سبب سوم: حُسن ظن نسبت به عقل
از سببهای بوجود آمدن بدعت، حسن ظن به عقل و تکیه بر آن است، که آن را به سه صورت زیر بیان میکنیم:
صورت اول:
خداوند برای درک و فهم عقلها حد و مرزی قرار داده است که از آن تجاوز نخواهند کرد. و در هر چیزی که مورد نظرشان باشد و در تمام چیزها نمیتوانند صاحب درک و فهم باشند، اگر چنین بود و در تمام چیزهایی که بوده و یا میشود و یا نمیشود دسترسی داشته باشند و آنها را میفهمیدند با خداوند سبحان مساوی میشدند. علم خدا پایان ندارد ولی علم و آگاهی بندگان محدود و انتها دارد، در نتیجه چیزی که پایان ندارد، نمیتواند با چیزی که پایان دارد مساوی باشد.
در این کلیت چیزهای دیگر نیز به تفصیل داخل میشوند، مانند صفات و احوال و افعال و احکام آن.
مثلاً یک چیز از جمله چیزهایی که خداوند آن را میداند، و به صورت کامل و تمام از آن آگاهی دارد، به طوری که از علم او تعالی نه در ذات و نه در صفات و نه در احوال و احکام آن چیز به اندازۀ مثقال ذرهای کم و کاست وجود ندارد، به خلاف علم بندگان، که علم و آگاهی آنان نسبت به یک چیز ناقص و کم است، که این امر در انسان خیلی واضح و محسوس میباشد. و هیچ عاقلی در آن شکی ندارد.
معلومات نزد علما به سه دسته تقسیم میشوند:
ضروری: که در آن شک و گمان امکان ندارد، مثل علم انسان به وجود خودش، و یا علم اینکه یک کمتر از دو میباشد.
بخشی دیگر از معلومات به هیچ عنوان انسان آن را نمیداند مگر اینکه به او گفته شود و یا راهی برای آگاهی او قرار داده شود: مثل علم به عالم غیب، و فرقی ندارد این مسائل غیبی از او دور باشند یا نزدیک باشند.
قسمتی دیگر از معلومات نظری هستند:
ممکن است انسان آن را بداند و ممکن است آن را نداند، که شامل ممکناتی میشود که بواسطه درک میشوند و به خودی خود درک نمیشوند. اهل عقل و معرفت اعتقاد دارند که امکان ندارد بتوان بر نظریات اتفاق نظر پیدا کرد، چون آراء و طبایع و افکار انسانها مختلف هستند، پس زمانی که میان انسان اختلاف واقع شد لازم است خبر دهندهی حق و حقیقت را بیان کند و یا اینکه مجتهدی آنچه را که صحیح و درست باشد بیان نماید. و بعضی اوقات به خاطر تضاد و مخالفت عقلها باهم تضاد و مخالفت میان ادله هم پیدا میشود، چون از دو مجتهد که نظریۀ مخالف دارند، یکی حق و دیگری دچار اشتباه میشود، نتیجتاً مخبری را لازم داریم که صادق باشد و احتمال هیچگونه دروغ و ضلالتی در آن نباشد، این صفت هم جز در وحی و علم الهی که پیامبر جآن را بیان کرده است ممکن نخواهد شد.
صورت دوم:
هنگامی که قصور و کوتاهی عقل در ادراک و فهم ثابت شد، ثابت شد که بعضی اوقات عقل چیزی را درک و فهم میکند، و بعضی اوقات هم چیزی را درک و فهم نمیکند، چون علم و آگاهی بشر محدود است و شمولیت ندارد، هر اندازه مدعی علم و معرفت باشد، نمیتواند تمام احکام شرعی را بصورت کامل و شامل درک کند، چون ممکن است از جهتی آن را درک کند ولی از جهتی دیگر برای او مبهم و نامعلوم باشد.
دلیل و مدرک برای اثبات این مطلب: حال و احوال مردمانی که درمیان فاصلۀ مرگ یک پیامبر تا پیامبر دیگر قرار میگرفتند، آنها به مقتضای سیاست خودشان برای مردم احکام و قوانینی میگذاشتند که دارای هیچ اصل منظمی نبود، و قاعده و قوانینی مرتب و فراگیر نداشتند، بلکه امور و مسائلی را با عقل خوب و نیکو جلوه داده بودند ولی بعداً شرع و دین آنها را مردود اعلام کرد، و آن را جهالت و گمراهی دانست، البته بعضی اوقات شریعت اعتراف کرده است که بعضی مسائل را که مردم با عقل درک کردهاند با شریعت موافق است و یا آن را تأیید و تصحیح نموده است. با اینکه ایشان دارای فهم و درک فراوان و نظرات پاک و سازنده در مسائل دنیوی بودند، اما عقلی که داشتد به نسبت اموری که به آن نرسیده بودند و نظرشان درست نبود خیلی کم و اندک بود، به همین دلیل معذور بودن آنها نزد خداوند صحیح به نظر میرسید، لذا خداوند برای برطرف کردن این عذرها، پیامبران را فرستاد تا مردم را از طرفی مژده و از طرفی بترسانند، تا بعد از ارسال پیامبران مردم هیچ دلیلی برای ندانستن نداشته باشند، و معلوم است که بالاترین نعمتها و دلیلها از آن خداوند بزرگ میباشد.
انسان هر اندازه عاقل و عالم و مبتکر باشد باز هم در اموری کم میآورد و نیاز به غیر برای او ثابت میشود، و آرزو دارد که آن کار برایش تکرار شود و آن را دوباره ملاحظه کند و آنچه از او پنهان بوده با نظر صحیح آن را درست کند، که این خود دلیل کوتاهی عقل و قصور آن است، ولی شریعت و دیانت به خلاف این است، چون از طرف کسی آمده است که حکیم و آگاه به همه چیز میباشد، و علم او هر چیزی را احاطه کرده، و هر چیزی نزد او به مقدار و اندازه میباشد، عالمالغیب و بزرگ و برتر است.
صورت سوم:
علم و آگاهی در زندگی ما به دو قسمت تقسیم میشود: بدیهی و ضروری، غیر از این دو قسمت نظر کسبی است، و نظری جز از طریق ضروری دانسته نمیشود. آن هم یا با واسطه یا بدون واسطه، چون تمام علما اتفاق نظر دارند که علوم و دانستنیها کسبی هستند، که برای تحصیل آن دو مقدمه لازم میباشد، اگر آن دو مقدمه ضروری باشند پس معلوم است، ولی اگر کسبی باشند، پس برای کسب هر یک از آنها دو مقدمهی دیگر لازم و ضروری است، به همین صورت اگر یکی ضروری و دیگری کسبی باشد برای کسبی دو مقدمه لازم است، اگر به ضروری رسیدیم به مطلوب و هدف رسیدهایم در غیر این صورت دور و تسلسل صورت میگیرد که هر دو هم محال هستند. پس امکان ندارد که غیر از ضروری چیزی را بدانیم جز از طریق آنچه که فهم کردهایم و نسبت به آن آگاهی داشتهایم. مثل درد و یا لذت دیدن از چیزی، و یا اینکه آن چیز برای عقل بدیهی و معلوم است مثل علم ما به وجود خودمان، و یا چیزهایی مشابه این مثال که برای ما عادی به نظر میرسد، اما چیزهایی که برای ما عادی به نظر نمیرسد، قبل از پیامبران ما نسبت به آن علم و معرفت نداشتیم، زمانی که پیامبران آمدند و مسائل و اموری را آوردند ما به آنها علم و آگاهی نداشتیم، و آنها را به آگاهیهای خود افزودیم، به همین خاطر مردم پیامبران را قبول نکردند، چون آن مسائل را نمیدانستند، مثل تبدیل شدن عصا به مار و اژدها و یا دو قسمت شدن دریا.
بر این اساس درک دو مطلب لازم و ضروری است:
عقل به علت اینکه خیلی مسائل را نمیتواند کامل و شامل درک کند نمیتواند حاکم مطلق باشد، بلکه حاکم مطلق شریعت است، بلکه بر انسان عاقل واجب است آنچه را که حقّ تقدم دارد و آن شرع است بر خود و عقل خود مقدم سازد، و آنچه را حقّ آن تأخیر است و آن عقل است در مرتبه و رتبهی بعدی قرار دهد، چون تقدیم ناقص بر کامل هرگز درست نیست، چون خلاف معقول و منقول است.
هر گاه انسان در شریعت اسلام چیزی را شنید که ظاهراً خارقالعاده بود و چیزی بود که تا به حال چنین چیزی را نشنیده و سابقه هم نداشته است، برای او درست نیست که در مرحلهی اول آن را انکار کند، بلکه دو چیز در پیش دارد:
یا طبق آنچه که آمده است آن را تأیید و قبول کند، و علم و آگاهی آن را به کسی واگذار کند که به آن علم و آگاهی دارد، که ظاهر این آیه همین مطلب را ثابت میکند آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا﴾[آل عمران: ٧]
«وارستگان و فرزانگان در علم میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم، و همه از سوی خدای ماست».
همراه با اقرار و اعتراف به ظاهر آن را به چیزی که امکان دارد و صحیح میباشد تأویل کند.
مثال برای کارهای خارقالعاده زیاد هستند، از جمله:
وزن اعمال در روز قیامت، عذاب قبر، حرف زدن اعضای بدن انسان به عنوان شاهد در روز قیامت، دیدن خدا در آخرت [۴۵].
خلاصه شایسته نیست عقل مقدم بر شرع و دین باشد، چون دین چیزی است که خدا و رسول جاو آن را مقدم کردهاند [۴۶].
[۴۵] به اعتصام شاطبی مراجعه شود. (۲/۳۲۸-۳۳۱). [۴۶] به اعتصام شاطبی مراجعه شود. (۲/۳۱۸-۳۳٧).