سالگردها و مناسبت های ناروا

فهرست کتاب

دوم: دلایلی از سنت

دوم: دلایلی از سنت

۱- انس بن مالک س می‌گوید: پیامبر ج وارد مدینه شد اهل مدینه دو روز داشتند که در آن روزها بازی و شادی می‌کردند، پیامبر جفرمود: «ما هذان اليومان؟» «این دو روز چه روزهایی هستند؟» گفتند: در زمان جاهلیت در این دو روز بازی و شادی می‌کردیم، پیامبر جفرمود: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منهما: يوم الأضحى، ويوم الفطر» [۸۲۲]. «خداوند به جای آن‌ها ‌دو روز خوب‌تر و بهتر قرار داده است: روز عید قربان و روز عید فطر».

* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:

پیامبر جآن دو روز زمان جاهلیت را تأیید نکرد، و مردم را رها نکرد که طبق عادت خود در آن دو روز بازی و شادی کنند، بلکه فرمود: خداوند دو روز بهتر و خوب‌تر را برای شما قرار داده است، ابدال از چیزی مقتضی ترک مبدل منه می‌باشد، چون بدل و مبدل منه با هم جمع نمی‌شوند. به همین خاطر این عبارت برای ترک اجتماع آن‌ها ‌بکار می‌رود و استعمال می‌شود، مثل فرموده خداوند:

﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا[الكهف: ۵۰].

«آیا او شیطان) و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند به جای من سرپرست و مددکار خود می‌گیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند!».

و فرموده خداوند:

﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِ[النساء: ۲].

«و اموال ناپاک را با اموال پاک جابجا نکنید».

و فرموده خداوند:

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ[البقرۀ: ۵٩].

«سپس ستمگران از فرمان خدایشان سرپیچی کردند) و گفتاری را که به آنان گفته بودیم تبدیل کردند و دگرگون گفتند».

و فرموده خداوند:

﴿وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَيۡهِمۡ جَنَّتَيۡنِ ذَوَاتَيۡ أُكُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَيۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِيلٖ١٦[سبأ: ۱۶].

«و باغ‌های پربرکت و پرمیوۀ) ایشان را به باغ‌های بی‌ارزش) با میوه‌های تلخ و درخت‌های شوره گز و اندکی درخت سدر، مبدل ساختیم».

و از جمله حدیث میت که وارد قبر می‌شود:«فيقال له: انظر إلى مقعدك من النار قد أبدلك الله به خيراً منه معقداً في الجنة» [۸۲۳]. «به او گفته می‌شود: به جایگاه خودت در جهنم نگاه کن خداوند آن را به جایگاه خوب‌تر و بهتری در بهشت تبدیل و عوض کرده است». قول پیامبر جکه می‌فرماید: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منهما» مقتضی ترک جمع بین آن‌ها ‌است، یعنی نباید هم جشن جاهلیت و هم جشن اسلام هر دو انجام شوند، به خصوص آنجا که می‌فرماید: «خيراً منهما» از آن دو روز بهتر و خوب‌تر هستند، این جمله دلالت می‌کند به اینکه دو روز عید قربان و رمضان جای عیدهای جاهلیت را بگیرند و عوض آن‌ها ‌باشند.

و همچنان که به آن‌ها ‌می‌گوید: «إن الله قد أبدلكم» خداوند عوضی را برای شما فرستاده است، هنگامی که از آن‌ها ‌در مورد آن دو روز پرسید و آن‌ها ‌جواب دادند: دو روزی هستند که در زمان جاهلیت در آن‌ها ‌بازی و شادی می‌کردیم، این جواب پیامبر جدلیل بر آن است که آن‌ها ‌را نفی کرد و به جای آن دو روز، دو روز مبارک در دین اسلام جایگزین کرده است، اگر قصد نهی نداشت ذکر این ابدال مناسب نبود، چون اصل دو روز عید اسلامی را می‌دانستند، و آن‌ها ‌را به خاطر آن دو روز زمان جاهلیت ترک نمی‌کردند.

و در قول انس س که می‌گوید: «ولـهم يومان يلعبون فيهما» «آن‌ها ‌دو روزی داشتند که در آن بازی و شادی می‌کردند»، و قول پیامبر ج که می‌فرماید: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منها: يوم الأضحي و يوم الفطر» دلیل بر این است که انس ساز قول پیامبر جفهمیده است که می‌فرماید: «أبدلكم بهما» «تعویض آن دو روز است».

و همچنین آن دو روز زمان جاهلیت در عصر اسلام از بین رفته بودند، در زمان پیامبر جو خلفای راشدین اثری از آن باقی نمانده بود، اگر چنانچه مردم را از آن نهی نکرده بود از چیزهایی که در این روزها انجام می‌دادند در بین مردم باقی می‌ماند، چون عادات جز با چیزی که باعث تغییر آن می‌شود تغییر داده نمی‌شوند و از بین نمی‌روند علی‌الخصوص طبیعت و سرشت زنان و بچه‌ها، و نفس بیشتر مردم به روزی که عید گرفته شود و درآن کارهای باطل و بازی و شادی صورت گیرد تمایل و شوق دارد. به همین دلیل اکثر پادشاهان و رؤسا از تغییر عادات مردم در اعیاد و جشن‌هایشان عاجز مانده‌اند، چون نفس آن‌ها ‌به شدت خواستار آن است، و جمهور مردم با تمام همت و قوت به آن اهمیت می‌دهند، پس اگر پیامبر جبا قوت و حدّت آن را منع نمی‌کرد بر آن باقی می‌ماندند، حتی اگر این باقی ماندن به صورت ضعیف و کم‌رنگ هم بود، باز درمیان آن‌ها ‌می‌ماند پس دانسته شد که این ممنوعیت قوی از جانب پیامبر جثابت است، و هر چیزی که پیامبر جآن را قویاً منع کند حرام است، و چیزی دیگری مراد نیست.

این امری واضح بوده و جای هیچ شک و شبهه‌ای نیست که امثال این دو عید، اگر مردم به آن برمی‌گشتند- اگر به آن اجازه داده می‌شد - بین آن و بین آنچه پیامبر جنهی کرده است راه فراری می‌بود و مطلوب مردم واقع می‌شد. و آنچه که در اعیاد اهل کتاب ممنوع و حرام است در حالی که آن‌ها ‌را به رسمیت می‌شناسیم خیلی حرام‌تر و بدتر است از آنچه در اعیاد جاهلیت ممنوع و حرام است. چون جاهلیت را هیچ کسی تأیید نمی‌کنند، تمام ائمه مشابهت و تقلید از یهودی‌ها و مسیحی‌ها را حرام می‌دانند و مردم را از آن ترسانده‌اند، و خبر داده‌اند که در آینده بعضی از آن‌ها ‌این حرام و ممنوع را انجام می‌دهند بر خلاف دین جاهلیت، که آن در آخر زمان برمی‌گردد، آن زمان بر می‌گردد که تمام مؤمنین به صورت عمومی بمیرند، آن وقت است که مصیبت بدتر می‌شود و بر کسی پوشیده نخواهد بود، چون شری که فاعل و انجام‌دهنده‌ای حاضر و موجود داشته باشد برای مردم از شری که بالقوه شر است بیشتر جای ترس دارد [۸۲۴].

۲- ثابت بن ضحاک روایت می‌کند و می‌گوید: در زمان پیامبر جمردی نذر کرد شتری را در محلی به نام بوانه قربانی و ذبح کند، نزد پیامبر جآمد و گفت: نذر کرده‌ام شتری را در بوانه قربانی کنم، پیامبر جفرمود: «هل كان فيه وثن من أوثان الجاهلية يعبد؟». «آیا در آن مکان بتی از بت‌های زمان جاهلیت پرستش می‌شد؟».

گفتند: خیر، پیامبر جفرمود: آیا در آن مکان عیدی از عیدهای جاهلیت برپا می‌شد؟ گفت: خیر، پیامبر جگفت: «أوف بنذرك، فإنه لاوفاء لنذرٍ في معصية الله، ولافيما لايملك ابن آدم» [۸۲۵]. «به نذر خود وفا کن، چون نذری که برای معصیت خدا صورت گیرد و یا نذر کردن چیزی که انسان مالک آن نیست درست نمی‌باشد».

* آنچه از این حدیث فهم می‌شود:

شخص نذرکننده، نذر کرده است شتر و یا به روایتی گوسفندی را در مکانی به نام بوانه ذبح کند، پیامبر جاز او می‌پرسد: آیا در این مکان بتی از بت‌های زمان جاهلیت پرستش می‌شد؟ آیا عید و جشنی از جشن‌های جاهلیت در این مکان برپا می‌شد؟ جواب داد: خیر، فرمود: به نذر خود وفا کن و آن را انجام بده، سپس فرمود: نذری که برای معصیت خدا باشد وفا به آن درست نیست، این جواب پیامبر جبر این مطلب دلالت دارد که ذبح و قربانی در مکان عید و محل پرستش بُت‌ها از چند جهت معصیت خداوند می‌باشند:

اول: قول پیامبر جکه می‌فرماید: «فأوف بنذرك» «به نذرت وفا کن»، بوسیلۀ حرف فاء حکم توصیف شده است و این دلیل بر این است که وصف سبب حکم می‌شود، پس سبب آن امر و کار که انجام شود این است که آن نذر از این دو صفت خالی باشد، در واقع آن دو صفت مانع انجام وفا به نذر می‌باشند، و اگر معصیت و گناه نبودند وفا به آن درست بود.

دوم: بعد از آنکه پیامبر جفرمود: به نذرت وفا کن، به دنبال آن فرمود: «لاوفاء لنذرٍ في معصية الله» «در معصیت خداوند وفا به نذر صحیح نیست»، اگر شکل و صورت چیزی که از آن سؤال شده است در لفظ عام داخل نبود در آن کلام هیچ ارتباطی وجود نداشت، و آنچه که نذر شده است - اما پیامبر ج زمانی که از شکل و صورت آن سؤال کرد گفت: به نذر خود وفا کن، یعنی مادام که چیزی که موجب تحریم است وجود ندارد جواب پیامبر جاین است که به نذر خود وفا کن، و از وجود آن دو صفت نهی کرد، و اصل وفا به نذر معلوم و روشن است ولی ایشان آنچه را که وفا به آن درست نیست بیان کرد، و هر گاه لفظ عام بر سببی وارد شد لازم است سبب داخل آن لفظ شود.

سوم: اگر چنانچه ذبح در مکان‌های عید جایز و درست بود پیامبر جآن را برای نذرکننده صحیح می‌دانست، همانطور که دف زدن را برای کسی که نذر کرده است با زدن دف نذرش را انجام دهد جایز شمرد [۸۲۶]، بلکه حتی وفا به آن واجب هم می‌شد، زمانی که ذبح در مکان نذر شده واجب است، و زمانی که ذبح در مکان عید آن‌ها ‌نهی شده است، پس چگونه با خود عید موافقت می‌شود، آن هم با انجام بعضی از اعمالی که به سبب عید آن‌ها ‌صورت می‌گیرد؟

زمانی که پیامبر جاز مکانی که در آن کفار مراسم عید را برگزار کرده‌اند جلوگیری می‌کند تا حیوانی ذبح شود، با اینکه آن کفّار، مسلمان هم شده باشند و آن عید را ترک نموده باشند و سؤال‌کننده هم نمی‌خواهد در آن مکان عید برگزار کند، بلکه فقط حیوانی را ذبح می‌کند، پس روشن می‌شود که این ممانعت‌ها به خاطر جلوگیری از واقع شدن در حرام است و به خاطر ترس از این است که این ذبح ممکن است باعث احیا و زنده کردن آن عید در آن مکان شود، و جلوگیری از قرار دادن آن مکان برای برگزاری مراسم عید می‌باشد، در حالی که آن عید - والله اعلم - بازاری بود که در آن خرید و فروش می‌کردند و بازی و شادی می‌کردند، همچنان که انصار گفتند: دو روز هستند که در زمان جاهلیت در آن‌ها ‌بازی و شادی می‌کردیم. اعیاد زمان جاهلیت برای آن‌ها ‌عبادت نبود، به همین خاطر پیامبر جفرق انداخت میان مکانی که مکان بت بوده است و مکانی که، مکان عید و جشن بوده است، به همین خاطر به شدت از انجام کاری و چیزی از اعیاد جاهلیت به هر شکل و صورتی که باشد نهی فرموده است.

انجام مراسم عیدهای یهودی‌ها و مسیحی‌ها که بعنوان دین و عبادت انجام می‌شوند از عیدی که بعنوان لهو و لعب انجام می‌شود حرام‌تر و گناه‌تر می‌باشند، چون تعبد به چیزی است که باعث خشم خدا می‌شود و او را ناراحت می‌کند از دنبال شهوات رفتن به وسیلۀ چیزهای حرام گناه‌تر و قبیح‌تر هستند، به همین خاطر شریک قرار دادن برای خدا از زنا بزرگ‌تر و گناه‌تر می‌باشد، به همین دلیل جهاد با یهود و نصاری از جهاد با بت‌پرستان خوب‌تر و افضل‌تر می‌باشد. زمانی که شارع و قانون‌گذار مادۀ اعیاد بت‌پرستان را به خاطر ترس از آلوده شدن مسلمان به چیزی از کارهای کفار قطع و ممنوع کرده است، - آن کفاری که شیطان از پیاده شدن آرزوهای آنان در جزیرة العرب ناامید شده است - ترسازآلودهشدنبه کثافت‌های یهودیان و مسیحیان خطرناک‌تر می‌باشد و نهی از آن شدیدتر است، چگونه ترس نباشد در حالی که پیامبر جخبر داده است که گروهی از این امت راه و روش آن‌ها ‌را می‌پیمایند و از آن‌ها ‌تقلید می‌کنند، علاوه بر آنچه گذشت، این حدیث علاوه بر این مطلب دلالت دارد که مردم در زمان جاهلیت عیدهایی داشتند و در آن روزها جمع می‌شدند و روشن است با مبعوث شدن رسول‌الله جخداوند همۀ آن‌ها ‌را محو و نابود کرد و هیچ چیزی از آن‌ها ‌باقی نماند، و همچنین روشن است که اگر نهی و منع پیامبر جنبود مردم هرگز آن اعیاد را ترک نمی‌کردند، چون با توجه به طبیعت و سرشت انسان آنچه که در این اعیاد انجام می‌شد به خصوص عیدهای باطل که شامل بازی و شادی و لذات باشد نفس انسان خواستار آن‌ها ‌است و همچنین عادت آن‌ها ‌هم به آن الفت گرفته بود و عادت طبیعت و سرشت دوم است، و زمانی که چیزی که مقتضی قوی برای برپا کردن آن باشد اگر یک مانع قوی و محکم از طرف پیامبر جنبود هرگز این عیدها نابود و محو نمی‌شدند.

باید به طور یقین بدانیم که امام المتقین حضرت محمد جامت خود را خیلی قوی و محکم از برگزاری و شرکت در اعیاد کفار منع کرده است. و به هر طریق ممکن برای نابودی و محو آن تلاش کرده است، و در حق امت خود هیچ چیزی از اعیاد اهل کتاب را باقی نگذاشته و آن را ثابت نکرده است. به همین صورت به نسبت سایر اعمال و کفرها و معاصی آنان آن‌ها ‌را باقی نگذاشت، بلکه در بسیاری از مباحات و صفات طاعات به منظور مخالفت با آن‌ها ‌در نهی و منع آن‌ها ‌مبالغه نمود. تا انجام این کارها باعث موافقت در سایر کارهای دیگر آنان نگردد، و تا این مخالفت مانع سایر کارهای دیگر گردد، چون هر گاه مخالفت بین شما و اهل جهنم زیادتر و بیشتر باشد از اعمال و کارهایی که اهل جهنم انجام می‌دهند دورتر و محفوظ‌تر خواهی شد [۸۲٧].

۳- عایشه صدیقه لروایت می‌کند و می‌گوید: ابوبکر س نزد من آمد در حالی که دو جاریه از جاریه‌های انصار نزد من بودند و آواز می‌خواندند و چیزهایی می‌گفتند که انصار روزی که در بعاث [۸۲۸]بودند می‌گفتند، گفت: آن دو جاریه آوازخوان نبودند، ابوبکر س گفت: آیا ترانه‌های شیطان در منزل رسول‌الله جخوانده می‌شود؟ و آن روز روز عید بود، پیامبر جفرمود: «يا أبابكر إن لكل قومٍ عيداً، وهذا عيدنا» [۸۲٩]. «ای ابوبکر هر قوم و ملتی عید و جشنی دارد، و این عید و جشن ما است».

و در روایتی می‌فرماید: «يا أبابكر! إن لكل قوم عيداًَ و إن عيدنا هذا اليوم» [۸۳۰]و در روایتی: «دعهما يا أبيبكر، فإنها أيام عيد، وتلك الأیام أیام مني» [۸۳۱]. «ای ابوبکر! هر قوم و ملتی عید و جشنی دارند و عید ما این روز است».

در روایتی دیگر آمده است: ای ابوبکر مانع آن‌ها ‌نشو، که آن روز، از روزهای عید قربان بود.

* آنچه از این حدیث فهم می‌شود:

اول: قول پیامبر جکه می‌فرماید: «إن لكل قوم عيداً و هذا عيدنا» این قول واجب می‌کند که هر قوم و ملتی باید عیدی مخصوص خود داشته باشند، همانطور که خداوند سبحان فرمود:

﴿وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا[البقرۀ: ۱۴۸].

«هر ملتی را جهتی است که به هنگام نماز) به آنجا رو می‌کند».

و خداوند می‌فرماید:

﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا[المائدۀ: ۴۸].

«برای هر ملتی از شما راهی و برنامه‌ای قرار داده‌ایم».

این نصوص ایجاب می‌کند که هر قوم و ملتی باید راه و برنامه‌ای مختص به خود داشته باشد. چون لام برای اختصاص است، هر گاه‌ یهودی‌ها و مسیحی‌ها عیدی داشته باشند، این عید به آن‌ها ‌اختصاص دارد پس ما نباید در آن شرکت کنیم همچنان که در قبله و قانون و برنامه‌های آنان شرکت نمی‌کنیم، به همین صورت اجازه نمی‌دهیم در عیدهای ما هم شرکت کنند.

دوم: قول پیامبر ج که می‌فرماید: «و هذا عيدنا» مقتضی حصر می‌باشد یعنی غیر آن عیدی‌ نداریم، و همین طور «وإن عيدنا هذا اليوم» معرفه بوسیلۀ الف و لام و اضافه مقتضی استغراق می‌باشد، پس ایجاب می‌کند که جنس عید ما منحصر در آن جنس باشد، همانطور که در این قول پیامبر ج چنین است که می‌فرماید: «تحريمها التكبير وتحليلها التسليم» [۸۳۲].

با الله اکبر نماز شروع و کارهای عادی غیر از امور نماز حرام می‌شوند، و با سلام دادن حلال می‌گردند.

هدف پیامبر جحصر در عین آن عید یا عین آن روز نیست، بلکه اشاره به جنس مشروع است، همانطور که فقها می‌گویند: باب صلاة العید در حالی که صلاةالعیدین شامل آن می‌شود، همانطور که گفته می‌شود: روزۀ، روز عید درست نیست.

به همان صورت است که قول پیامبر ج: «وإن هذا اليوم» یعنی جنس این روز، همانطور کسی که نمازی را مشاهده می‌کند می‌گوید: «هذه صلاة الـمسلمين» این جنس و نوع، نماز مسلمانان است، و به کسانی که به صحرا می‌روند و تکبیر و نماز و سایر چیزهای دیگر را انجام می‌دهند می‌گوید: «هذه عيد الـمسلمين» این عید مسلمانان است و امثال این چیزها.

قول پیامبر جکه می‌فرماید از همین باب به شمار می‌رود: «يوم عرفة، ويوم النحر، وأيام مني عيدنا أهل الإسلام، وهي أيام أكل و شربٍ» [۸۳۳]. «روز عرفه، روز عید قربان، و أیام التشریق سه روز بعد از عید قربان) عید ما مسلمانان می‌باشد، این روزها، روزهای خوردن و نوشیدن هستند». این فرمودۀ پیامبر جدلیل جدایی ما مسلمانان و با غیر مسلمان‌ها در عید و جشن می‌باشد، و اختصاص عید به این پنج روز می‌باشد، چون هر دو عید مکانی و زمانی در آن‌ها ‌جمع می‌شوند، و زمانش طولانی است، به همین خاطر عیدالکبیر یعنی عید بزرگ نامیده می‌شود، هر گاه صفات و ویژگی‌های عبادت در آن کامل شد، حکم در آن به خاطر کامل شدن حصر می‌شود، یا چون روزهایی را حساب کرده است و برای ما جز این پنج روز عیدی وجود ندارد.

سوم: برای بازی و شادی جاریه‌ها بوسیله دف و همچنین آواز و ترانه خواندن آن‌ها ‌اجازه داده شده است، به این دلیل که برای هر قوم و ملتی عیدی وجود دارد و عید ما این روز است، این امر نشان می‌دهد که رخصت وقتی است که عید مسلمانان باشد، و شامل عید کفار نخواهد شد، و بازی و شادی در اعیاد کفار جایز نمی‌باشد، همانطور که در اعیاد مسلمانان جایز و درست است، چون اگر چنانچه این بازی و شادی‌هایی که در عید ما مسلمانان انجام می‌شود در اعیاد کفار هم درست بود پیامبر ج نمی‌گفت: «فإن لكل قوم عيداً، وإن هذا عيدنا» چون تعقیب حکم به وصف بوسیلۀ حرف فاء دلیل بر این است که علت است، سپس سبب رخصت این است که هر ملتی عیدی مختص به خود دارد، و این عید ما است، و این علت مختص به مسلمانان است، پس برای ما درست نیست در هر عیدی که برای مردم وجود دارد بازی و شادی کنیم و آنچه در هر عیدی که برای مردم وجود دارد در آن عیدها هم انجام دهیم، و این دلالت دارد بر این که تشبه و تقلید از آن‌ها ‌در بازی و شادی و سایر موارد دیگر درست نیست و از آن نهی شده است [۸۳۴].

۴- سرزمین عرب‌ها همیشه و در همه حال در آن یهودی و مسیحی وجود داشته است، تا اینکه عمر فاروق س در زمان خلافت خود آنان را مجبور به کوچ کرد، یهودی‌ها در زمان حیات رسول‌الله جدر مدینه زیاد بودند، و تا زمانی که نقض عهد کردند با آن‌ها ‌مدارا کردند، چند طایفه‌ای یهودی در مدینه وجود داشتند، پیامبر جفوت کردند زره جنگی‌شان نزد یک یهودی رهن گذاشته شده بود. در یمن یهودی‌ها زیاد، مسیحی‌ها در نجران [۸۳۵]و غیر آن و فارس‌ها در بحرین [۸۳۶]بودند.

معلوم است که این اقوام عیدهایی داشتند که آن‌ها ‌را برگزار می‌کردند، و معلوم است که در این اعیاد: خوردن، نوشیدن، پوشیدن لباس‌های قشنگ و انواع زینت، بازی و شادی و غیره صورت می‌گرفت، که همۀ آن‌ها ‌در نفس انسان‌ها جای داشتند و طبیعتاً نفس خواستار آن است، به شرطی که مانعی وجود نداشته باشد به خصوص برای بچه‌ها و زنان و بیشتر مردم بیکار.

هر کس از سیرۀ پیامبر جآگاهی داشته باشد، به طور یقین می‌داند که مسلمان در هیچ کاری از کارهای غیر مسلمانان شرکت نمی‌کردند، و اعیاد کفار هیچ تغییری در عادات آنان نمی‌داد، بلکه آن روز برای پیامبر جو سایر مسلمانان مثل سایر روزهای دیگر بود و هیچ فرقی نداشت، آن روز را به هیچ چیزی اختصاص نمی‌دادند، مگر اینکه به منظور مخالفت با آن‌ها ‌آن را روزه می‌گرفتند و یا چیزی شبیه آن انجام می‌دادند.

اگر مسلمانان دینشان مانع آن نبود و از آن نهی نمی‌کرد؛ همان دینی که از پیامبر جگرفته‌اند، حتماً بعضی از آن‌ها ‌این کارها را انجام می‌دادند و در عید کفار شرکت می‌کردند، چون هوا و هوس و نفس خواستار آن‌ها ‌هستند، اگر مانع شرعی وجود نداشت چیزی که مقتضی انجام آن‌ها ‌است موجود بود. در زمان خلفای راشدین شهم عادت و روش مسلمانان بر منوال زمان پیامبر جبود، پس شکی نیست مسلمانان از پیامبر جخود یاد گرفته‌اند و دریافته‌اند که باید در اعیاد و جشن‌های غیر مسلمانان شرکت نکنند [۸۳٧].

۵- ابوهریره س روایت می‌کند که از پیامبر جشنیده است که می‌فرماید: «نحن الآخرون السابقون يوم القيامة، بيد أنهم أوتوا الكتاب من قبلنا، وأوتينا من بعدهم، ثم هذا يومهم الذي فرض الله عليهم، فاختلفوا فيه فهدانا الله له، فالناس لنا فيه تبع: اليهود غداً، والنصاري بعد غداً» [۸۳۸].

در روایتی دیگر: «بيد أنهم أوتوا الكتاب من قلبنا، وأوتيناه من بعدهم فهذا يومهم الذي اختلفوا فيه، فهدانا الله له» [۸۳٩]. «ما مسلمانان آخرین امت هستیم و در آخر زمان قرار داریم، اما روز قیامت قبل از امت‌های قبلی وارد بهشت می‌شویم، اما قبل از ما به آن‌ها ‌کتاب داده شده و به ما بعد از آنها، این روز جمعه، روزی بود که خداوند ما را برای آن هدایت داد، بعد از آنکه بر آن اختلاف کردند مردمان دیگر از ما پیروی می‌کنند، یهودی‌ها روز واجب خود را فردا یعنی شنبه) و مسیحی‌ها پس فردا یعنی یکشنبه) قرار داده‌اند».

وعن ابی‌هریره و حذیفهبقالا: قال رسول‌‌الله ج: «أضل الله عن الجمعة من كان قبلنا، فكان لليهود يوم السبت، وكان للنصاري يوم الأحد فجاء الله بنا، فهدانا الله ليوم الجمعة، فجعل الجمعة والسبت والأحد، وكذلك هم تبع لنا يوم القيامة، نحن الآخرون من أهل الدنيا، و الأولون يوم القيامة، الـمقتضي لـهم» وفي روایة«الـمقتضي بينهم - قبل الخلائق» [۸۴۰]. «ابوهریره و حذیفه بمی‌گویند: پیامبر جفرمود: خداوند کسانی را که قبل از ما بودند از روز جمعه گمراه و منحرف کرد، یهودی‌ها روز شنبه و مسیحی‌ها روز یکشنبه را برای خود قرار دادند، خداوند بعد از آن‌ها ‌ما را آورد، ما را برای روز جمعه و برکت آن هدایت داد، جمعه، شنبه و یکشنبه را قرار داد، و به همین دلیل آن‌ها ‌یهودی‌ها و مسیحی‌ها) در روز قیامت برای حساب و کتاب و غیره بعد از ما و به دنبال ما می‌آیند، ما مسلمانان آخرین اهل دنیا هستیم، و روز قیامت اولین کسان برای قضاوت و حساب و کتاب می‌باشیم».

پیامبر جدر چند جا روز جمعه را عید می‌نامد و از اینکه این روز را به روزه گرفتن اختصاص دهیم نهی کرده است، چون معنی عید در آن وجود دارد.

* آنچه از این حدیث فهم می‌شود:

پیامبر جفرموده که روز جمعه مخصوص ما است، همچنان که روز شنبه برای یهودی‌ها و روز یکشنبه برای مسیحی‌ها می‌باشد، لام در آن جمله برای اختصاص است، و این کلام مقتضی اقتسام و تقسیم‌بندی می‌باشد، هر گاه گفته شود: «هذه ثلاثة أبواب: هذا لي، وهذا لزيد و هذا لعمرو»، این سه باب است: این برای من، این برای زید و این هم برای عمرو، این تقسیم‌بندی ایجاب می‌کند هر یک از آن‌ها ‌به چیزی که برای او قرار داده شده است اختصاص دارد و خاص او می‌شود، و هیچ کسی در آن شریک او نمی‌شود، پس هر زمان ما مسلمانان در عید آن‌ها ‌روز شنبه یا یکشنبه شرکت کنیم با این حدیث پیامبر جمخالفت نموده‌ایم، این برای عید هفتگی است، برای عید سالگردی هم به همین صورت است و هیچ فرقی ندارد، این به نسبت عیدی است که با حساب و کتاب عربی صورت می‌گیرد پس اگر اعیاد کفار أعجمی که جز با حساب و کتاب رومی یا قبطی یا فارسی و عبری و غیره صورت نمی‌گیرد باید چگونه باشد؟ و باید چقدر از آن‌ها ‌دوری کنیم؟ [۸۴۱].

[۸۲۲] روه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، کتاب الصلاة، حدیث شماره (۱۱۳۴) و رواه النسائی فی سننه، (۱٧٩-۳/۱۸۰)، کتاب العیدین، و مستدرک حاکم ۱/ ۲٩۴، کتاب العیدین، و گفته: این حدیث بر شرط مسلم بوده و حدیث صحیح است، وذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۸۲۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۲۳۲)، کتاب الجنائز، حدیث شماره (۱۳٧۴) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الجنة، حدیث شماره (۲۸٧۰). [۸۲۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۳۲-۴۳۵) مراجعه شود. [۸۲۵] رواه ابوداود فی سننه، (۳/۶۰٧)، کتاب الأیمان و النذر، حدیث شماره (۳۳۱۳) و رواه البیهقی فی سننه، (۱۰/۸۳)، کتاب النذور، و طبرانی در المعجم الکبیر، حدیث شماره: ۱۳۴۱ روایت نموده، و شیخ محمد بن عبدالوهاب می‌گوید: اسناد این حدیث بر شرط بخاری و مسلم می‌باشد، به النهج السدید، حدیث شماره: ۱۳۲ مراجعه شود. [۸۲۶] رواه ابوداود فی سننه، (۳/۶۰٧-۶۰۸)، کتاب الأیمان و النذور، حدیث شماره (۳۳۱۲) و رواه ابن حبان فی صحیحه به موارد الظمآن، ص (۲۸٩) مراجعه شود، حدیث (۱۱٩۳). [۸۲٧] به کتاب اقتضاء الصراط المسقتیم، (۱/۴۳۶-۴۴۵) مراجعه شود. [۸۲۸] بعاث مکانی در اطراف مدینه است، دو شب از آن دور است، در زمان جاهلیت واقعه‌ای بزرگ میان اوس و خزرج در آن روی داده است. مردم زیادی از بزرگان این دو قبیله در آن کشته شدند. به صحیح بخاری با فتح الباری، کتاب مناقب الأنصار، حدیث شماره: ۳٧٧٧ و البداية والنهاية ۳/ ۱۶۲ و معجم البلدان ۱/ ۴۵۱ مراجعه شود. [۸۲٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۴۴۵)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۵۲) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الصلاة العیدین، حدیث شماره (۸٩۲). [۸۳۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری (٧/۲۶۴)، کتاب مناقب الأنصار، حدیث شماره (۳٩۳۱). [۸۳۱] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۴٧۴)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۸٧) و مسلم، حدیث شماره (۸٩۲). [۸۳۲] رواه احمد فی مسنده، (۱/۱۲۳) و رواه ابوداود فی سنن، (۱/۴۱۱)، کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۶۱۸)، و سنن ترمذی، حدیث شماره: ۳، ابواب الطهارة، و سنن ابن ماجه، حدیث شماره: ۲٧۵، ابواب الطهارة، و مستدرک حاکم، ۱/ ۱۳۲ کتاب الطهارة، اسناد این حدیث بر شرط مسلم است اما شیخین آن را روایت نکرده‌اند. و ذهبی نیز با او موافق است. [۸۳۳] رواه احمد فی مسنده، (۴/۱۵۲) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۰)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۴۱) از نبیشه هذلی، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره:۲۴۱٩، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره:٧٧۰، و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب مناسک الحج، باب النهی عن صوم یوم عرفه، و مستدرک حاکم ۱/ ۴۳۴، و گفته: حدیث بر شرط مسلم است اما او را روایت نکرده‌اند. [۸۳۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۴۵-۴۴٩) مراجعه شود. [۸۳۵] نجران در نقطه مقابل یمن در اطراف مکه قرار دارد، منسوب به نجران بن یعرب‌بن قطحان است، در زمان پیامبر جدر آن جا کعبه و اسقف‌های زیادی وجود داشتند، و پیامبر آنان را به مباهله فرا خوانده بودند، اصحاب اخدود در آن جا بوده‌اند و تا اکنون آثار ایشان باقی است، فعلا نجران تابع کشور عربستان سعودی می‌باشد و حدود نه صد کیلومتر از ریاض فاصله دارد، و در راه وادی الدواسر می‌باشد. به معجم البلدان ۵/ ۲۶۶ مراجعه شود. [۸۳۶] کشور بحرین ساحل دریا است بین بصره و عمان قرار دارد. به معجم البلدان ۱/ ۳۴۶ مراجعه شود. [۸۳٧] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۴٩-۴۵۰) مراجعه شود. [۸۳۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۳۵۴)، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸٧۶) و مسلم فی صحیحه، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸۵۵). [۸۳٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵۸۵)، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸۵۵). [۸۴۰] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵۸۶)، کتاب الجمعه، حدیث (۸۵۶) و رواه النسائی فی سننه ۳/ ۸٧، کتاب الجمعة، باب ایجاب الجمعة. [۸۴۱] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۵۰-۴۵۱) مراجعه شود.