است، حتی دو نفر اگر از یک شهر و دیار باشند سپس به شهر و دیار غربت بروند میان آنها مودت و الفت زیاد پیدا خواهد شد، و اگر چنانچه در شهر خود بودند همدیگر را نمیشناختند و یا حتی با همدیگر سخن هم نمیگفتند و با هم قهر میشدند، به همین صورت صنعتگران دنیوی هم با یکدیگر نوعی الفت و محبت و همبستگی دارند که غیر آنها چنین وضعیتی ندارند، پادشاهان و رؤسا هم با اینکه از نظر ممالک و دیار از همدیگر دور باشند با همدیگر محبت و الفت دارند مگر اینکه دین و یا هدفی خاص مانع این محبت و علاقه شود.
پس زمانی که مشابهت و تقلید در امور دنیوی باعث محبت و دوستی با کفار میشود، پس مشابهت و تقلید در امور دینی باید چگونه باشد؟ که قطعاً باعث محبت و الفت بیشتری خواهد شد، و روشن است که محبت و دوستی با آنان با ایمان منافات دارد و سبب نفی ایمان میشود.
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ٥٣﴾[المائدۀ: ۵۱-۵۳].
«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید) ایشان برخی دوست برخی دیگرند و در دشمنی با شما یکسان و برابرند) هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد و آنان را به سرپرستی بپذیرند) بیگمان او از زمرۀ ایشان به شمار میرود و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمیکند. میبینی کسانی که بیماری ضعف و شک و نفاق) به دل دارند، در دوستی و یاری با یهودیان و مسیحیان) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسیم که روزگار برگردد و) بلایی بر سر ما آید و به کمک ایشان نیازمند شویم) امید است که خداوند فتح مکه) را پیش بیاورد یا از جانب خود کاری کند و دشمنان اسلام را نابود و منافقان را رسوا نماید) و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتهاند پشیمان گردند. آنگاه که فتح و پیروزی فرارسد) مؤمنان میگویند آیا اینان همان کسانی هستند که با شدت و با حدّت به خدا سوگند میخوردند و میگفتند ما بر آیین شماییم و همچون شما مسلمانیم و) با شما هستیم! دروغ گفتند و) کردارشان بیهوده و تباه گشت و رنجشان بر باد رفت و تلاششان هدر رفت) و زیانکار شدند».
خداوند آنچه سبب خواری و ذلت اهل کتاب شده بیان میکند و میفرماید:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ٨٠ وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٨١﴾[المائدۀ: ٧۸-۸۱].
«کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته از فرمان خدا) سرکشی میکردند و در ظلم و فساد) از حد میگذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند. و چه کار بدی میکردند! بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند چه توشۀ بدی برای خود پیشاپیش به آخرت) میفرستند! توشهای که موجب خشم خدا و جاودانه در عذاب دوزخ) ماندن است. اگر آنان به خدا و پیغمبر اسلام) و آنچه بر او از قرآن) نازل شده است ایمان میآوردند، به سبب ایمان راستین هرگز) کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارج هستند».
خداوند بیان کرده است که ایمان به خدا و پیامبر جو آنچه بر او نازل شده است مستلزم عدم دوستی و محبت با آنان میباشد، پس ثبوت دوستی و محبت با آنان موجب عدم ایمان میشود، چون عدم لازم مقتضی عدم ملزوم است.
خداوند میفرماید:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُ﴾[المجادلۀ: ۲۲].
«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند هر چند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیلۀ ایشان باشند. چرا که مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است، و با نفخۀ ربّانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است».
خداوند خبر داده است که مؤمنی پیدا نمیشود که کافری را دوست داشته باشد، هر کسی کفار را دوست داشته باشد مؤمن نیست، مشابهت و تقلید ظاهری مظنۀ محبت است پس حرام میباشد، همانطور که بیان شد و مثال هم آورده شد) [۸۵۸](.
شیخ الإسلام ابن تیمیه /میگوید: بدان که صورت و شکلهای فساد در مشابهت و تقلید کفار زیاد هستند، پس خوب است به آنچه بیان کردیم اکتفا کنیم) [۸۵٩](.
از آنچه گذشت برایمان روشن گردید که تشبه به کفار و تقلید از آنان به صورت عموم و خصوصی - در اعیاد و جشنهایشان - حرام است و با ایمان منافات دارد، و قرآن، سنت پیامبر ج، اجماع، آثار و اعتبار این مطلب را ثابت میکنند و بر آن دلالت دارند که بیان آنها گذشت.
پس ای برادر و خواهر مسلمان از تشبه به کفار و اهل کتاب و غیره دوری کن و از عواقب این کار بترس، نه در عادات و نه در عبادات و تقالید دیگر، نه به صورت ظاهری و نه باطنی از آنها پیروی مکن، چون هر کس به قوم و ملتی تشابه پیدا کند از آن قوم است و روز قیامت با آنها محشور میشود.
و بر شما لازم و واجب است کسی را که مشاهده میکنید از آنها تقلید میکند و خود را به آنها شباهت میدهد به نحو احسن راهنمایی و نصیحت کنید، شاید شما سبب شوید این فرد مشابهت و تقلید با آنان را ترک کند و با این عمل خیر از طرف خداوند اجر و ثوابی به شما برسد.
علیالخصوص اینکه اغلب مقلدین از روی اعتماد و باور این کار را انجام نمیدهند، بلکه تنها تقلید کورکورانه است، که عوامالناس و جاهلان آن را انجام میدهند.
آنچه بر انسان مسلمان واجب است این است که از نفس خود و کسانی که تحت قدرت و سیطرۀ او هستند شروع کند، هر چه که تشبه به کفار و تقلید از آنها و غیر آنها است ترک کند، و کسانی را که به تقلید و تشبه به آنها مبتلا گشتهاند نصیحت و توجیه نماید، چون تقلید و تشبه به آنها منکری است که واجب است به اندازۀ طاقت و توان انسان تغییر داده شود، یا با دست و قدرت آن را تغییر دهد، اگر توانایی نداشت با زبان، اگر نتوانست با قلب که این هم ضعیفترین مرحلۀ ایمان است.
حکام، علما و طلاب علوم دینی مسئولیت بیشتری به نسبت غیر خود برای تغییر و انکار این منکر و غیر آن دارند چون قدرت و توان آن را دارا میباشند، حکام بوسیلۀ قدرت، و علما بوسیلۀ علم و آگاهی.
هر زمان قدرت و علم با هم جمع شوند تلاش بیشتر و فایده و نفع زیادتری برای نابود ساختن بدعت و آشکار کردن سنت صحیح نبوی جدر این قضیه خواهد داشت. که شواهد زیادی در تاریخ برای اثبات این قضیه وجود دارد.
وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجـمعین.
پایان[۸۴۵] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴)، کتاب الجزیه، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمة فی کنائسهم، رواه عبدالرزاق فی مصنفه، (۱/۴۱۱)، رقم (۱۶۰٩)، و شیخ الإسلام ابن تیمیه در اقتضاء صراط المستقیم ۱/ ۴۵۵ گفته: این اثر را بیهقی با اسناد صحیح روایت نموده است. [۸۴۶] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴) به اسناد از بخاری، کتاب جزیه، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمه فی کنائسهم. [۸۴٧] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴)، کتاب الجزیة، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمة فی کنائسهم، و شیخ الإسلام ابن تیمیه در اقتضاء صراط المستقیم ۱/ ۴۵٧ گفته: این اثر را بیهقی با اسناد صحیح روایت نموده است. [۸۴۸] به السنن الکبری، تألیف بیهقی، (۱/۴۵۵-۴۶۰) مراجعه شود. [۸۴٩] به السنن کبری ٩/ ۲۳۵ کتاب الجزیه مراجعه شود. [۸۵۰] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۵۵-۴۶۰) مراجعه شود. [۸۵۱] به لسان العرب ۴/ ۳۳۰ مادهی (زنر) مراجعه شود. [۸۵۲] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۱-۴٧۲) مراجعه شود. [۸۵۳] به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود، (۱/۴٧۲). [۸۵۴] در فتاوی الکبری جزء سوم، ص (۲۶۵) وجود دارد. و به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۳-۴۸۲) مراجعه شود. [۸۵۵] رواه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، کتاب الصلاة، حدیث شماره (۱۱۳۴)، و سنن نسائی ۳/ ۱٧٩- ۱۸۰ کتاب العیدین، و مستدرک حاکم ۱/ ۲٩۴ و گفته: این حدیث بر شرط مسلم است و شیخین آن را روایت نکردهاند. ذهبی نیز با او موافق است. [۸۵۶] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۸۲-۴۸۵) مراجعه شود. [۸۵٧] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۸-۴۸۸) مراجعه شود. [۸۵۸] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۸۸-۴٩۰) مراجعه شود. [۸۵٩] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٩۰) مراجعه شود.