بحث دوم: وضعیت جامعه در آن زمان
سیاست و هدف تمام عبیدیها یک چیز بود، و آن کار و تلاش جدی برای ملزم کردن مردم به مذهب خود و انتشار آن در تمام نقاط مصر و جاهای دیگر که بر آن تسلط داشتند و یا با آنها همسایه بودند.
عبدالعزیز نسبت به مسیحیها و یهودیها مهربان بود، همچنان که پدرش - معز معد ابوتمیم - قبل از او با آنها چنین بود، ولی عزیز نسبت به مسیحیها مهربانتر بود، چون با آنها ارتباط نسبی داشت [۲۵۴].
عبدالعزیز، عیسی بن نسطورس را به کرسی وزارت رساند، همچنان که منشأ یهودی را والی و استاندار شام نمود، ابن نسطورس و منشأ یهودی محبتهای خود را آشکارا برای ملت خود ابراز نمودند، آنها را در پستهای دولتی منصوب کردند و مسلمانان را از آن مناصب دور نمودند، و مسلمانان هم اعتراضات خود را به خاطر این محبتها به غیر مسلمانان آشکار کردند، و این اعتراضات و ناراحتیها به جایی رسید که زنی نامهای به عزیز نوشت: به آن کسی که یهود را به وسیلۀ منشأ و مسیحیها را بوسیلهی عیسیبن نسطورس عزت و مقام بخشید، و مسلمانان را بوسیلهی تو دچار ذلت و خواری نمود ... [۲۵۵].
در نتیجه عزیز جلو ابن نسطورس را گرفت و نامهای به شام نوشت که منشأ و غیر او از مسئولین یهودی برکنار شوند، و دستور داد که قضاوتها و کارها بر اساس کتاب مسلمانان باشد، و در تمام نقاط تحت سیطرهی دولت قضاتی را برای نظارت بر کارهای آنان تعیین نمود. ولکن امیره ست الملک دختر خلیفه شفاعت ابن نسطورس را کرد، و عزیز او را برای بار دوم به وزارت رساند، و از او تعهد گرفت که مسلمانان را در مشاغل حکومتی استخدام کند.
در زمان عزیز ۳۶۵-۳٧۶) اهل کتاب حساسترین و بزرگترین مناصب و مسئولیتها را بدست گرفتند، و در زمان مستنصر ۴۲٧-۴۸٧) و خلیفههایی که بعد از او آمدند مهمترین مناصب مالی را در دولت بدست گرفتند و به مقام وزارت هم رسیدند.
این معامله تنها به آنچه گذشت منحصر نشد، بلکه بعضی از خلفای عبیدی مثل حافظ ۵۲۴-۵۴۴ ه در زیارت و بازدید دیر مسیحیها اشتیاق فراوان داشتند، و خلیفه الآمر ۴٩۵- ۵۲۴ ه به بعضی از راهبان ده هزار درهم هدیه میداد، و در زمان عبیدیها درآمد کلیساهای مصر بسیار زیاد شد [۲۵۶].
عبیدیها با مسیحیها بسیار با مهربانی و محبت و علاقه برخورد میکردند، پس زمانی که موقف و موضعگیری عبیدیها با یهودیها و مسیحیها این چنین باشد، ببینیم موقف و موضعگیری آنها در مقابل اهل سنت چگونه است؟!.
عبیدیها هر سه خلیفه - ابوبکر - عمر - عثمان شو سایر اصحاب را لعن میکردند، چون میگفتند دشمن آنها دشمن علی س نیز میباشد. و فضایل علی و فرزندانش را بر روی سکه و دیوارهای مساجد مینوشتند، و خطیبهای آنان بر تمام منبرهای مصر اصحاب را لعن میکردند.
عبیدیها تمام مسئولین مصری را ملزم و اجبار کرده بودند که مذهب عبیدی باطنی را بپذیرند، همانطور که قضات را ملزم کرده بودند که احکام را طبق قوانین مذهب آنها صادر کنند. بلکه رسیدن به مناصب دولتی مشروط به پذیرش مذهب تشیع بود، بطوری که سبب شد که بعضی از ذمیها [۲۵٧]اسلام را قبول کنند و مذهب تشیع را برای خود انتخاب نمایند [۲۵۸].
و از جمله دشمنی و عداوت آنها با سنت پیامبر جو اهل سنت: عزیز در سال ۳٧۲ ه دستور صادر کرد که در تمام سرزمین مصر نماز تراویح را ترک کنند، در سال ۳٩۳ ه سیزده مرد را دستگیر کردند که به زیبایی شهرت داشتند و به خاطر اینکه صلاه الضحی را انجام میدادند سه روز زندانی شدند، و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، در سال ۳۸۱ ه مردی را در مصر زدند و اذیت کردند و او را در تمام شهر گرداندند به این خاطر که کتاب الموطأ امام مالک بن انس /نزد او پیدا شده بود.
در سال ۳٩۵ ه در ماه صفر در تمام مساجد و حتی مسجد جامع العتیق مصر [۲۵٩]در قسمت ظاهر و باطن و تمام جوانب آنها، بر روی دیوارها و سنگها و قبرها، دشنام و فحش و ناسزا و لعنت به سلف صالح نوشته شد، و آن را با نقش و نگار با رنگ و طلاکوبی آرایش دادند، بر روی درها و بازارهای سرپوشیده و پاساژها نیز این ناسزاها را نوشتند و مردم را به این کار با اجبار وادار میکردند [۲۶۰].
لعن اهل سنت و بزرگان دین در تمام دوران حکمرانی عبیدیها در تمام نقاط مصر در منبرها بر زبان مردم جاری بود و تمام مردم آن را بر زبان داشتند، حتی عاضد - آخرین خلفای عبیدیها - شیعهای بسیار شدید و متعصب بود، در سب و فحش صحابه شبسیار غلو داشت، هر گاه یک نفر سنی را میدید خونش را حلال میکرد [۲۶۱].
از همهی اینها مهمتر و شدیدتر این بود که حاکم عبیدی ادعای الوهیت میکرد، به مردم دستور داده بود که هر گاه خطیب بر روی منبر نام او را میآورد به خاطر تعظیم و احترام او بلند شوند و بایستند، که در سایر ممالک دیگر تحت سیطره او این کار انجام میشد، حتی در حرمین شریفین، و به اهل مصر به صورت خصوصی دستور داده بود هرگاه به خاطر ذکر نام او بلند شدند سجده هم ببرند، حتی آن کسانی که نماز جمعه هم انجام نمیدادند ولی در کوچه و بازار حضور داشتند باید با آنها سجده ببرند، در حالی که برای خدا سجده نمیبردند ولی باید برای او سجده میبردند. حتی بعضی از جاهلان و نادانان زمانی که او را میدیدند میگفتند: ای کسی که تنهایی، ای زندهکننده و ای میراننده.
به سودان امر کرد که مصر را بسوزانند، تمام اموال و داراییهای آنها را غارت کنند، آنها هم امر او را اطاعت کردند، زنان را اسیر کردند، فحشا و فساد و منکرات زیادی را انجام دادند، یک سوم مصر را سوزاندند و نصف آن را غارت کردند [۲۶۲].
از آنچه که گذشت آگاهی کوتاهی نسبت به وضعیت و حالت جامعه در زمان عبیدیها داده میشود؛ آن عبیدیهایی که اولین کسانی بودند که مجالس جشن میلاد پیامبر جرا ایجاد کردند، و مشخص گردید که برگزاری این مجالس از محبت پیامبر جسرچشمه نمیگیرد، چون کسی که آنچه را یاد آور شدیم انجام دهد - با اینکه ادعای محبت پیامبر جرا نیز بکند - راست نمیگوید و صادق نیست و معقول هم نیست که چنین چیزهایی از او صادر شود، بلکه تنها هدف آنها رسیدن به اغراض سیاسی خودشان، و انتشار مذهب اسماعیلی باطنی بود و تمایل پیدا کردن مردم برای برپا کردن مجالسی که بواسطۀ این مجالس احترامهای ظاهری و رسیدن به هدایای نفیسی از پول و جوایزی برای شعرا و علما و نویسندههای درباری و همچنین احسان نسبت به فقرا و برپا کردن عروسیها نمایش میدادند. همۀ این مسائل به این خاطر برپا میشد که مردم بیشتر به مذهب آنها تمایل پیدا کنند و آن مذهب را قبول نمایند.
تمام هزینهها و خرجهای که آنها برای برپا کردن این مجالس صرف میکردند، به خاطر دشمنی و جنگ با خدا و رسول خدا ج، و دور کردن مردم از عقیدۀ صحیح و منهج و برنامهی سالم بود، در نتیجه خداوند آنها را به گرسنگی و از بین بردن اموال و میوهجات مبتلا کرد، علیرغم اینکه مصر سرزمینی سرسبز و حاصلخیز بود، و منابع بزرگی داشت و اموال زیادی در خزانهی عبیدیها ذخیره شده بود، تمام این اموال و ثروتها را در شهوترانی و هوسرانی خود و مجالس منکر و بدعت صرف میکردند، مردم مصر دچار گرسنگی شدند. کتابهای تاریخ آن را ثبت کردند، از جمله ابن جوزی در کتاب المنتظم) در حوادث سال ۴۶۲ ه در زمان خلافت المستنصر آن را بیان میکند: در ماه ذیالقعده تعداد زیادی از مردان و زنان مصر و شام، به خاطر فقیری و گرانی فرار کردند، و اعلام کردند که در مصر افراد زیادی به خاطر گرسنگی و مرگ نمانده است، و بعضی از مردم بعضی دیگر را میخورند، شخصی تعدادی از بچهها و زنان را ذبح کرده و گوشت آنها را پخته و آن را فروخته بود، سپس گودالی را کنده، سرها و دستها و پاهایشان را در آن دفن کرده بود، و بعداً کشته شد، چهارپایان خورده شدند و جز سه اسب برای حاکم مصر - المستنصر - باقی نماند، با اینکه هزاران حیوان قبل از این وضعیت وجود داشت، و فیلها مُردند، سگها پنج دینار فروخته میشدند، یک اوقیه ۲۱۴ گرم) روغن یک قیراط؛ یعنی یک بیست و چهارم ) دینار فروخته میشد.
بادام و شکر به وزن دینار بود، اندکی آب به ده دینار بود، کشیدن آب از چاه برای شستن لباس یک دینار بود، وزیر حاکم مصر نزد سلطان رفت، از قاطرش پیاده شد به خاطر نداشتن غذا و طعام جز یک غلام کسی دیگر با او نبود، نزد سلطان رفت و آن جوان به خاطر گرسنگی و ناتوانی از قاطر غافل شد و سه نفر قاطر را گرفتند و بردند، آن را ذبح نمودند و خوردند، این کار به حاکم مصر خبر داده شد، به قتل و به صلیب کشیدن آنها دستور داد و به صلیب آویخته شدند، فردای آن روز که به دار آویخته شده بودند، دیدند که استخوانهای آنان پوسیده شده و زیر درخت انداخته شدهاند و مردم گوشت آنها را خورده بودند، مردی در مصر خانهای را که به قیمت نهصد دینار خریده بود به یک لنگه آرد فروخته بود [۲۶۳].
خلاصۀ کلام: عبیدیها هنگامی که وارد مصر شدند و خواستند مذهب باطنی خود را منتشر نمایند، تشیع را بعنوان پوششی که دیدگاه مردم را نسبت به حقیقت دعوت خود عوض کنند، گرفتند. در این راه انواع وسایل را به کار بردند: عموم مردم را فریب دادند، و مردم را با دادن هدایا و مجالس و عروسیها مثل وسایلی از وسایل انتشار مذهب خود فریب دادند، و در مقابل کسانی از اهل سنت که حقیقت دعوت آنها رادرک کرده بودند و در مقابل آنها میایستادند و مخالفت میکردند، قتل و زندان و شکنجهها را در حق آنها بکار میبردند.
عموم مردم از این مجالس بدعتی اطلاع داشتند، و چون در آن مجالس مال و اموال بخشیده میشد آنها به آن نیاز داشتند، و میخواستند کمی در آرامش باشند، و همچنین به خاطر ترس از سلطان و حاکم کسی که به بدعت بودن آن هم آگاهی داشت نمیتوانست با آن مخالفت کند چون در صورت مخالفت انتظار هلاکت و شکنجه را داشت.
پس میدانی مناسب برای انتشار بدعتها، عادت دادن مردم و پیوند آنها با این بدعتها بود، چون میدانستند که سلطان ظالم برای این کارها تشویق و ترغیب میکند. علاوه بر آن به نظر خودشان - والله اعلم - ادعا میکردند که منسوب به نسب شریف هستند، و گمان کردند - آن گمان هم تحقیق پیدا کرد - که برپا نمودن جشن میلاد پیامبر جصحت نسب و انتساب آنها به آل بیت را ثابت میکند، در نتیجه این بدعت جشن تولد پیامبر جرا به وجود آوردند و برای ترویج آن مال و ثروت زیادی را صرف نمودند - والله اعلم.
[۲۵۴] با یک زن مسیحی ازدواج کرد، و دو برادر زنش را بر بعضی کلیساها بعنوان مسئول قرار داد. به کتاب الدولة الفاطمیة، ص ۲۰۲ مراجعه شود. [۲۵۵. ] - به البداية والنهاية (۱۱/ ۳۵۸) و المنتظم (٧/ ۱٩۰) و اتعاظ الحنفاء (۱/ ۲٩٧) مراجعه شود. [۲۵۶. ] - به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة (۲۰۲- ۲۱۶) مراجعه شود. [۲۵٧] ذمیها: نسبت به ذمه و ذمام است، که به معنی عهد، امان، ضمانت، حرکت و حق میباشند، اهل ذمه نامیده میشوند چون وارد عهد و امان مسلمانان میشوند، که آنها اهل کتاب یهودی و مسیحیها و همچنین مجوس میباشند، چون آنها شبه کتاب دارند، به نهایه در غریب الحدیث و الأثر، (۲/۱۶۸) مراجعه شود، و به کتاب الإفصاح لابن هبیره، (۲/۲٩۲) مراجعه شود. [۲۵۸. ] - به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة (۲۱۸) مراجعه شود. [۲۵٩] این مسجد در شهر فسطاط مصر قرار دارد، به آن تاج الجوامع و مسجد عمرو بن عاص س نیز میگویند، که بعد از فتح، اولین مسجدی است که در زمان اسلام در مصر ساخته شد. به الخطط مقریزی، (۲/۲۴۶) مراجعه شود. [۲۶۰. ] - به الخطط مقریزی (۲/ ۳۴۱) مراجعه شود. [۲۶۱] به وفیات الأعیان، (۳/۱۱۰) مراجعه شود. [۲۶۲] به کتاب النهایة والبدایة، (۱۲/۱۰-۱۱) و کتاب المنتظم، (٧/۲٩۸) مراجعه شود. [۲۶۳] به کتاب المنتظم، (۸/۲۵٧-۲۵۸) و کتاب وفیات الأعیان، (۵/۲۳۰)، و البدایه والنهایه (۱۲/ ۱۰٧) و اتعاظ الحنفا (۱/ ۲٧٩، ۲٩۶- ۲٩٩) مراجعه شود.