بحث دوم: بدعت بدشگونی به ماه صفر
در حدیث آمده است که پیامبر جفرمود: «لاعدوي ولاطيرة ولا هامة ولاصفَر» [۱٩۸]علما در مورد «لاعدوی» اختلاف نظر دارند، که آیا مراد و منظور نهی است یا نفی؟
ابن قیمجوزیه میگوید: احتمال دارد هم نفی و هم نهی باشد، یعنی این کار را نکنید و به آن معتقد نباشید، ولی «لاعدوی ولاصفَر ولا هامة» بر نفی دلالت دارند، و ابطال کارهای را میرساند که مردم در زمان جاهلیت با آن دچار بودهاند، نفی در اینجا از نهی بلیغتر است، چون نفی بطلان آن را میرساند، ولی نهی دلالت بر منع آن دارد [۱٩٩].
ابن رجب گفته است: در معنی «لاعدوی» اختلاف پیدا کردهاند، روشنترین و صحیحترین گفته در این رابطه این است، که هدف نفی آنچه که اهل جاهلیت به آن معتقد بودند، میباشد، از این جهت که معتقد بودند این بیماریها به طبع خود سرایت میکنند و تقدیر خداوند در آن تأثیر ندارد، و فرمودهی پیامبر ج بر این مطلب دلالت دارد: «فمن أعدي الأول؟» پس چه کسی آن بیماری را به اولی سرایت داده است؟، به اولی اشاره میکند که گریِ آن به سبب قضا و قدر الهی بوده است، به همین صورت دومی و مابعد آن به تقدیر الهی میباشد [۲۰۰].
خداوند میفرماید:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحدید: ۲۲].
«هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا به شما دست نمیدهد، مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمی به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط) بوده است».
اما فرمودۀ پیامبر ج: «لاعدوی» در تفسیر آن اختلاف نظر دارند:
اول: بسیاری از علمای متقدم میگویند: الصفر دردی در شکم است، گفته میشود کرمی بزرگ مانند مارها در شکم پیدا میشود، که عربها معتقد هستند این بیماری از گری مسریتر میباشد، پیامبر جهم آن را رد کرد، عالمانی که این نظر را دارند عبارتند از: ابن عیینه، امام احمد، امام بخاری، و طبری [۲۰۱].
و بعضی میگویند منظور از صفر، مار است، ولی منظور از نفی، نفی و رد این عقیده بود که اگر به آنها نیش بزند آن را به قتل میرساند، شارع خداوند) آن را رد کرد، به این علت که مرگ فرانمیرسد مگر با تمام شدن اجل.
این تفسیر از جابر که یکی از راویان حدیث میباشد روایت شده است [۲۰۲].
دوم: گروهی گفتهاند، منظور از صفر همان ماه صفر است، سپس در تفسیر آن دو نظر دارند:
الف- منظور رد آنچه که اهل جاهلیت انجام میدادند مثل اینکه محرم را حلال و به جای آن صفر را ماه حرام قرار میدادند، این گفتهی امام مالک میباشد [۲۰۳].
ب- منظور اهل جاهلیت است که ماه صفر را بدشگون میدانستند، پیامبر جهم آن را باطل اعلام کرد. ابن رجب حنبلی این قول را ترجیح داده است [۲۰۴]. درست است که منظور جانورانی باشند که در شکم وجود دارند، که به گمان آنها از گری مسریتر است، و یا اینکه منظور از تأخیر حرام بودن به ماه صفر به جای محرم باشد که آن را نسیء مینامند، و هر دو باطل هستند و اصل و اساسی ندارند و هیچ دلیلی برای این منظورها وجود ندارند.
و همچنین درست است که منظور رد بدشومی به ماه صفر باشد، چون بدشگونی ماه صفر بدفالی است که از آن نهی شده است، چون پیامبر جمیفرماید: «لا طيرة» «بدشومی و بدفالی وجود ندارد و درست نیست»، و در جای دیگر میفرماید: «طيرة شركٌ، طيرة شركٌ» [۲۰۵]«بدشومی شرک است بدشومی شرک است». و گفته پیامبر ج: «لاصفر» از قبیل عطف خاص بر عام است، و آن را به خاطر مشهور بودنش ذکر کرده است. نفی - والله اعلم - تمام معانی را که علما در مورد تفسیر «لاصفر» گفتهاند شامل میشود، چون همهی این کارها باطل هستند و اصل و اساسی ندارند. بسیاری از انسانهای جاهل ماه صفر را بدشوم میدانند، و خیلی اوقات سفر کردن در آن را درست نمیدانند، بعضی از این جاهلان میگویند، بعضی از عارفان بیان کردهاند که در هر سال سیصد و بیست هزار بلا و مصیبت نازل میشوند، همهی آنها در چهارشنبهی آخر ماه صفر پیدا میشوند، این روز سختترین و مشکلترین همهی روزهای سال میباشد، پس هر کس در این روز چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک دفعه سوره فاتحه، و سورۀ کوثر را هفده مرتبه، سوره اخلاص را پانزده مرتبه، معوذتین را یک مرتبه، بخواند و بعد از سلام دادن دعای زیر را بخواند، خداوند به لطف و کرم خود او را از تمام بلاها و مصیبتها که در این روز نازل میشوند محفوظ میدارد و هیچ بلایی در این سال به او نزدیک نمیشود. آن دعا این است:
«بعد البسملة ... اللهم يا شديد القوة، ويا شديد المحال، يا عزيزُ، يا من ذلت لعزتك جميع خلقك اكفني من شرّ خلقك، يا محسن يا مجمل يا متفضل، يا منعم يا متكرم، يا من لاإله إلا أنت، ارحمني برحمتك يا أرحم الراحمين، اللهم بسرالـحسن وأخيه وجده وأبيه وأمه و بنيه [۲۰۶]، اكفني شر هذا اليوم وما ينزل فيه يا كافي الـمهمات ويا دافع البليات، فسيكفيهم الله وهو السميع العليم، وصلىالله على سيدنا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين» [۲۰٧].
«بعد از بسمالله الرحمن الرحیم گفتن میگوید: خدایا، ای خدایی که بسیار نیرومند هستی، ای خدای بسیار قوی و با تدبیر، ای خدای شکستناپذیر، ای کسی که برای عزت تو تمام مخلوقات ذلیل میشوند، از شر مخلوقات خودت مرا محفوظ کن، ای نیکوکار ای کسی که فضل و رحمت داری، نعمتدهنده و بخشنده هستی، ای کسی که هیچ إله و معبودی جز تو وجود ندارد، به رحمت خود مرا مورد رحمت قرار بده، خداوندا به حق حسن و برادرش و پدربزرگ و پدر و مادر و فرزندانش از شر این روز مرا محفوظ کن، و ای کسی که دافع بلاها و مصیبتها هستی از بلاهای نازل شده در این روز مرا محفوظ بدار، خداوند برای همهی آنها بس است، شنوا و آگاه است، و صلیالله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین».
و همچنین بعضی از مردم در اجتماع خودشان در آخرین چهارشنبهی ماه صفر بین مغرب و عشاء در بعضی از مساجد دور کسی جمع میشوند که بر روی اوراق آیات سلام بر هفت پیامبر را مینویسند، مثل فرمودۀ خداوند:
﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٩﴾[الصافات: ٧٩].
«درود بر نوح درمیان جهانیان».
سپس آن نوشتهها را در ظرفهایی قرار میدهند، و از آب آن مینوشند، و معتقد هستند که سر این نوشتهها در این وقت است، سپس آن را به خانهها میبرند.
و نظیر و مشابه این مسئله، در بعضی از کشورهای اسلامی عیادت بیمارها را در روز چهارشنبه به فال بد میگیرند و آن را در این روز نحس میدانند [۲۰۸]. شکی نیست که بدشومی به ماه صفر یا به یکی از روزهای آن از جنس طیره و بدشومی است که از آن نهی شده است [۲۰٩]، پیامبر جفرموده است: «لاعدوي ولاطيرة ولا هامة ولاصفَر»که معنی آن گذشت.
و پیامبر جمیفرماید: «لاعدوي ولاطيرة ويعجبني الفألقالوا وما الفأل؟ قال: كلمة طيبة» [۲۱۰]. «بیماری سرایتکننده نیست، بدشومی وجود ندارد، و از فال گرفتن تعجب میکنم، گفتند: فال گرفتن چیست؟ فرمود: سخن خوب».
و پیامبر جمیگفت: «طيرة شرك، طيرة شرك». «بدشوم قرار دادن چیزی شرک است، بدشوم قرار دادن چیزی شرک است».
و پیامبر جمیفرماید: «من ردته الطيرة عن حاجته فقدأ شرك» قالوا: فما كفارة ذلك؟ قال: «أن تقول اللهم لاخير إلا خيرك، ولاطير إلا طيرك، ولاإله غيرك» [۲۱۱]. پیامبر جمیفرماید: «هر کس بدشومی چیزی او را از انجام کاری منصرف کند دچار شرک شده است، گفتند کفارهی آن چیست؟ فرمود: بگوید: خداوندا! هیچ خیر و برکتی جز خیر و برکت تو وجود ندارد، و هیچ نحسی و بدشومی جز به خواست تو وجود ندارد، هیچ معبودی جز تو وجود ندارد».
و احادیث دیگری که در مورد نهی از بدشومی و فال گرفتن آمدهاند. خاص کردن بدشومی به زمانهای مشخص، مثل ماه صفر و غیره درست نیست، چون همۀ زمانها را خدا خلق کرده است، افعال و کردار انسانها در آن انجام میشود، پس هر زمانی که انسان مؤمن در آن به عبادت خدا مشغول شود مبارک است، و هر زمانی که انسان در آن به معصیت و گناه مشغول شود بدشوم است.
بدشومی در حقیقت معصیت خدا، و مرتکب شدن در گناهان میباشد، ارتکاب گناهان، معصیت است که خداوند را خشمگین میکند، و هر گاه خداوند از بندهاش عصبانی شود در دنیا و آخرت بدبخت میشود، همانطور که اگر از او راضی شود سعادتمند دنیا و قیامت خواهد شد.
انسان گناهکار نسبت به نفس خود و دیگران بدشوم است، چون ایمان ندارد که عذاب نازل میشود و همهی مردم را در بر میگیرد، علیالخصوص کسی که به خاطر انجام آن از طرف دیگران تذکر داده نمیشودگ [۲۱۲]، که دوری از این انسان باید حتمی باشد.
اما فرمودهی پیامبر ج: «لاعدوي ولاطيرة، والشؤم في ثلاثٍ: المرأة والدار، والدابة» [۲۱۳]. «بیماری سرایتکننده و بدشومی وجود ندارد، و بدشومی در سه چیز است: زن، خانه، حیوان».
علما در تفسیر این حدیث اختلاف نظر دارند:
الف- از عایشه روایت شده است که انکار کرده است این حدیث کلام پیامبر جباشد، ایشان میفرمایند که پیامبر جفرمود: «كان اهل الـجاهلية يقولونَ: الطيرة في الـمرأة والدار والدابة» رواه امام احمد فی مسنده، ۶/۲۴۶). «اهل جاهلیت میگفتند: بدشومی در زن و خانه و حیوان است. سپس عایشه این آیه را تلاوت کرد»:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحدید: ۲۲].
معمر گفته است: از کسی شنیدم که این حدیث را تفسیر میکرد، میگفت: بدشومی زن زمانی است که صاحب فرزند نشود، و بدشومی اسب زمانی است که در راه خدا بوسیلهی آن جهاد نشود، و بدشومی منزل و خانه، همسایهی بد است.
ب- بعضی هم گفتهاند: از پیامبر جروایت شده که فرموده اند: «لاشؤمَ، وقد يكون اليمن في الدار والـمرأة والفرس» [۲۱۴]. «بدشومی وجود ندارد، و بعضی اوقات خانه و زن و اسب سبب خیر و برکت میشوند».
با تحقیق و بررسی در مورد اثبات بدشومی در این سه مورد باید گفته شود که: نهی از وارد شدن مریض بر شخص سالم [۲۱۵]، فرار از کسی که جذام دارد [۲۱۶]، و یا فرار از جا و مکانی که طاعون در آن شایع شده است [۲۱٧]میباشد. این سه نوع سبب هستند که خداوند بدشومی و یا خوبی را بوسیلهی آنها مقدر نموده است.
بدشومی با این سه چیز به کسی ملحق میشود که به آنها بدشومی میدهد، پس بدی آن علیه او میشود، و کسی که بر خدا توکل کند دچار بدشومی و بدفالی نخواهد شد، که حدیث انس بر این مطلب دلالت دارد:
«الطیرةُ علی من تطیّر» [۲۱۸]. «بدشومی برای کسی است که آن چیز را بدشوم بداند و ضررش علیه خودش میباشد». خداوند بدشوم قرار دادن چیزی را سبب دچار شدن به آن میداند، همانطور که توکل بر او، و اطمینان به خدا، و تنها از او ترسیدن و تنها به او امید داشتن را از بزرگترین سببها میداند که شر و بلا و بدشومی را از انسان دفع میکند و انسان را از آنها نجات میدهد.
سِرّ و حقیقت این بدشومیها این است که شرک به خدا و ترس از غیر او و عدم توکل و عدم اطمینان به خدا را به وجود میآورد، کسی که دنبال بدشومیها میرود هدف تیرهای شر و بلا قرار میگیرد، و نفوذ بلاها بسوی او سرعت مییابند، چون خود را با توحید و توکل بر خدا نپوشاندهاند، و نفس هم لازم است که فال بگیرد، ولی مؤمنی که دارای ایمان قوی باشد با توکل بر الله هر چه را که سبب فال و بدشومی، شود از بین میبرد و دفع میکند، هر کس تنها بر خدا توکل کند از همه کس و همه چیز بینیاز میشود و خداوند برای او کافی است.
خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨ إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ١٠٠﴾[النحل: ٩۸-۱۰۰]
«هنگامی که خواستی قرآن بخوانی، از وسوسههای شیطانی مطرود از رحمت پروردگار) به خدا پناه ببر تا شیطان تو را از فهم معنی قرآن و عمل بدان بازندارد). بیگمان شیطان هیچ گونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند. بلکه تنها تسلط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند، و به واسطۀ او شرک میورزند» [۲۱٩].
ابن جوزی میگوید: اینکه پیامبر جبه بدشومی این سه چیز خبر داده است اثبات بدشومی و فال گرفتن نیست که از آن نهی کرده است، بلکه هدفش این است که خداوند بعضی اوقات برای کسی چون به آن نزدیک میشود و یا آنجا میرود بدشومی را برای او بوجود میآورد و بعضی اوقات کسی که به آن نزدیک میشود دچار هیچگونه شر و بلایی نمیشود. درست مثل این است که خداوند به پدر و مادری، فرزندی پرخیر و برکت میبخشد و از او خیر و خوشی میبینند، ولی به پدر و مادر دیگری چنین فرزندی نمیدهد، همین طور است خانه و زن و اسب، خداوند سبحان آفرینندۀ خیر و شر است، و با تقدیر خود آن را درمیان مردم قرار میدهد، همانطور که خداوند سایر اسباب را خلق کرده است، و آنها را به مسببات مختلف و متضاد قرار داده است، همانطور که مشک و غیر آن را از حامل ارواح طیبه خلق کرده است و کسی از مردم به آن نزدیک شوند از آن لذت میبرند، و ضد آن را نیز خلق کرده است و آن را سبب اذیت کسی قرار میدهد که به آن نزدیک شود. که فرق میان این دو نوع با حس درک میشود، به همین صورت در مورد خانه و زن و اسب، این صورتی است و بدشومی و فال شرکی صورت دیگر [۲۲۰].
به همین خاطر درست است برای کسی که میخواهد صاحب زن یا جاریه و یا اسب شود از خدا بخواهد آنچه که از آنها خیر و برکت است نصیب او شود، و از شر آنها بر خدا پناه ببرد، همچنان که این مطلب از پیامبر جروایت شده است [۲۲۱]، و همچنین کسی که میخواهد در خانهای سکونت کند لازم است این کار را انجام دهد، و پیامبر جقومی را که در خانهای ساکن شدند سپس تعداد و مال و ثروتشان کم شد دستور داد آن را ترک کنند [۲۲۲].
ترک آنچه که انسان برکت را در آن نمییابد، مثل خانه یا همسر یا اسب و مرکب، از آن نهی شده است، به همین صورت کسی که در چیزی معامله و تجارت میکند ولی سود نمیبرد، چون پیامبر جمیفرماید: «إذا كانَ لأحدُكم رزق في شيءٍ فلايدعه حتي يتغيرَ لهُ أو يتنكر له» [۲۲۳]«هرگاه رزق و روزی یکی از شما در چیزی بود که مورد معامله قرار میدهد آن را ترک نکند تا اینکه آن کار تغییر یابد و یا اینکه سود نبرد».
بدشومی و بدفالی به وقت و زمان یا خانه و غیره شرک است، همانطور که در احادیث گذشته از پیامبر جاین مطلب ثابت شد.
بدشومی از اعتقادات جاهلی میباشد که درمیان مردم انتشار یافته است، و متأسفانه درمیان مسلمانان جاهل و نادان پخش شده است، که نتیجهی جهل آنها به دین به صورت عمومی و ضعف عقیدهی توحیدی آنها به صورت خصوصی میباشد، دلیل و سبب این جهل، نادانی، نقص توحید و ضعف ایمان، عدم انتشار آگاهی صحیح و اختلاط آنها با اهل بدعت، و کم بودن کسانی که آنها را به راه مستقیم هدایت کنند، میباشد. مثل بیان کردن آنچه که واجب است به آن معتقد باشد و یا لازم است به آن معتقد نباشد، آنچه که شرک اکبر است و مسلمان را از اسلام خارج میسازد، و یا آنچه که شرک اصغر است، و یا چیزی که سرانجامش شرک است و با کمال توحید منافات دارد، و در نهایت او را به شرک اکبر میرساند، آن شرک اکبری که اگر صاحبش بمیرد و توبه نکند الله متعال او را نخواهد بخشید، و برای ابد در آتش جهنم خواهد ماند، و تمام اعمال صالح او از بین میروند، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾[المائدۀ: ٧۲].
«بیگمان هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است، و جایگاه او آتش دوزخ) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾[النساء: ۴۸].
«بیگمان خداوند هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهد میبخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».
ولی با این حال پیوسته بسیاری ازمردم بدشومی انجام میدهند، مثل بدشومی به ماه صفر. سفر کردن در آن، هیچ مناسبتی و یا مجلس شادی را در این ماه انجام نمیدهند، هر گاه آخر ماه صفر رسید در آخرین چهارشنبه آن جمع میشوند، غذاهای مخصوص و حلوا را در خارج از شهرها و روستاها درست میکنند، و برای رهایی و شفا از بیماریها بر روی گیاهان راه میروند [۲۲۴].
شکی وجود ندارد که انجام این کارها جهل و نادانی است که انسان را - العیاذ بالله - به شرک دچار میسازد، و از بدعتهای شرکآمیز به شمار میروند، و به سلامت عقیدهی انسان ضربه میزنند، این کارها جز از کسانی که عقیدهاشان به بعضی امور شرکی آشفته باشد صادر نمیشود، آن اموری که بعضی، بعضی دیگر را جلب میکند، مثل توسلهای شرکی، تبرک به مخلوقات، و استغاثه و فریادرسی از آنها.
اما کسی که خداوند متعال عقیدۀ سالم و صحیح به او بخشیده است، این افراد دائماً و پیوسته بر خدا توکل دارند، تنها بر او اعتماد کرده، یقین دارند که آنچه باید به آنها برسد هیچ کس نمیتواند جلو آن را بگیرد، و آنچه که قرار است به او نرسد هرگز به او نخواهد رسید، و بدشومی و بدفالی و اعتقاد نفع و ضرر از غیر خدا و سایر موارد دیگر همگی شرک هستند و بزرگترین ظلم میباشند، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾[لقمان: ۱۳].
«واقعاً شرک ستم بزرگی است».
بدشومی با تثبیت توحید منافات دارد، و تثبیت و تحقیق توحید بعضی اوقات واجب و بعضی اوقات مستحب است.
اما واجب: توحید واجب، توحیدی است که از شوائب شرک، بدعت و معاصی خالی باشد، به صورت کلی شرک ضد توحید است، بدعت، کمال واجب توحید را از بین میبرد، و معاصی به آن لطمه میزند و اجر و ثواب آن را ناقص میگرداند.
توحید برای هیچ عبدی ثابت نمیشود مگر اینکه از شرک اکبر و اصغر دور باشد و از بدعت و معاصی در امان باشد [۲۲۵].
و مستحب: توحید مستحب، توحید مقربین الهی میباشد [۲۲۶]، و آن جذب روح بسوی خداست، آن هم بوسیلهی محبت، ترس، توبه بسوی او، توکل بر او، دعا و اخلاص و اجلال و هیبت برای او، و تعظیم و پرستش برای این ذات، هیچ چیزی برای غیر خدا در دل و قلب ندارد، عزم و ارادهای برای آنچه که خداوند حرام کرده است ندارد، و هیچ کراهت و ناراحتی برای انجام آنچه که خداوند به آن دستور داده است در دل ندارد، که این حقیقت «لااله اله الله» میباشد [۲۲٧].
شیخ محمدبن عبدالوهاب /در کتاب التوحید میگوید: کسی که توحید حقیقی داشته باشد بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشود، و حدیثی را از ابن عباس بروایت میکند که پیامبر جمیفرماید: «عرضت علي الأممُ، فأخذ النبي يمر معه الأُمة، والنبي يمر معه النفرُ، والنبي يمر معه العشرة، والنبي يمر معه الخمسة، النبي يمرّ وحده، فنظرتُ فإذا سوادٌ كثير، قلتُ: يا جبريلُ! هؤلاءِ أمتي؟ قال: لا ولكن انظر إلي الأفق، فنظرتُ فإذا سواد كثير قال: هؤلاء أمتك قال: هؤلاء أمتك، وهؤلاء سبعون ألفاً قدّامهم لاحساب عليهم ولاعذاب. قلت: ولم؟ قال: كانوا لايكتوون ولايسترقونَ ولايتطيرونَ وعلي ربهم يتوكلون...» [۲۲۸]«پیروان پیامبران گذشته به من نشان داده شده، پیامبری بود که جماعتی با او بودند، پیامبری چند نفر با او بودند، پیامبری ده نفر با او بود، پیامبری پنج نفر، پیامبری تنها بود، بعداً نگاه کردم سیاهی زیادی را دیدم، گفتم ای جبریل آیا این امت من است؟ جبریل گفت خیر ولی به افق نگاه کن، پیامبر ج میفرماید: نگاه کردم و سیاهی خیلی زیادی را دیدم، جبرئیل فرمود: این امت شماست، و با آنها هفتاد هزار دیگر هم وجود دارند، که نه حساب و کتاب دارند و نه دچار عذاب میشوند ـ یعنی بدون حساب وارد بهشت میشوند ـ، گفتم: چرا؟ گفت: چون آنها به خاطر تسلیم شدن در مقابل قضا و قدر خداوند از دیگران طلب نمیکردند که آنها را داغ کنند، و یا برای شفا و رهایی از بیماری درخواست رقیه ـ تعویذ ـ نمیکردند، و بدشومی و بد فالی نمیکردند، بلکه بر پروردگار خود توکل مینمودند».
حضرت رسول اکرم جصفات کسانی را که بدون حساب و بدون عذاب وارد بهشت میشوند بدشوم قرار ندادن چیزها و عدم فالگیری قرار میدهد، و بر خدا توکل میکنند، توکل بر خدا اصل جامعی است که تمام چیزها از آن منشعب میشوند.
خلاصهی کلام این است که، بدشوم قرار دادن ماه صفر و یا سایر زمانهای دیگر از بدعتهای شرکآمیز میباشند، که واجب است از آنها دوری کرد، چون در مورد این مسائل ترغیب و ترهیبهای زیادی آمده است - والله اعلم.
[۱٩۸] رواه البخاری فی صحیحه، (۱۰/۲۱۵)، کتاب طب، حدیث (۵٧۵٧). [۱٩٩] به مفتاح دارالسعادة مراجعه شود، (۲/۲۳۴). [۲۰۰] به لطائف المعارف، ص ۶۸ مراجعه شود. [۲۰۱] به لطائف المعارف، ص ٧۴ و فتح الباری، (۱۰/۱٧۱) مراجعه شود. [۲۰۲. ] - به فتح الباری، (۱۰/۱٧۱)، و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۵) کتاب السلام، حدیث شماره: (۲۲۲۲) مراجعه شود. [۲۰۳] به لطائف المعارف، ص ٧۴ و فتح الباری، (۱۰/۱٧۱) مراجعه شود. [۲۰۴] به لطائف المعارف، ص ٧۴ مراجعه شود. [۲۰۵] رواه امام احمد فی مسنده، (۱/۴۴۰) و ابوداود فی سننه، (۴/۲۳۰)، کتاب طب، حدیث شماره (۳٩۱۰)، سنن ترمذی (۳/ ۸۴،۸۵) ابواب السیر، حدیث شماره: (۱۶۶۳) و گفته: حدیث حسن صحیح است، سنن ابن ماجه (۲/ ۱۱٧۰) کتاب الطب، حدیث شماره: (۳۵۳۸)، و مستدرک حاکم (۱/ ۱٧، ۱۸) و گفته: سند آن صحیح و روات آن ثقه هستند، و ذهبی نیز در این گفته با او موافقت کرده است. [۲۰۶] آیا انسان با این الفاظ و توسلهای شرکآمیز به خدا نزدیک میشود؟ این دلیل واضح و روشنی برای بدعت و گمراهی این دعاها میباشد، که انسانهای جاهل از صوفیها و امثال ایشان این دعاها را درست کردهاند. [۲۰٧] به رسالهی الضمآن فی فضائل الأشهر والأیام، ص ۴ مراجعه شود. [۲۰۸] به کتاب اصلاح المساجد، ص ۱۱۶ مراجعه شود. [۲۰٩] به کتاب تیسیر العزیز الحمید، ص ۳۸۰ مراجعه شود. [۲۱۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/۲۴۴)، کتاب طب، حدیث شماره (۵٧٧۶) و رواه مسلم (۴/ ۱٧۴۶)، کتاب سلام، حدیث شماره (۲۲۲۴). [۲۱۱] رواه امام احمد فی مسنده، (۲/۲۲۰) و رواه ابن السنی فی عمل الیوم و اللیلة، و الطبرانی، و در این سند ابن لهیعه آمده است، و در او ضعف است، و راویان دیگر این سند ثقهاند. برای تفصیل به میزان الاعتدال (۲/ ۴۸۲) مراجعه شود. [۲۱۲] به کتاب لطائف المعارف، ص ٧۴-٧٧ مراجعه شود. [۲۱۳] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/۲۱۲)، کتاب طب، حدیث (۵٧۵۳) و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۶، ۱٧۴٧)، کتاب سلام، حدیث (۲۲۲۵). [۲۱۴] رواه الترمذی فی سننه، (۴/۲۰٩) ابواب الإستئذان والآداب، حدیث شماره: (۲٩۸۰) و سنن ابن ماجه، کتاب النکاح حدیث (۱٩٩۳)، بوصیری در زوائد گفته است: سند این حدیث صحیح و راویان آن ثقه هستند. برای تفصیل بیشتر به: مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه (۲/ ۱۲۰) و فتح الباری (۲/ ۶/ ۶۲) مراجعه شود. [۲۱۵. ] - به صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۳، ۱٧۴۴) کتاب السلام، حدیث شماره: (۲۲۲۱) مراجعه شود. [۲۱۶. ] - صحیح البخاری با فتح الباری تعلیقا (۱۰/ ۱۵۸) کتاب الطب، حدیث شماره: (۵٧۰٧). به فتح الباری (۱۰/ ۱۵۸) مراجعه شود. [۲۱٧. ] - صحیح بخاری با فتح الباری (۱۰/ ۱٧۸، ۱٧٩) کتاب الطب، حدیث شماره: (۵٧۲۸)، و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۳٧، ۱٧۴۱) حدیث شماره: (۲۲۱٩). [۲۱۸] رواه ابن حبان فی صحیحه، به موارد الظمآن، ص (۳۴۵-۳۴۶)، حدیث شماره (۱۴۲۸)، ابن حجر میگوید در صحت این حدیث نظر وجود دارد، به فتح الباری (۶/ ۳۶) مراجعه شود. [۲۱٩. ] - به کتاب مفتاح دارالسعادة، (۲/۲۵۶) مراجعه شود. [۲۲۰] به کتاب مفتاح دارالسعادة، (۲/۲۵٧) مراجعه شود. [۲۲۱] رواه ابوداود فی سننه، (۲/۶۱۶-۶۱٧)، کتاب نکاح، حدیث شماره (۲۱۶۰) و ابن ماجه، حدیث (۱٩۱۸)، و عمل الیوم واللیلة ص: ۲۲۴ حدیث شماره: ۶۰۵، مستدرک حاکم (۲/ ۱۸۵، ۱۸۶) کتاب النکاح و گفته: این حدیث صحیح است، ذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۲۲۲] رواه مالک فی الموطأ، (۲/٩٧۲)، کتاب استئذان، حدیث شماره (۲۳) و ابوداود، کتاب طب، حدیث (۳٩۲۴)، سنن بیهقی (۸/ ۱۴۰) کتاب القسامة. [۲۲۳] رواه امام احمد فی مسنده، (۶/۲۴۶) و ابن ماجه فی سننه، (۲/٧۲٧)، کتاب تجارات، حدیث (۲۱۴۸). [۲۲۴] به کتاب تحذیر المسلمین، ص ۲۸۱ مراجعه شود. [۲۲۵] به کتاب حاشیهی الشیخ ابن قاسم بر کتاب توحید، ص ۳٧ مراجعه شود. [۲۲۶] مقربین کسانی هستند که خداوند در مورد آنها میفرماید﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١﴾[الواقعة: ۱۰-۱۱]. [۲۲٧] به کتاب تیسیر العزیز الحمید، ص ٧۶ مراجعه شود. [۲۲۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۱/۴۰۵-۴۰۶)، کتاب الرقاق، حدیث شماره (۶۵۴۱) و رواه مسلم، کتاب ایمان، حدیث شماره (۲۲۰)