سالگردها و مناسبت های ناروا

فهرست کتاب

سبب ششم: جهل و نادانی نسبت به سنت نبوی

سبب ششم: جهل و نادانی نسبت به سنت نبوی

که شامل موارد زیر می‌شود:

الف- عدم آگاهی نسبت به جدایی میان احادیث مقبول و مردود.

ب- جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلام.

الف- جهل به جدایی میان احادیث صحیح و غیرصحیح

منظور آن است که آن شخص مصطلح و علوم‌الحدیث را نمی‌داند، و آگاهی و توانایی جدایی بین احادیث صحیح و ضعیف و موضوع را ندارد، در اثر این جهل و نادانی بر احادیث دروغین اعتماد کرده، و احادیث ضعیف را انتخاب می‌نماید در نتیجه آن‌ها ‌را مصدر و منشأ شریعت معرفی می‌کند و حکم و فتوا را براساس آن‌ها ‌صادر می‌کند مبنی بر این که این کارهای بدعت، سنت پیامبر جهستند.

تمام علما بر این متفقند که احادیث موضوع اعتبار ندارند، و درست نیست نه در فضائل اعمال و نه در غیر آن، بعنوان دلیل آورده شوند چون جزو شریعت نیستند، و آثار اصحاب هم این مطلب را تأیید می‌کنند.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ[الإسراء: ۳۶].

«از چیزی که از آن آگاهی ندارد دنباله‌روی مکن».

و خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩[البقرۀ: ۱۶٩].

«او تنها شما را به‌سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان می‌دهد (و شما را وامی‌دارد بر) اینکه آنچه را نمی‌دانید به خدا نسبت دهید».

و پیامبر جمی‌فرماید: «من كذب على متعمداً فليتبوأ مقعده من النار» [۵٧]. «هر کس عمدی بر من دروغی ببندد، جایگاه خود را در آتش پیدا کند».

و پیامبر جمی‌فرماید: «لاتكذبوا علي فإنه من كذب علي فليلج النار» [۵۸]. «بر من دروغ نبندید، چون هر کس دروغی را به من نسبت دهد حتماً داخل آتش جهنم خواهد شد».

و علما هم به شدت از این کار نهی کرده‌اند، شیخ ابومحمد جوینی شافعی می‌گوید: کسی که عمداً بر پیامبر جدروغ ببندد و به او نسبت دهد با اینکه آن را حلال هم نداند کافر می‌شود، ولی جمهور علما آن را کافر نمی‌دانند، بلکه فاسق می‌شود و تمام روایت‌های آن مردود تلقی خواهد شد، و احتجاج به تمام آن‌ها ‌باطل می‌شود [۵٩].

تمام بدعت‌هایی که پیدا می‌شوند، ایجاد‌کنندگان آن بر احادیث ضعیف اعتماد می‌ورزند، و یا اینکه آن احادیث موضوع و دروغین هستند. مانند کسانی که اذکار و دعاهایی مخصوص را برای بعضی از ماه‌ها بوجود آورده‌اند، و یا بعضی از ماه‌ها را به روزه و یا عمره اختصاص داده‌اند، و یا مانند زیاده‌روی در مورد اهل بیت در ایام عاشورا و سرمه کردن در آن و از حنا استفاده کردن و بدعت‌های دیگری که موضوع بحث ما می‌باشند، اگر آن‌ها ‌به سنت پیامبر جعلم و آگاهی داشتند، هرگز بر این احادیث موضوع اعتماد نمی‌کردند، چون احادیث موضوع نه در باب فضائل اعمال و نه در غیر آن قابل اعتماد نمی‌باشند.

اما کسی که مردم را به این بدعت‌ها دعوت کند، و بر این احادیث موضوع اعتماد و تکیه کند در حالیکه به دروغ‌ بودن آن‌ها ‌هم آگاهی داشته باشد، این فرد از جمله کسانی است که از هوا و هوس پیروی می‌کند که بحث آن گذشت و از جمله‌ی کسانی است که دنبال آیات متشابه می‌رود، که هدفش نابود ساختن دین اسلام و مبارزه با مسلمانان واقعی می‌باشد. و می‌خواهد با این کارها و روش‌ها اذهان مردم را تشویق کند، تا با این وسیله سنت‌ها و به دنبال آن واجبات را ترک کنند. و برای این کار به ایجاد این بدعت‌ها اکتفا می‌کند.

ب- جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلام

زمانی که جهل و نادانی به قواعد علم حدیث (که بر اساس این قواعد حکم به صحت و مردود بودن حدیث داده می‌شود) با این ادعا که باید با عقل موافق باشند و غیره منجر به پیروی از احادیث موضوع و قبول کردن چیزی که سنت نیست و مبارزه با آنچه که سنت است، می‌شود، همچنین جهل به جایگاه سنت در دین سبب خارج شدن از پیروی از فرمان خدا و رسول جاو می‌شود، که قرآن و حدیث پیامبر جهم به آن‌ها ‌اشاره کرده‌اند.

از مشهورترین این مواقف که به این موضوع مرتبط است، موضوع انکار آنچه که به سنت صحیح صراحتاً ثابت شده، به گمان اینکه با عقل موافق نیست، مثل رد کردن رؤیت خداوند در آخرت، یا پایین آمدن حضرت عیسی ÷ در آخر زمان، یا عذاب قبر و امثال آنها.

مبتدعین در موضع‌گیری‌های خود از سنت به دو گروه تقسیم می‌شوند:

گروهی که هر چه غیر از قرآن باشد کلی و جزئی آن را قبول ندارند و انکار می‌کنند.

و گروهی هم احادیث و اخبار آحاد را قبول ندارند.

اما گروه اول: برای ادعای خود به موارد زیر استدلال می‌کنند:

در قرآن هرچیزی بیان شده، و به بیان غیر آن ضرورتی وجود ندارد. خداوند می‌فرماید:

﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ[النحل: ۸٩].

«و ما این کتاب را بر تو نازل کرده‌ایم که بیانگر همه چیز و وسیلۀ هدایت و مایه‌ی رحمت و مژده‌رسان مسلمانان) است».

و خداوند می‌فرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡء[الأنعام: ۳۸]. «در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکرده‌ایم».

فرمودۀ خداوند:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩].

«ما خود قرآن را نازل کردیم و خود از آن محافظت و نگهداری می‌کنیم».

می‌گویند: اگر سنت حجت و دلیل بود خداوند مثل قرآن از آن محافظت و نگهداری می‌کرد. و بوسیله‌ی‌ تقدیم جار و مجرور ـ له ـ حفاظت خاص و منحصر به قرآن می‌باشد.

دلایل منکرین خبر واحد [۶۰]:

آنچه به آن استدلال کرده‌اند بی‌اساس است و هیچ دلیلی ندارند، چون سنت بیان و توضیح قرآن است، خداوند می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ[النحل: ۴۴].

«و قرآن را بر تو نازل کردیم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌ سازی که برای آنان فرستاده شده است».

عمل به سنت پیامبر جچیزی جز عمل به قرآن نیست، و سنت در بیشتر اوقات توضیح قرآن می‌باشد و بدون سنت پیامبر جفهم آیات قرآن ممکن نیست و در نتیجه عمل به آن نیز میسر نخواهد شد.

مثال برای اثبات این موضوع:

در قرآن به صورت عمومی به اقامه‌ی نماز امر شده است، در حالی که سنت زنان حائضه و قاعده را خارج کرده است، و سنت است که عدد رکعات نماز را تعیین کرده و کیفیت ادای نماز را بیان نموده است، و سایر موارد دیگر.

قرآن احکام ارث را به صورت عمومی بین مسلمانان بیان کرده است، ولی سنت قاتل را از ارث منع کرده است.

در حدیث صحیح که عبدالله‌بن مسعود آن را روایت می‌کند آمده است: زمانی که این آیه نازل شد:

﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ[الأنعام: ۸۲].

«و ایمان خود را به ظلم نیامیخته باشند».

اصحاب پیامبر جگفتند: کدام یک از ما ظلم نکرده است؟ به دنبال آن این آیه نازل شد:

﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ[لقمان: ۱۳].

«واقعاً شرک ظلم و ستم بزرگی است» [۶۱].

عبدالله ‌بن مسعود س گفت: «لعن الله الواشمات والـمستوشمات والـمتنمصات والـمتفلجات للحسن الـمغيرات خلق الله تعالي، فقالت امرأة كانت تقرأ القرآن ـ أي تحفظه ـ تسمي أم يعقوب: ما هذا؟ فقال عبدالله: ومالي لا ألعن من لعنه رسول الله جوهو في كتاب الله؟ قالت: والله لقد قرأت مابين اللوحين فما وجدته فقال عبدالله: والله لئن قرأتيه وجدتيه: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ» [حشر: ٧] [۶۲]«خداوند کسی را که خال‌کوبی می‌کند و یا خواستار آن باشد و کسی که موهای ابرو را می‌کند و کسی که میان دندان‌ها فاصله می‌اندازد، و به منظور زیبایی و خلقت خدا را تغییر می‌دهند لعنت کرده است، زنی که حافظ قرآن بود که أم یعقوب نام داشت گفت: این چه حرف و سخنی است که بر زبان می‌آوری؟ عبدالله گفت: چرا کسی را لعنت نکنم که رسول خدا ج آن را لعنت کرده است، و این در قرآن وجود دارد، آن زن گفت: قسم به خدا تمام قرآن را خوانده‌ام چنین چیزی را نیافته‌ام، عبدالله گفت: قسم به خدا اگر آن را خوانده بودی آن را می‌یافتی، خداوند می‌فرماید: چیزهایی که پیامبر جآورده است به آن دست گیرید و از چیزهایی که شما را بازداشته است، دست بکشید» [۶۳].

از حسن روایت شده است که گفت: عمران‌بن حصین از سنت پیامبر جصحبت می‌کرد، مردی گفت: ای ابونجید! از قرآن برای ما سخن بگو، عمران گفت: شما و دوستانت قرآن را می‌خوانید! آیا از نماز و حد و حدود آن صحبت می‌کند؟ آیا از زکات طلا و شتر و گاو و اصناف مال صحبت می‌کند؟ سپس گفت: رسول خدا جدر زکات این صورت و آن صورت که آنها ‌را بیان کرد) فرض و واجب کرده است.

آن مرد گفت: زنده باشی مرا زنده کردی و حیات بخشیدی، حسن گفت: آن مرد یکی از فقهای مسلمانان شد [۶۴].

طاوس بعد از نماز عصر دو رکعت دیگر نماز می‌خواند، ابن عباس به او گفت: آن‌ها ‌را ترک کن، گفت به این خاطر از آن دو رکعت نهی کرد تا مردم بوسیلۀ آن‌ها ‌دچار غرور نشوند، ابن عباس گفت: حضرت محمد جاز نماز خواندن بعد از نماز عصر نهی فرموده است، ولی نمی‌دانم به خاطر آن عذاب می‌بینی یا پاداش؟ چون خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ[الأحزاب: ۳۶].

«هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند».

پیامبر جهم مردم و مسلمانان را به شدت از این بدعت ترسانده و تنفر خود را بیان نموده است. از جمله:

ابی‌رافع س روایت می‌کند که مردم دور پیامبر جرا احاطه کرده بودند و پیامبر جفرمود: «لاأعرفن أحدكم يأتيه أمرٌ من أمري قد أمرت به أو نهيتُ عنه، وهو متكيءٌ علي أريكته، فيقول: ما وجدنا في كتاب الله عملنا به وإلا فلا» [۶۵]. «نبینم کسی از امتم را در حالی که امری از اوامر من که به آن دستور داده‌ام و یا از آن نهی کرده‌ام بیاید و اعلام شود، ولی در مقابل او در جایگاه خود نشسته و بگوید: آنچه در قرآن یافتیم به آن عمل می‌کنیم ولی هر چه غیر آن باشد خیر».

اما آنچه که مدعیان این بدعت منظور انکار سنت می‌باشد) به آن استدلال می‌کنند آیات قرآن، ادعای آن‌ها ‌را ثابت نمی‌کند، چون بیان قرآن در مورد هر چیز به نسبت چیزهایی است که از اصول ادله به آن‌ها ‌اشاره کرده است، آن دلایلی که بوسیله‌ی آن‌ها ‌اجمال قرآن فهمیده می‌شود، و یا دانستن حکم چیزی که نص قرآنی صراحتاً دربارۀ آن بیان نشده است. اولین اصول و دلیل بعد از قرآن، سنت نبوی شریف می‌باشد.

و منظور از کتاب در آیۀ:

﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ[الأنعام: ۳۸].

لوح المحفوظ می‌باشد [۶۶].

و حصر در آیه‌ی:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ٩].

حصر حقیقی نیست چون خداوند چیزهای دیگری غیر از قرآن را حفظ کرده است، خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَا[البقرۀ: ۲۵۵].

«زمین و آسمان را محفوظ نگه داشته است».

﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدۀ: ۶٧].

«خداوند شما را محمد ج) از مردم محفوظ می‌کند».

و آنچه از انکار خبر واحد به آن استدلال می‌کنند: ادله منکرین و رد خبر واحد بحث را طولانی می‌کند، علی‌الخصوص که به موضوع بحث ما ربطی ندارد ولی به خاطر فایده خلاصه‌ای از رد آن‌ها ‌را بیان می‌کنیم:

 خطیب بغدادی می‌فرماید: تمام تابعین عمل به خبر واحد را جایز می‌دانستند و بعد از تابعین فقهای بعد از آن‌ها ‌در تمام مناطق مسلمان‌نشین تا امروز ـ زمان ما هم ـ به خبر واحد عمل می‌کردند، از هیچ یک از آن‌ها ‌نشنیده‌ایم، که خبر واحد را انکار کرده باشند، و هیچ‌گونه اعتراضی بر آن نداشته‌اند، پس ثابت می‌شود که به اتفاق تمام آن‌ها ‌عمل به آن واجب می‌شود، چون اگر یکی از آن‌ها ‌عمل به آن را جایز نمی‌دانست خبرآن به ما می‌رسید والله اعلم) [۶٧].

- از جمله جهلی که به جایگاه سنت در شریعت اسلامی وجود دارد:

مقدم نمودن چیزهایی دیگر بر سنت است که ثابت شدن آن‌ها ‌و حجت بودنشان بوسیله سنت صورت می‌گیرد، مانند قیاس، استحسان و امثال آنها، منظور از استحسان تقدیم رأی بر نص می‌باشد.

اجتهاد در شریعت اسلامی لازم و ضروری است که بر اساس نص باشد و نص بر تمام چیزهای دیگر حق تقدم دارد، در هر مسأله‌ای که نصی وجود داشته باشد لازم است از آن پیروی کنیم.

آیات قرآنی و احادیث پیامبر جو همچنین آثار سلف صالح ما را به این قضیه راهنمایی می‌کنند. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ[المائدۀ: ۴۴].

یا

﴿هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ[المائدۀ: ۴۵].

یا

﴿هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ[المائدۀ: ۴٧]

«هر کس بر آن چیزی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، او و امثال او بی‌گمان کافرند. یا ستمگر و ظالمند، یا متمرد و فاسقند».

در حدیث آمده است: «لم يزل أمر بني‌إسرائيل معتدلاً حتي بدا فيهم أبناء سبايا الأمم، فأفتوا بالرأي فضلّوُا وأضلوا» [۶۸]. «پیوسته امور بنی‌اسرائیل به آرامی و حالت اعتدال می‌گذشت تا زمانی که فرزندان اسیر ملت‌ها پیدا شد، سپس با رأی و نظر خود فتوا دادند در نتیجه هم خودشان و هم دیگران را گمراه کردند».

از میمون‌بن مهران روایت شده است که گفت: هر زمان مردم از ابوبکر صدیق س حکم چیزی را سوال می‌کردند ایشان به قرآن مراجعه می‌کرد، اگر در آن وجود داشت آن را اعلام می‌کرد، اگر آن را در کتاب خدا پیدا نمی‌کرد، به سنت پیامبر جمراجعه می‌نمود، اگر آن را در سنت می‌یافت بوسیله آن حکم می‌کرد، اگر آن چیز برای او گنگ و مبهم بود و آن را نمی‌دانست از مردم سؤال می‌کرد؛ و می‌گفت: آیا شما می‌دانید که رسول خدا جدر مورد این چیز چه حکمی را داده است؟ خیلی اوقات بعضی از مردم بلند می‌شدند و می‌گفتند: در مورد آن چنین و چنان حکم فرموده است. اگر سنت پیامبر جرا نمی‌یافت و چیزی را در آن پیدا نمی‌کرد، بزرگان و عالمان را جمع می‌نمود و با آن‌ها ‌مشورت می‌کرد، هر گاه بر یک چیز توافق می‌کردند و رأی می‌دادند بر آن قضاوت و حکم می‌کرد.

عمر‌ فاروق س نیز چنین می‌کرد، هر گاه حکم چیزی را نمی‌دانست و آن را در کتاب و سنت پیدا نمی‌کرد از مردم می‌پرسید: آیا ابوبکر در مورد آن حکمی صادر کرده است؟ اگر ابوبکر در مورد آن حکمی صادر کرده بود به همان رأی و نظر حکم و قضاوت می‌نمود، در غیر این صورت او هم تمام عالمان و دانشمندان را جمع می‌کرد، نظر آن‌ها ‌را می‌شنید و به آن حکم می‌نمود [۶٩].

در حدیثِ قبض علم و محو شدن آن درمیان مردم پیامبر جفرمود: مردمی جاهل و ناآگاه باقی می‌مانند، از آن‌ها ‌طلب فتوا می‌شود، آن‌ها ‌هم به رأی و نظر خود فتوا می‌دهند، نتیجتاً خود و دیگران را گمراه می‌کنند [٧۰].

ابن مسعود س فرمود: «لايأتي علكيم زمانٌ إلا وهو شرٌّ من الذي قبله، أما إني لاأقول أمير خيرٌ من أمير ولاعام أخصب من عام، ولكن فقهاؤكم يذهبون ثم لاتجدون منهم خلفاً ويجيئ قوم يقيسون الأمور برأيـهم» [٧۱]. «هر زمانی و دوره‌ای که بر شما می‌گذرد از زمان قبل از شما بدتر می‌باشد، ولی منظورم این نیست که امیر و پادشاهی خوبتر از دیگری است و همچنین هدفم این نیست که سالی به نسبت سالی دیگر سرسبزتر و پر از ناز و نعمت‌تر است، منظورم این است که فقها و عالمان شما می‌روند و بعد از آن‌ها ‌فقیه وعالمی باقی نمی‌ماند، و اقوام و مردمانی بعد از آن‌ها ‌می‌آیند که مسائل و امور خود را با رأی و نظر خود مقایسه می‌کنند».

علما در مورد رأی و نظری که در آثار گذشته آمده است اختلاف نظر دارند، دسته‌ای می‌‌گویند: صحبت کردن در مورد مسائل عقیدتی است که مخالف سنت است، چون آن‌ها ‌رأی و نظر خود را در رد احادیث بکار برده‌اند، حتی به احادیث مشهوری که به حد تواتر رسیده‌اند، طعنه می‌زنند، مانند احادیثی که در مورد شفاعت آمده‌اند، و این را که اگر فردی وارد آتش جهنم شود بعداً از آن خارج شود، و حوض کوثر، میزان، و عذاب قبر و سایر موارد دیگر، در مورد صفات خدا و علم و رؤیت را رد می‌کنند، اکثر اهل علم می‌گویند: رأی و نظر مذموم، که درست نیست به آن مشغول بود، رأی و نظری است که از اقسام این بدعت‌ها باشد.

امام احمدبن‌حنبل /فرموده است: کمتر کسی را می‌یابیم که در امور دین رأی و عقل خود را بیان می‌کند مگر اینکه در قلب او فساد وجود دارد.

جمهور علما می‌فرمایند: رأی و نظر مذموم که در آثار اصحاب آمده است، رأی و نظر در مورد احکام بوسیلۀ استحسان می‌باشد، و مشغول شدن به چیزهای غلط و نادرست و رد کردن بعضی از فرعیات، بدون اینکه به اصول سنن مراجعه کند و در علت‌ها و دلایل آن نظر افکند رأی خود را بیان می‌کند، و با رأی و نظری که مشابه ظن و گمان است در مورد آن نظر نظر می‌دهد و حرف می‌زند. مشغول شدن به این کارها و غرق شدن در آن‌ها ‌سبب تعطیل سنت نبوی و عدم آگاهی از آن می‌شود، و سبب ترک کردن چیزی که لازم است در آن‌ها ‌نظر افکند و تحقیق کند می‌شود [٧۲].

[۵٧] صحیح بخاری با فتح الباری، جلد ۱، ص ۲۰۲، کتاب العلم، حدیث شماره (۱۱۰) و مسلم در مقدمه، (۱/۶٧، ۶۸). [۵۸] بخاری روایت کرده که با فتح الباری چاپ شده است، (۱/۱٩٩)، کتاب العلم، حدیث شماره: (۱۰۶) و مسلم، (۱/۶۶) مقدمه. [۵٩] به شرح نووی بر صحیح مسلم، (۱/۶٩)، مقدمه مراجعه شود. [۶۰] این دلایل را آمِدی در کتاب احکام خود ذکر کرده است، (۲/۶٧-٧۱)، هم چنین مراجعه شود به کتاب: السنة ومکانت‌ها فی التشریع الإسلامی ص: (۱۶۸). [۶۱.] - بخاری با فتح الباری، (۸/۲٩۴)، کتاب تفسیر، حدیث شماره: (۴۶۲٩). [۶۲.]- بخاری با فتح الباری، (۸/۶۳۰)، کتاب تفسیر، حدیث شماره: (۴۸۸٩) و مسلم با شرح نووی، (۱۴/۱۰۵)، کتاب لباس و زینت. [۶۳] برای تفصیل بیشتر معانی کلمات حدیث به کتاب: النهایة فی غریب الحدیث والأثر (۵/ ۱۸٩، ۱۱٩ و ۴۶۸) مراجعه شود. [۶۴.]- حاکم در مستدرک روایت کرده است، (۱/۱۰٩-۱۱۰)، کتاب العلم و آنرا صحیح دانسته، و ابوداود مثل آن را روایت کرده (۲/۲۱۱) کتاب الزکاة، حدیث (۱۵/ ۶۱). [۶۵.]- ابوداود در سننش روایت کرده است، (۵/۱۲)، حدیث شماره: (۴۶۰۵) کتاب السنة، ترمذی در سننش روایت کرده است، (۴/۱۴۴) ابواب العلم، حدیث شماره: (۲۸۰۰) و گفته: این حدیث حسَن است، حاکم در المستدرک (۱/ ۱۰۸) کتاب العلم روایت نموده و گفته است: بر شرط شیخین (بخاری و مسلم) صحیح می‌باشد اما آنرا روایت نکرده‌اند، و آجری در کتاب الشریعة ص: ۵۰ آنرا روایت کرده است. [۶۶.]- به جامع الأحکام قرطبی، (۶/۴۲۰) مراجعه شود. [۶٧.]- به کتاب الکفایة فی علم الروایة، ص ٧۲ مراجعه شود. [۶۸.]- ابن ماجه روایت کرده است، (۱/۲۱) مقدمه، حدیث: (۵۶) و در زوائد گفته که سندش ضعیف است. به کتاب مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه (۱/۱۱) مراجعه شود. [۶٩.]- دارمی در سننش آن را روایت کرده است، (۱/۵۸) باب الفتیا و مافیه من شدة. به اعلام الموقعین، (۱/۶۲) مراجعه شود. [٧۰.] - بخاری با فتح الباری (۱۳/ ۲۸۲) کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة، حدیث شماره: (٧۳۰٧)، مسلم نیز همانند آن را روایت نموده، مراجعه شود به صحیح مسلم با شرح نووی (۱۶/ ۲۲۵) کتاب العلم. [٧۱.]- دارمی در سننش آن را روایت کرده است، (۱/۶۵) باب تغییر الزمان، ابن عبدالبر در بیان علم، باب ذم القول فی دین الله بالرأی والظن والقیاس آن را روایت کرده است، (۲/۱۳۵). هیثمی در مجتمع الزوائد (۱/۱۸۰) گفته است: طبرانی آنرا در المعجم الکبیر روایت کرده و در سند آن مجالد بن سعید است که در آخر عمر در حافظه‌ی او دگرگونی بوجود آمده است. امام بخاری اول این حدیث را در صحیح خود (مطبوع با فتح الباری) (۱۳/ ۱٩) کتاب الفتن، حدیث شماره: (٧۰۶۸) روایت نموده است. [٧۲.]- مراجعه شود به (بیان العلم و فضله)، (۲/۱۳۸-۱۳٩) النهی عن کثرة المسائل، ابن حجر فی فتح الباری (۱۳/۲۸٩-۲٩۰) کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة آن را بیان کرده است.