بحث چهارم: روش احیای میلاد
مقریزی در کتاب «الخطط» نشستن خلیفه را در میلادهای ششگانه توصیف میکند: هر گاه روز دوازدهم ربیعالأول فرا میرسید، خلیفه دستور میداد که در دارالفطره [۳۰۱]موارد زیر آماده شود: از سیصد کیلو شکر حلوائی خوشمزه را درست کنند، و در سیصد سینی مسی گذاشته شده و آماده شود، که این اعداد مولد پیامبر جبود، این سینیها که هر سینی در یک چرم یا کاغذ گرد قرار داشت، درمیان ارباب رسوم با توجه به مرتبه و مقام ، از ابتدای روز تا ظهر پخش میشدند ، اولین ارباب رسوم قاضی القضاة بود، سپس رئیس دعوتگران، و شامل قاریان قرآن و خطبا هم میشدند، و ائمهی مساجد و رؤسای عشایر و طوایف هم شامل میشدند.
و چون خلیفه نماز میخواند، قاضی القضاة و تمام حاضرین بهسوی جامع الأزهر [۳۰۲]حرکت میکردند، و با آنها تمام کسانی که این سیصد سینی به آنها داده شده بود نیز حرکت میکردند، به اندازۀ یک ختم قرآن مینشستند، بعداً قاضی القضاة و همراهان او در حالی که راه جارو و آبپاشی شده دعوت میشوند، بالای کوه - که در آنجا نگهبانان پاسداری میکنند- با شنی زرد پوشانده شده، به این قله کوه نزدیک میشوند، قبل از رسیدن به آنجا در چند قدمی آن با پای پیاده میروند، زیر قله به مدت یک ساعت جمع میشوند و ساکت مینشینند و منتظر آمدن خلیفه هستند، یکی از پنجرهها باز میشود، که از آن صورت خلیفه ظاهر خواهد شد، و عمامۀ آن نمایان میشود، و با او عدهای از خدمتگزاران و فرمانبرداران است و خواص دیگر با او هستند، بعضی از خدمتگزاران پنجرهای را باز میکنند، سر و دست راستش را بیرون میآورد و از آن بسوی جمعیت اشاره شده و گفته میشود: امیرالمؤمنین بر شما سلام میکند. ابتدا به قاضی القضاة با وصف خاصی سلام میکند، و بعد از او به صاحب الباب، و بعداً به باقی جماعت قسمت قسمت بدون تعیین هیچ فردی. قاریان حاضر شروع به قرائت میکنند، که آنها در صف اول به صورت ایستاده قرار میگیرند، رو به حاضرین و پشتشان به دیوارهی قله کوه، خطیب جامع الأنور [۳۰۳]معروف به جامع الحاکم همچنان که بالای منبر خطبه ایراد میکند به آن صورت خطبه ایراد مینماید، تا اینکه ذکر نام پیامبر جرا مینماید و میگوید: این روز تولد پیامبر جاست، که با رسالت او بر امت منت گذاشته است، بعداً سخن خود را با دعا برای خلیفه خاتمه میدهد و به عقب صف برمیگردد، بعد از او خطیب جامع الأزهر مثل او خطبه ایراد میکند، بعد از او هم خطیب جامع الأقمر [۳۰۴]خطبه میخواند، و قاریان درمیان این خطبهها به قرائت میپردازند.
بعد از انتهای خطبهها، استاد سر و دستش را از پرده و پنجره خارج میکند و بر جماعت سلام میکند، سپس هر دو پنجره بسته میشوند و مردم متفرق میشوند، پنج جشن تولد باقیماندۀ دیگر به همین روش و نظام پیاده میشوند، و بدون کم و زیاد تا اتمام آنها اجرا میشوند [۳۰۵].
ابن خلکان در توصیف جشن گرفتن مظفرالدین ابوسعید کوکبوری حاکم و فرمانروای إربل برای تولد پیامبر جمیگوید:
جشنهایی که این حاکم برای میلاد پیامبر جمیگرفت و تشکیل میداد نمیتوان آن را توصیف کرد، ولی گوشهای از آن را بیان میکنیم:
تمام مردم منطقه شنیده بودند که این حاکم به این جشن خیلی اعتقاد دارد، هر سال از شهرهای نزدیک إربل مردم زیادی از فقها و صوفیها و وعاظ و قاریان و شعرا نزد او میآمدند، و پیوسته از ماه محرم تا اوایل ماه ربیعالأول رفت و آمد میکردند، مظفرالدین اقدام به نصب گنبدهای از چوب میکرد، هر گنبدی چهار یا پنج طبقه بود، حدود بیست گنبد یا بیشتر درست میکرد، یک گنبد مخصوص خودش بود، و باقی گنبدها برای امراء و اعیان دولتش برای هر کدام گنبدی بود، هر گاه اول ماه صفر فرامیرسید، این گنبدها را با انواع زینتهای خیرهکننده و زیبا آرایش میدادند، و در هر گنبدی گروهی از نوازندگان و سرودخوانان مینشستند، و گروهی از خیالبافان نیز حضور دارند، که هیچ گروهی از این گروهها جا گذشته نمیشوند، و هر کدام در گنبد مخصوص خود قرار میگیرند، زندگی و کاروبار مردم در این ایام تعطیل میشود، و کار و سرگرمیای جز شادی و شادمانی ندارند، مظفرالدین هر روز بعد از نماز عصر بیرون میآمد، گنبد به گنبد بازدید میکرد و کنار آنها میایستاد، آوازهای آنها را گوش میداد، و با گوش دادن به خیالات و آنچه در گنبدها انجام میدادند خوشحال و شاد میشد، و در خانقاه استراحت میکرد، در خانقاه سماع که روشی عرفانی برای اصلاح قلب است انجام میداد، و بعد از نماز صبح سوار اسب میشد و به شکار میرفت، و قبل از ظهر به قلعه که مکان استقرار خودش در إربل بود بر میگشت.
به همین صورت هر روز تا شب میلاد پیامبر جاین کار را تکرار میکرد. او این کار را سالی در هشتم ماه و سال دیگر در دوازدهم ماه انجام میداد، چون در این تاریخ اختلاف وجود داشت. دو روز قبل از میلاد پیامبر جتعداد زیادی از شتران و گاوها و گوسفندان که غیر قابل شماره بودند میآوردند، آنها را با تمام طبلها و نوازندگان و آوازخوانانی که نزد او بودند به میدانی میبردند، سپس شروع به ذبح نمودن آنها میکردند، و دیگهای بزرگی قرار میدادند و گوشتها را به انواع مختلف میپختند، هر گاه شب میلاد فرامیرسید بعد از نماز مغرب در قلعه عمل سماع ذکری مخصوص اهل طریقت) صورت میگرفت، سپس بیرون میآمد و در جلو رویش شمعهای روشن زیادی وجود داشت، و در دو طرف آن دو شمع یا چهار شمع ـ در عدد آن مشکوک هستم ـ و شمعهایی که در دست اسبسواران قرار داشت وجود داشت، آن شمعی که هر یک از آنها بر قاطری قرار داشت، که مردی آن را هدایت میکرد، و آن شمع بر پشت قاطر بسته شده بود، تا به خانقاه میرسید، صبح روز میلاد رفتن از قلعه بسوی خانقاه شروع میشده که بر روی دست هر صوفی بقچهای وجود داشت، و پشت سر هم میروند، که تعدادشان بسیار زیاد است، در خانقاه قرار میگیرند، اعیان و رؤسا و تعداد زیادی از مردم آنجا جمع میشوند، صندلیهایی برای موعظهکنندگان قرار داده میشود، و برای مظفرالدین برجی از چوب که پنجرههای آن رو به میدانی که مردم جمع شدهاند قرار داده شده است، لشکری در آنجا جمع شدهاند و این کار در روز صورت میگیرد، مظفرالدین دفعهای به لشکر و سربازان نگاه میاندازد و مرتبهای بهسوی مردم و موعظهکنندگان نگاه میکند، به این صورت نگاه میکند تا اینکه سربازان از سان دادن تمام میشوند، بعد از آن سفرههایی در میدان برای مستمندان و فقیران تشکیل میشد، و سفرههایی عمومی نیز برای طعام و خیرات که قابل شمارش نبودند تشکیل میشد، سفرهی دیگر در خانقاه که نزد صندلی جمع میشدند تشکیل میشد، که آخر آن با چشم دیده نمیشد، موعظهکنندگان، یکی یکی توسط اعیان و رؤسا و نمایندگان این مراسم طلب میشدند و هر کدام موعظه و پیام خود را بیان میکردند، بعداً هر کدام به مکان خود برمیگشت، هر گاه تمام این مراحل به اتمام میرسید سفرهها را حاضر میکردند و هر کدام را به منزل خود میبردند، که تا عصر یا بعد از عصر آن را انجام میدادند سپس آن شب همان جا استراحت میکردند، و تا صبح زود عمل سماع را انجام میکردند، هر سال این کار را میکردند، صورت و حالت این جشن به صورت خلاصه بیان شد، چون بیان واقعی آن طول میکشد، هر زمان مراسم به پایان میرسید، هر کس خود را آماده میکرد و به شهر خود برمیگشت و به هر نفر چیزی به عنوان هدیه و انفاق داده میشد [۳۰۶].
ابن کثیر در مورد شرح حال مظفر کوکبوری میگوید: سبط گفت: بعضی از کسانی که در بعضی از جشنهای میلاد پیامبر جدر سفرۀ مظفر حضور داشتند میگویند: این سفرهها شامل پنج هزار سر بریان شده، ده هزار مرغ، یکصد هزار ظرف سفالی روغن، سی هزار بشقاب حلوا، بود. او میگوید با مظفرالدین در جشن میلاد علمای بزرگ و صوفیها با او حضور پیدا میکردند، به آنها خلعتهای گران بها میداد، با صوفیها از ظهر تا فجر عمل سماع و ذکر انجام میداد و شخصاً با آنها به رقص میپرداخت، هر سال برای جشن میلاد پیامبر جسیصد هزار دینار خرج میکرد، خانهای برای مهمانانی که از نقاط مختلف میآمدند آماده کرده بود، برای این مهمانان در هر سال یکصد هزار دینار خرج میکرد [۳۰٧].
سندوبی در توصیف جشن میلاد نبوی جمیگوید: در سال ۱۲۵۰ ه یک عالم انگلیسی به نام ادوارد ولیم لین بود که به قاهره میآمد، جشن میلاد نبی جرا دید، آن را خیلی طولانی و به تفصیل توصیف و تعریفکرده است. ولیم لین میگوید: در ابتدای ماه ربیعالأول و ماه سوم از ماههای سال هجری، خود را برای جشن میلاد پیامبر جآماده میکنند، بزرگترین میادین این مراسم قسمت جنوب غربی معروف به برکه الأزبکیه میباشد، در این میدان چادرهای زیادی برای دراویش برپا میشد، هر شب در آن چادرها برای ذکر به منظور جشن میلاد جمع میشدند، میان این چادرها ستونی نصب بود که با ریسمان بسته میشد، دوازده چراغ یا بیشتر به آن ستونها آویزان میشد، و دور این ستون حلقۀ ذکر برپا میشد، که این حلقهها معمولاً از پنجاه تا شصت درویش تشکیل میشد.
در روز دوم این ماه از آماده کردن وسایل لازم برای برپا کردن جشن میلاد تمام میشدند، سپس در روزهای بعدی شب و روز تا شب دوازدهم که شب میلاد بزرگ است به برنامهها و شعر شاعران و نمایشها و سایر چیزهای دیگر گوش میدادند و نگاه میکردند.
اما آوازها و نوازندگی را حکومت آنها را پسند نکرد، و رقص و امثال آن را ترک کردند، و در مراسم این سال اثری از آنها نبود، و در جشنهای آینده گذشته ساز و آواز بسیار بوده و مردم شادمانیهای زیاد میکردند.
اما در شب تمام خیابانهایی که محدوۀ میدان جشن میلاد را احاطه کرده بودند با چراغهای زیادی نورانی میشدند، که غالباً با فانوسهایی از چوب استفاده میشد، و در مغازههای خوراکه فروشی، سینی و بشقابهای حلوا تا صبح قرار داده میشدند، و در بعضی از ساختمانها و اماکن شعرا و سخنگویان قرار داشتند و هر کسی که از آنجا میگذشت و دوست داشت میتوانست نزد آنها برود و به آنها گوش فرادهد.
اما در دو شب مانده به میلاد، مراسم بیشتر ازدحام پیدا میکرد، و اسباب شادی و رفاه و سرگرمی بیشتر از شبهای گذشته میشد [۳۰۸].
در ادامه مؤلف انگلیسی - ادوارد ولیم لین - یک مجلس کامل از مجالس ذکر که در ایام میلاد نبی جو غیره تشکیل میشد توصیف میکند و میگوید: در شب میلاد بزرگ به میدان بزرگ مراسم رفتم، مجلس ذکری را دیدم که شصت درویش آن را برپا کرده بودند، دور ستونی را گرفته بودند، و نور کافی برای روشن نمودن آن میدان وجود داشت، و درویشهای دور ستون از طایفههای مختلف بودند و میگفتند: یا الله، سپس سرشان را بلند میکردند و همگی با هم نزدیک صورتشان کف میزدند، و میان حلقۀ ذکر آنها مردم زیادی بر روی زمین نشسته بودند، ذاکرین به این صورت نزدیک نیم ساعت ذکر میکردند، سپس به دسته و گروههایی تقسیم میشدند، هر گروه از پنج یا شش نفر تشکیل میشد، و همه ماندگار میشدند تا حلقهای وسیع را تشکیل دهند، سپس افراد آن جماعت به هم میچسبیدند به جز نفر اول، دست راستش را بر پشت نفر چپ خود قرار میداد، و دست خودش را بر شانۀ چپ نفر بعد، با این حالت به خارج حلقه روی میآوردند که مردم آنها را مشاهده کنند و شروع میکردند با صدایی بسیار بلند و عمیق الله میگفتند، و با این حالت یک قدم به جلو و یک قدم به عقب میآمدند، تمام حلقه خیلی کُند دور میزد، و تمام این افراد حلقه دست راستشان را به نشانهی سلام و مرحبا بسوی مردم دراز میکردند، و اغلب بر آنها سلام میفرستادند، و بعضی هم دست آنها را میبوسیدند، و زمانی که آن ذکر دور ستون صورت میگرفت بعضی وجود داشتند که ساکت و باوقار و آرام ذکر میکردند [۳۰٩].
سندوبی دوباره در کتابش «تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج» میگوید: از شبهای بسیار قشنگ و زیبایی که تا زنده هستم، آن را فراموش نمیکنم، شب دوازدهم ربیعالأول سال ۱۳۶۳ ه برابر با ۲۴ فوریه سال ۱٩۴۵ میلادی [۳۱۰]است، شبی که حقیقتاً مثال و نمونه است که واجب است جشن میلاد پیامبر جدر هر سال بر این روش باشد، در میدان جشن میلاد زیباییهای زیادی را دیدم نظم و نظام بسیار خوب و برنامههای آن جالب و دیدنی بود، در این میدان باز و بزرگ دیوارهایی دور آن را فراگرفته بود، این زیباییها در پردههای تازه و دارای نقش و نگار و فرشهایی که از مخمل نازک و گرانبها درست شدهاند نمایان میشود، در این میدان وسیع مبلها و صندلیهایی که طلاکوب بودند ردیف شده بودند، در کنار آنها بالشهای قرار داده شده بود، و تورهای که از حریر درست شده بودند برای جلوگیری از پشهها بر آنها افراشته شده بود، بر روی ستونهای آنها نام پادشاهان بزرگ آویزان شده بود. در داخل آنها چراغهایی که بسیار نور داشتند آویزان شده بود، و در سقف و آسمان آنها لوسترهایی که چشمها را به درد میآورد آویزان بودند ...، همچنان که زمین میدان با شن زرد و قرمز پوشانده شده بود، و کنار درهای آن نگهبانان شاهی که لباسهای زریدوزی پوشیده بودند ایستاده بودند.
وزیران دولت، شیخ الأزهر، گروههای علما!!، وکلای وزارت خانهها، کارمندان بلندپایه، معتمدان ملت، بزرگان مردم، از مقامها و القاب مختلف، همهی آنها به این چادرها میروند و باوقار و احترام خاص، منتظر تشریف فرمایی پادشاه معظم هستند و یا منتظر نمایندۀ او برای حضور در جشن میلاد میباشند.
و تقریباً یک ساعت قبل از ظهر در حالی که این جمعیت زیاد در حال انتظار هستند، مرکب پادشاه مکرم میرسد، و با روی بشاش و نورانی در مقابل این جمعیت قرار میگیرد، و با دست مبارکش بصورت اشاره سلام و درود میفرستد، و بعد از آن شخصیتهای بزرگ موجود در چادرها به استقبال او میروند، و زمانی که مرکب پادشاه به گنبد و چادر مخصوص خود میرسد، صداهای شنیده میشود که سلام و درود بر پادشاه میفرستند، و صدای نیروهای نظامی و لشکری بلند میشود و ندای زنده باد برای پادشاه سرمیدهند، سپس موسیقی شروع میشود و با آوازهای رسا بر ملک سلام میکنند، و بعد از انتهای سان لشکر نظامی، مشایخ طریقتهای صوفیه با مردان و مریدانشان از جلو پادشاه رد میشوند، که نام و نشان خود را جلو خود قرار دادهاند، و هر شیخی کنار پادشاه اندکی صبر میکند و فاتحه را قرائت مینماید و با روشهای معروف خودشان بعضی از دعاهای مأثور را تلاوت میکند، سپس همگی با هم سه مرتبه زنده باد فاروق فریاد میزنند. آنگاه که مرور صاحبان طریقت تمام شد، پادشاه به چادر پادشاهی برمیگردد، که سینیهای حلوا و انواع مأکولات قرار داده شدهاند، تمام حاضرین از آنها میخورند، و بعد از مدتی کوتاه پادشاه، چادر پادشاهی خود را ترک کرده و به چادر سادات البکریه [۳۱۱]تشریف میبرد، هنگام رسیدن او به چادر شیخ مشایخ طریقتهای صوفیه [۳۱۲]به احترام او بلند میشود، و کنار او جمعی از بزرگان مشایخ برای استقبال و ادای احترام به مقام والای پادشاه قرار داشتند، سپس داستان میلاد پیامبر جبیان میشود.
هر گاه گوینده به ذکر میلاد پیامبر جمیرسید پادشاه به قصد احترام بلند میشد و میایستاد، و با بلند شدن او مشایخ و مردم هم با کمال خشوع و احترام میایستادند، آن زمان که داستان به اتمام میرسید و برای پادشاه دعا میشد، قاریان قرآن با صدا و ترتیلی قشنگ شروع به تلاوت قرآن مینمودند و به اندازۀ امکان قرآن میخواندند، تمام قاریان از قاریانی بودند که در دانستن تجوید و صدای نیکو استاد و مشهور بودند، دارای صداهای رسا و شیرین بودند، سپس خدمتگزاران با سینیهای پر از حلوا و جامهای نوشیدنی از پادشاه پذیرایی میکردند تا آنچه را دوست دارد میل نماید، همچنان که بعد از او از سایر حاضرین نیز پذیرایی میشد و هر کدام آنچه را که دوست داشت و از آن لذت میبرد میخورد، در هنگام ارائهی داستان شریف گوینده آن را قطع نمیکرد و با صدای رسا و گویا و نظمی محکم و ترتیبی نایاب آن را بیان میکرد، همچنان که بلندگوها از طریق رادیو صدای داستان را به گوش عامهی مردم میرساندند، و بعد از اتمام قصه پادشاه بلند میشد و فاتحه را قرائت میکرد و در این قرائت تمام حاضرین نیز شرکت میکردند [۳۱۳].
سندوبی - دوباره - در اثنای سخن خود دربارۀ میلاد سال ۱۳۶۶ ه میفرماید: در صبح روز دوازدهم ربیعالأول کارهای دولتی در وزارتخانهها، دفترخانه، دادگاهها تعطیل میشد، به همین صورت ادارههای مالی و تجاری نیز به خاطر گرفتن جشن میلاد نبوی جبر اساس عادت تعطیل میشدند [۳۱۴].
آنچه از توصیف روش احیای جشن میلاد نبوی جدر زمانهای مختلف بیان شد، این مطلب را برای ما اثبات میکنند که این مجالس و مراسم فقط برای ارضای شهوات و خواستهای نفسانی بیمار مردم بوده است، و برپا کردن مجالس فقط خوردن و نوشیدن و آوازخوانی، و اختلاط زنان و مردان، و کارهای لهو و لعب بوده است، و همچنین رسیدن به منافع مادی و هدیهها و بخششها خوبترین شاهد بر این ادعا میباشد.
قصد و هدف آنها همانطور که میگویند بزرگداشت پیامبر جو خوشحالی به ذکر نام او و یا زنده کردن نام او، و اثبات محبتشان نسبت به او به وسیلهی این مراسم مبتدع نبوده و نیست.
وجود این مراسم و مجالس کاری است تازه و بدعت که همین بدعت بودن برای ذم و دوری از آنها کافی است، بخصوص کسی که آن را بوجود آورده است با نیت و قصدی سوء و بد آن را ایجاد کرده است، همانطور که بیان شد [۳۱۵].
بعضی اوقات بعضی از مردم از این قاعده مستثنی میشوند، چون آن را با حسن نیت انجام میدهند، اما حسن نیت بدعت را در دین حلال نمیکند، آن کسانی که قبل از ما از ملتهای گذشته وجود داشتند آنها به قصد تعظیم و حسن نیت در دینشان بدعتگزاری میکردند تا اینکه دینشان به صورتی درآمد که برخلاف دین پیامبرشان بود، اگر چنانچه سلف صالح ما مانند آنها سهلانگاری میکردند اصل دین ما ضایع میشد و از بین میرفت، بخصوص که این مراسم و مجالس از شرک اکبر خالی نیستند و آن توسل به حضرت محمد جو استغاثه ازاو، و دعا و درخواست و پناه بردن به او میباشد، و معلوم و روشن است که شرک اکبر انسان را از دین خارج میسازد.
اما خداوند خود عهدهدار حفط این دین شده است، و سلف صالح و کسانی را که از روش و آثار آنها پیروی میکنند سبب حفظ این دین قرار داده است، و محبت حقیقی وصادقانه نسبت به حضرت محمد جاطاعت به آنچه که دستور داده است و ترک آنچه که از آن نهی نموده میباشد، و خدا فقط آنچنان که فرموده و مقرر کرده عبادت شود، تعظیم و احترام پیامبر جبوسیلهی صلوات بر او و التزام به سنت ایشان و عمل به آن و دفاع از آن میباشد. در بحثی که میآید - انشاءالله - آن را توضیح خواهیم داد والله اعلم.
[۳۰۱] دارالفطره در خارج قصر قرار داشت، عزیز بالله آن را ساخت، که در آن کار میکرد و در روزهای عید در آن با مردم ملاقات میکرد، به الخطط مقریزی، (۱/۴۲۵) مراجعه شود. [۳۰۲] اولین مسجدی بود که در قاهره تأسیس شد که آنرا جوهر صقلی مولای معزلدین الله ساخت، کار بنای آنرا در سال ۳۵٩ هـ شروع کرده و در سال ۳۶۱ هـ آن را به پایهی اکمال رسانید. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٧۳ مراجعه شود. [۳۰۳] این مسجد بیرون باب الفتوح –یکی از دروازههای قاهره- واقع است، عزیز بالله اولین کسی است که آنرا تأسیس کرد، در آن برای مردم خطبه ایراد کرده و نماز جمعه خواند، سپس فرزند او الحاکم بأمر الله آن را تکمیل نمود، تأسیس این مسجد در سال ۳۸۰ هـ بوده است و در سال ۴۰۳ هـ په پایهی اکمال رسید. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٧٧ مراجعه شود. [۳۰۴. ] - آمر در سال ۵۱٩ هـ دستور بنای آن را به وزیر خویش مأمون بن البطانجی صادر کرد، و اولین نماز جمعه که در آن خوانده شد سال ٧٩٩ هـ بود که امیر اربلیغا از امرای ظاهری این مسجد را دوباره تعمیر کرد. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٩۰ مراجعه شود. [۳۰۵] به کتاب الخطط المقریزی، (۱/۴۳۳) مراجعه شود. [۳۰۶] به کتاب وفیات الأعیان، (۴/۱۱٧-۱۱٩) مراجعه شود، اشتیاق ملک مظفر به مولد نبوی به حدی بود که چون ابوالخطاب بن دحیه کتابی به اسم کتاب التنویر فی مولد البشیر النذیر نوشت، ملک مظفر به او هزار دینار بخشش داد. به وفیات الأعیان ۳/ ۴٩٩، ۴۵۰ مراجعه شود. [۳۰٧] به کتاب البداية والنهاية، (۱۳/۱۳۱)، و الحاوی سیوطی، (۱/۱۸٩-۱٩۰) مراجعه شود. [۳۰۸] به تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٧۴-۱٧٧ مراجعه شود. [۳۰٩] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱۸۸- ۱۸٩ مراجعه شود. [۳۱۰] زمان ملک فاروق (آخرین پادشاه مصر) بود. [۳۱۱] خانواده ساده بکریه در احیای جشن میلاد نبوی جنقش مهمی داشتند و به آن توجه خیلی زیاد میکردند. [۳۱۲] آن زمان شیخ المشایخ احمد مراد البکری بود. به تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٩۰ مراجعه شود. [۳۱۳] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٩۶-۲۰۰ مراجعه شود. [۳۱۴] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۲۱۲ مراجعه شود. [۳۱۵] در مبحث اول از فصل سوم در همین کتاب.