سوم: دلایلی از اجماع
۱- عمربن خطاب ، اکثر ائمۀ بعد از او و سایر فقها شرایطی را برای اهل ذمه از مسیحیها و غیر آنها قرار دادهاند که باید حتماً رعایت کنند، و آنها خود را به اجرای آن ملزم دانستند که: به مسلمانان احترام میکزاریم، هر گاه خواستند در مجالس ما بنشینند به احترام آنها بلند میشویم، در لباسشان به آنها تشبه و شباهت پیدا نمیکنیم: مثل کلاه، عمامه، کفشها، فرق کردن مو، به زبان آنها سخن نمیگوییم، کنیه و اسم آنها را بر خود نمیگذاریم، بر زینها سوار نمیشویم، شمشیر با خود نمیگیریم، هیچ اسلحهای نداشته و حمل نمیکنیم، مُهر یا انگشتری را با زبان عربی نقش و نگار نمیکنیم، مشروبات الکلی خرید و فروش نمیکنیم، موی پیشانی سر مان را کوتاه نمیکنیم ، هر کجا که باشیم، به لباس مخصوص خودمان ملزم میباشیم، زنار بسته میکنیم، صلیب را بر روی کلیساهای خود آویزان نمیکنیم، در سر راه مسلمانان هیچ صلیب و یا نوشتهای را آشکار و ظاهر نمیکنیم، در بازار هم به همین صورت، در کلیساها ناقوس زنگ مخصوص) را خیلی خفیف و بدون صدا میزنیم، هنگام همراهی با جنازه صدا را بلند نمیکنیم، در سر راه مسلمانان هیچ آتشی را همراه آنها روشن نمیکنیم [۸۱۳].
این شرایط مشهورترین مطالب کتابهای فقهی و علمی میباشند، و در کل ائمه و اصحاب آنها و غیره بر آن اتفاق نظر دارند و اجماع بر آن وجود دارد.
هدف از تعیین این شرایط این است که مسلمانان از کفار جدا و مشخص شوند، و در ظاهر هیچ کدام به دیگری شباهت نداشته باشند، و عمر فاروق س و مسلمانان به اصل جدایی راضی نبودند بلکه به جدایی در عموم هدایت و برنامه راضی بودند، و این هم مقتضی اجماع مسلمانان برای جدایی از کفار در ظاهر و ترک تشبه و تقلید از آنها بود و مقصود و هدف از این جدایی این است که شناخته شوند [۸۱۴].
۲- قیسبن أبیحازم میگوید: ابوبکر صدیق س نزد زنی از طایفه أحمس [۸۱۵]که به او زینب میگفتند رفت، دید که حرف نمیزند، ابوبکر گفت چرا حرف نمیزند؟ گفتند حج انجام داده و قصد کرده است حرف نزند، ابوبکر به او گفت: حرف بزن، این کار شما حلال نیست، این کار از اعمال جاهلیت است، پس آن زن حرف زد و گفت: تو کیستی؟ گفت: مردی از مهاجرین، گفت: کدام مهاجرین؟ گفت از قریش. گفت: شما از کدام قریشی هستی؟ ابوبکر گفت: شما بسیار سؤال میکنی، من ابوبکر هستم، گفت: چه اشکالی دارد که ما کار صالح و خیری را که خداوند بعد از جاهلیت آورده است بر آن دوام داشته باشیم؟ ابوبکر گفت: هر گاه یکی از ائمه شما به استقامت بر آن دستور دادند اشکالی ندارد، زن گفت: کدام ائمه؟ گفت: آیا قوم و طایفۀ شما رئیس و اشرافی ندارند که به آنها امر میکنند آنها هم از ایشان اطاعت مینمایند؟ زن گفت: بلی، ابوبکر گفت: پس آنها همان مردم و و ائمه هستند [۸۱۶].
ابوبکر صدیق س خبر میدهد که سکوت مطلق حلال نیست، و به دنبال آن میفرماید: این عمل از اعمال جاهلیت است، میخواهد با این سخن عیب و مذموم بودن این عمل را بیان کند.
و اینکه بعد از حکم آن را توصیف میکند دلیل بر این است که وصف علت و دلیل میباشد، پس بر این مطلب دلالت دارد که به خاطر اینکه از عمل جاهلیت است واجب است از آن نهی و منع کرد.
و معنی قول ایشان که میگوید: «من عمل الجاهلية» یعنی اهل جاهلیت آن را انجام میدادند، و در دین اسلام چنین چیزی وجود ندارد، پس هر عبادتی شامل این کار میشود، مثل تمام کارهایی که اهل جاهلیت بوسیلۀ آن عبادت میکردند، و خداوند هم در دین اسلام به تعبد آن دستور نداده است، با اینکه عین کار هدف نباشد، مثل سوت کشیدن و کف زدن، خداوند در مورد کفار میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗ﴾[الأنفال: ۳۵].
«دعا و تضرع ایشان در کنار مسجدالحرام جز سوت کشیدن و کف زدن نمیباشد».
مکاء یعنی سوت کشیدن و چیزهایی مثل آن، و تصدیه یعنی کف زدن.
آنچه از آیات و احادیث و آثاری که گذشت، مشخص میگردد این است که همگی به صورت عموم بر واجب بودن مخالفت با اهل کتاب و کفار و عدم مشابهت و تقلید در اعیاد و مراسم آنها دلالت دارد آیات و احادیث و آثاری در مورد آن وارد شده است که شیخ الإسلام ابن تیمیه /آنها را ذکر کرده است و من هم بعضی از آنها را بیان میکنم:
[۸۱۳] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۰۲)، کتاب الجزیة باب الإمام یکتب کتاب الصالح علی الجزیة به احکام اهل الذمة، تألیف ابن قیم، (۲/۶۵٧-۶۶۳) مراجعه شود. [۸۱۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۳۲۱-۳۲۲) مراجعه شود. [۸۱۵] طایفهای از أنمار بن أراش از قحطانیه بودند، که به مادرشان بجیلة منسوب بودند. به معجم ما استعجم ۱/ ۵٧- ۶۳ و معجم قبائل العرب ۱/ ۱۰ و ۶۳- ۶۵ مراجعه شود. [۸۱۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (٧/۱۴٧-۱۴۸)، کتاب مناقب الأنصار، حدیث (۳۸۳۴).