﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢﴾[الفتح: ۱-۲]. و آمرزش گناه!
چنانکه در پیشگفتار همین کتاب آوردیم، این آیۀ کریمه از دیدگاه خوانندۀ کنجکاو، با سه پرسش اساسی روبرو است که باید بدانها پاسخ داد. مفهوم آیۀ شریفه اینست که: «ما تو را فتحی آشکار آوردیم * تا خدا گناه گذشتهات و آنچه را که باز پس آمده، بیامرزد...». پرسشهای مهم دربارۀ این آیه آنست که اوّلاً: فتح و پیروزی چه پیوندی با آمرزشِ گناه دارد؟ و چرا خدای سبحان نفرمود که: ما تو را به انابه و توبه موفّق ساختیم تا گناهت را بیامرزیم؟ ثانیاً: گناه پیامبر صچه بوده است؟ مگر نه آنکه پیامبر خدا صسر مشق و الگوی اخلاقی مسلمانان شمرده میشود؟ پس اگر قرار باشد که او گناه ورزد، در آن صورت بر مسلمانان نیز گناهکاری روا خواهد بود و این امر با آموزشهای اسلام در ترک گناه مغایرت دارد. ثالثاً: مفهوم «گناه گذشته» روشن است ولی گناه باز پسین (ما تَاَخَّر) کدامست؟ اگر مقصود از آن «گناه آینده» باشد، گناهی که هنوز رخ نداده چگونه با آمدن فتح، آمرزیده شده است؟!..
در اینجا نخست باید دید که مفسّران قرآن کریم دربارۀ این آیۀ مبارکه چه گفتهاند و سخنان ایشان چگونه میتواند آن پرسشها را پاسخ گوید؟ بهتراست از تفاسیر امامیّه آغاز کنیم که اقوال أئمّه †را در این مسئله آوردهاند. در تفسیر علیّ بن ابراهیم قمّی وشیخ طبرسی و فیض کاشانی و محدّث بحرانی میخوانیم که عُمَر بن يزيدگفت: «قُلتُ لِأبي عَبدِ اللهِ ÷قَولُ اللهِ تَعالي فِي كتابِهِ: لِيغفِرَ لَك اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وما تَأخَّرَ؟ قال: ما كانَ لَهُ ذَنبٌ وَلا هَمَّ بِذَنبٍ ولكنَّ اللهَ حَمَلَهُ ذُنُوبَ شِيعَتِهِ ثُمَّ غَفَرَها لَهُ» [۳۹۵]. (از ابو عبدالله صادق ÷در بارۀ آیۀ مزبور پرسیدم، فرمود: پیامبر صرا گناهی نبود و قصد گناهی هم نکرد ولی خداوند، گناه پیروانش را بر او حمل کرد سپس گناهان مزبور را برای وی آمرزید)! از روایت دیگری که مفسّران شیعی آوردهاند معلوم میشود که مراد از پیروان پیامبر ص، شیعیان علی ÷هستند چنانکه از مُفَضَّل بن عمر آوردهاند که گفت: امام صادق ÷در تفسیر آیۀ مذکور فرمود: «وَاللهِ ما كانَ لَهُ ذَنبٌ ولكنَّ اللهَ سُبحانَهُ ضَمِنَ لَهُ أن يغفِرَ ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ ÷ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِم وَما تَأخَّرَ» [۳۹۶]. «سوگند به خدا که پیامبر صگناهی نداشت ولی خداوند سبحان برای وی ضمانت نمود که گناهان شیعۀ علی ÷را بیامرزد، گناهانی که در گذشته و پساز آن مرتکب شدهاند»!.
به نظر اینجانب مناسبتر است که این تفسیر را به راویان آن نسبت دهیم تا به ابو عبدالله صادق ÷! زیرا اوّلاً تفسیر مذکور در حکم خبر واحدی است که با ظاهر قرآن هماهنگی ندارد. شگفتا! که این روایت میگوید: خدای سبحان به جای آنکه تعبیر «ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ» را در کتابش بکار گیرد، پیامبر بیگناهش را بَدَل از آنها آورده و او را متّهم ساخته است! ثانیاً حمل گناهِ دیگران بر پیامبر خدا صبا مدلول آیۀ قرآن نمیسازد که میفرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾[فاطر: ۱۸]. یعنی: «هیچ بار برداری بار(گناه) دیگری را حمل نمیکند». ثالثاً این تفسیر غریب، موجب تجرّی در گناه یا جرأت ورزیدن شیعیان در ارتکاب منکرات میگردد و با مناهی خدای تعالی مباینت دارد و لذا از درجۀ اعتبار ساقط است.
شیخ طبرسی در «مجمعالبیان» از قول سیّد مرتضی که از علمای بزرگ امامیّه شمرده میشود نقل کرده که وی گفته است: «الذَّنبُ مَصدَرٌ وَالـمَصدَرُ يجُوز إضافَتُهُ إلى الفاعِلِ وَالـمَفعولِ مَعاً فَيكونُ هُنا مُضافاً إلَي الـمَفعُولِ وَالـمُرادُ: ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِم إلَيك فِي مَنعِهِم إياك عَن مَكةَ وَصَدِّهِم لَك عَنِ الـمَسجِدِ الـحرامِ» [۳۹۷].
یعنی: «کلمۀ ذنب، مصدر است و جایزاست که مصدر به مفعول و فاعل هردو اضافه شود و در این آیه به مفعول اضافه شده و مراد آنستکه: خداوند گناه گذشتۀ کفّار را دربارۀ تو آمرزید که از ورودت به مکّه جلوگیری نمودند و تو را از رفتن به مسجدالحرام بازداشتند»! آنچه سیّد فرموده برخلاف ظاهر است و گیرم که با واژۀ (ذَنبِکَ) سازگار باشد ولی دربارۀ (لِیَغفِرَ لَكَ اللهُ) چه باید گفت؟ و چرا نفرمود: «لِیَغفِرَ لَهُمُ اللهُ» «تا خدا آنها را بیامرزد»؟!. حقیقت آنست که بنابر مدلول آیۀ شریفه، خدای سبحان، پیامبر خود را مورد آمرزش قرار داده است، نه کفّار و مشرکان را!.
از مفسّران قدیم امامیّه که بگذریم، بر جستهترین مفسّر معاصر یعنی صاحب تفسیر «المیزان» در تفسیر این آیه مرقوم داشته است:
«فَالـمُرادُ ـ وَالله أعلَمُ ـ اَلتَّبِعَةُ السَّيئَةُ الَّتِي لِدَعوَتِهِ صعِندَ الكفّارِ وَالـمُشرِكينَ وَهُوَ ذَنبٌ عَلَيهِ كمـا قالَ مُوسي لِرَبِّهِ: ﴿وَلَهُمۡ عَلَيَّ ذَنۢبٞ فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ١٤﴾ [۳۹۸][الشعراء: ۱۴]». یعنی: «مراد از ذَنب ـ و خدا بهتر میداند ـ پیامدهای بدی بود که از نظر کفّار و مشرکان با دعوت پیامبر صهمراه بود و این گناهی شمرده میشد که آنها بر پیامبر صبستند چنانکه موسی به خدای خود عرض کرد: «وَلـهُم عَلَي ذَنبٌ فَأخافُ أن يقتُلُونِ». یعنی: «(خداوندا) نزد فرعونیان بر گردن من گناهی است که میترسم به خاطر آن مرا بکشند».
چیزی که قابل انکار نیست تفاوت تعبیر در «لِيغفِرَ لَك اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك وما تَأخَّرَ» است با آنچه موسی ÷به درگاه خدا عرض کرد که «لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ» زیرا سخن موسی ÷به قول صاحب المیزان دیدگاه فرعونیان را نسبت به خود بیان میکند که من از نظر آنها گناهکارم [۳۹۹]ولی سورۀ فتح، از غفران خداوند نسبت به گناه پیامبر (بدون هیچ قیدی) سخن میگوید و قیاس آندو آیه با یکدیگر امری موجّه نیست. اگر مراد از آیۀ سورۀ فتح همان معنایی بود که در «المیزان» آمده لازم میآمد با عباراتی نظیر «لِیَغفِرَ لَكَ اللهُ ما یَزعَمُونَ مِن ذَنبِكَ» و امثال آن بیان شود یعنی: «تا خدا گناهی را که آنها دربارۀ تو میپندارند بیامرزد» چنانکه در سورۀ شریفۀ أنعام از دیدگاه مشرکان با این تعبیر یاد میفرماید که: ﴿فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَا﴾[الأنعام: ۱۳۶]. «گویند: این سهم خدا است ـ به پندار خودشان ـ و این سهم شریکان ما (یعنی بتها)است»!.
أمّا در تفاسیر قدمای أهل سنّت چیزی که بدان بیشتر توجّه شده اینست که فتح مزبور، با حادثۀ حُدَیبِیَه پیوند دارد (چنانکه مضامین سورۀ فتح گواهی میدهند [۴۰۰]و بعضی آن را مربوط به فتح مکّه دانستهاند و بحثیکه سؤالات سهگانه را دربارۀ سورۀ شریفه پاسخ دهد، در روایات قدیمی ایشان دیده نمیشود جُز آنکه ابوجعفر طبری سخنی را آورده تا پیوند میان فتح و آمـرزش گناه را توضیح دهد. وی مینویسد:
«قَضَينا لَك عَلَيهِم بِالنَّصرِ وَالظَّفَرِ لِتَشكرَ رَبَّك... وَتَستَغفِرَهُ، فَيغفِرُ لَك بِفِعالِك ذلِك رَبُّك، ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِك قَبلَ فَتحِهِ لَك ما فَتَحَ وَما تَاَخَّرَ بَعدَ فَتحِهِ لَك ذلِك» [۴۰۱].
یعنی: «(حق تعالی میفرماید) یاری و پیروزی را برای تو مقرّر داشتیم برای آنکه سپاس خداوندت را به جای آری و... از او آمرزش بخواهی تا با این کار، خداوندت گناه پیشاز فتح و پساز فتح را برایت بیامرزد».
طبری در این تفسیر هر چند نسبت به تفاسیری که ذکرشان گذشت، بیان بهتری را اظهار داشته ولی اوّلاً، اگرآمرزش رسول گرامی صمشروط به شکرگزاری و استغفار وی بود (نه صرفاً فتح و پیروزی) در آن صورت لازم میآمد که در آیۀ شریفه به مبادی اصلی آمرزش یعنی شکر و استغفار تصریح یا لاأقل اشارهای شده باشد ولی از ایند و مقوله در آیۀ شریفه اساساً سخنی نرفته است. ثانیاً اگر شکر و استغفار موجب آمرزش رسول خدا صمیگشت مگر قبلاز فتح، پیامبر صبه این کار نمیپرداخت؟!. ثالثاً در این تفسیر توضیح داده نشده که گناه پیامبر صچه گناهی بود که تنها با شکر و استغفار آن هم پس از فتح، آمرزیده میشده است نه پیش از فتح؟!..
از تفاسیر تازۀ أهل سنّت، شیخ وُهبَةُ الزُّحَيليدر «التَّفسیرالمُنیر» مینویسد: «يكونُ لـمـا تَضَمَّنَهُ مِن مُجاهَدَةٍ سَبَباً لِلمَغفِرَةِ فَإن لـم يجعَلِ الفَتحُ عِلَّةً لِلمَغفِرَةِ فَيكونُ ذِكرُ اللّامِ ـ كمـا قالَ الزَّمَخشَرِي ـ لِاجتِمـاعِ ما عَدَّدَ مِنَ الأمورِ الأربَعَةِ وَهِي الـمَغفِرَةُ وَإتمامُ النِّعمَةِ وَهِدايةُ الصِّراطِ الـمُستَقيمِ وَالنَّصرُ العَزيز» [۴۰۲].
یعنی: «آیۀ کریمه متضمّن جهادی است که سبب آمرزش میگردد و اگر فتح را علّت آمرزش قرار نداده باشد، در آن صورت ذکر لام (در لِیَغفِرَ لَكَ...) چنانکه زمخشری گفته است برای اجتماع چهار امر آمده است که آمرزش و اتمام نعمت و رهبری به راه راست و یاری پیروزمند باشد».
آنچه در این تفسیر آمده سخن تازهای نیست و آن را عیناً در تفسیر کشّاف میتوان یافت [۴۰۳]. أمّا سخنان مزبور حلّال مشکلات آیۀ شریفه به شمار نمیآیند زیرا اوّلاً در آیۀ کریمه، امر به جهاد نشده تا مایۀ ثواب و آمرزش گردد بلکه از فتح مبین که بدون جهاد و به لطف خداوند پیش آمده، خبر داده است چنانکه در حدیبیه، جهاد با دشمن رخ نداد و کار به صلح انجامید. به علاوه، پیش از صلح حدیبیه یا فتح مکّه نیز رسولخدا صبه جهاد در راه حقّ ـ آنهم ازسر اخلاص ـ اهتمام ورزیده بود و غزوههای بدر و اُحُد و احزاب... را پشت سر گذاشته بود، آیا آن مجاهدتها سبب آمرزش وی نگردید؟!. ثانیاً سخن زمخشری نیز مشکلات را حل نمیکند! زیرا اگر آمرزش گناه، نتیجۀ اصلی فتح شمرده نشود لاأقل یکی از آن چهار نعمت به شمار میآید. با توجّه بدین امر، سؤالات اساسی به جای خود باقی میمانند که چه پیوندی میان آمرزش گناه پیامبر صبا فتح وجود دارد؟ و اصولاً گناه پیامبر صچه بوده و مگر پیامبر خدا صـ معاذ الله ـ از اهل عصیان به شمار میآمده است؟!..
بنابراین، ما باید برای حلّ مشکلات مزبور، به خود قرآن کریم باز گردیم و از آیات شریفۀ دیگر در تفسیر آیۀ مورد بحث کمک بگیریم که: القُرآنُ يفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً.
قرآن مجید در برخی از سورههای مکّی نشان میدهد که رسولخدا صسخت در انتظار نصرت إلهی بود زیرا که خود و یارانش تحت فشار بسیار قرار داشتند و از سوی دیگر خدای تعالی نیز به آنان وعدۀ یاری و پیروزی داده بود از این رو در وصول به پیروزی شتاب میورزیدند. به عنوان نمونه در سورۀ شریفۀ مؤمن (غافر) میخوانیم که ابتدا خدای سبحان به پیامبرش میفرماید: ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١﴾[غافر: ۵۱]. یعنی: «همانا که ما فرستاد گانمان و کسانی را که ایمان آوردهاند، در همین زندگی دنیا و در روزی که گواهان قیام کنند (روز رستاخیز) یاری خواهیم کرد». سپس با کمی فاصله میفرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ﴾[غافر: ۵۵]. یعنی: «پس (ای پیامبر) صبر کن که وعدۀ خدا حقّ است و برای گناهت آمرزش بخواه»! گناه پیامبر صجُز شتاب ورزیدن در وصول به موعود خداوند، چیز دیگری نبود زیرا که خود و یارانش با مشکلات متعدّدی روبرو بودند. از این رو خدای تعالی او را مکرّر از ماجراهای پیامبران سَلَف خبر میداد که آنان نیز گرفتار تکذیبها و آزارهای اقوام خود بودند تا سرانجام نصرت إلهی فرا رسید چنانکه میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣٤﴾[الأنعام: ۳۴]. یعنی: «همانا رسولان پیش از تو (نیز) تکذیب شدند پس بر آنچه که مورد تکذیب و آزار قرار گرفتند صبر کردند تا یاری ما بهسوی ایشان آمد و کلمات خدا را تبدیلکنندهای نیست (هیچ کس نتواند از وقوع وعدههای خدا جلوگیری کند) و همانا که شمّهای از اخبار رسولان بهسوی تو آمد». با این همه، طبیعی است که رسولخدا صو یارانش در برابر آزارها و استهزاءها و آسیبهایی که به ایشان میرسید، گاهی در دستیابی به آنچه خدا وعده داده بود و یاری او، شتاب میورزیدند چنانکه خدای تعالی آنها را از ناشکیبایی برحذر داشته ومیفرماید: ﴿وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ﴾ [۴۰۴][البقرة: ۲۱۴]. یعنی: «... هنوز همانند ماجرای پیشینیانتان بر شما نگذشته ـ در حالی که سختی و نا آسودگی بدانان رسید و تکان داده شدند ـ تا (درنتیجه) پیامبر صو مؤمنانِ همراهش گویند که یاری خدا کی میرسد؟ بدانید که یاری خدا نزدیک است». یعنی بر گذشتگان شما احوالی شدیدتر رسید پس شتاب مورزید و پایداری نشان دهید. وعدۀ إلهی نزدیک شده و موعود او، فرا خواهد رسید. سرانجام بهلطف خدا صلح حدیبیه روی داد و در پی آن، فتح مکّه فرا رسید و خدای تعالی به وعدهاش وفا فرمود و رسولش را در امر استعجال فتح بیامرزید (لِیَغفِرَ لَكَ اللهُ) و مؤمنان را آرامش بخشید ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[الفتح: ۴].
أمّا اینکه: گناه باز پسین (ما تَاَخَّرَ) چه بوده و آمرزش آن، چه معنا دارد؟ باید دانست که میتوان آن را شتابزدگی در دوران مدینه (قبلاز فتح) دانست چنانکه (ما تَقَدَّمَ) را مربوط به دوران مکّه شمرد به ویژه که لفظ «تَاَخَّرَ» فعل ماضی است و معمولاً شامل آینده نمیشود. با این همه گاهی به «قرینۀ تقابل» میتوان آن را به معنای «آینده» تفسیر نمود مانند آیۀ شریفۀ: ﴿يُنَبَّؤُاْ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذِۢ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ١٣﴾[القيامة: ۱۳]. یعنی: «در آنروز (روز رستاخیز) به انسان از آنچه پیش وآنچه پس فرستاده خبر داده میشود» که مُراد، اعمال آدمی در زمان حیات و آثار وی پس از مرگ است چنانکه در سورۀ شریفۀ یس فرمود: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡ﴾[يس: ۱۲]. یعنی: «ما خودمان مردگان را زنده میکنیم و آنچه را پیش فرستادند و آثارشان را مینویسیم».
در این صورت «آمرزش گناه آینده» به معنای آنست که: «اگر این فتح خدایی به تأخیر میافتاد، در آینده همچنان شتابورزی تو (ای رسول) ادامه مییافت پس این فتح مبین سبب شد تا آنچه در آینده روی میداد نیز آمرزیده شود».
بنابر آنچه گفتیم اوّلاً: رابطۀ فتح و غفران روشن گردید که فتح مبینِ خداوند، شتابزدگیها و استعجال در پیروزی را زدود که این امر را خدای سبحان برای پیامبر پاکش نوعی از گناه (ذنب) شمرده بود ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ﴾[غافر: ۵۵].
ثانیاً: پیامبر گرامی صدر عمل مرتکب گناهی نشده و زیانی بر کسی وارد نکرده بود تا اُسوۀ مؤمنان نباشد بلکه به مقتضای بشریّت چون فشارها بر خود و یارانش شدّت مییافت، در یاری خواستن از خدا و رسیدن به پیروزیِ موعود، شتاب میورزید تا مؤمنان از سختیها رهایی یابند و دلها آرام و مطمئن گردد همانگونه که با آمدن فتح چنان شد ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡ﴾[الفتح: ۴].
ثالثاً: فتح مبین اگر به تأخیر میافتاد، شتابزدگیها در آینده نیز دوام مییافت ولی لطف إلهی این مشکل را حلّ نمود و الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِین.
بدین ترتیب مشکلات سهگانهای که در آغاز مقاله مطرح شدند، بعَونِ اللهِ تعالی و تَوفیقه پاسخ داده شد.
تبصره ـ در پایان سورۀ مبارکۀ «نصر» نیز میخوانیم که میفرماید: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣﴾[النصر: ۳]. و مفسّران در اینکه پس از آمدن فتح و روی آوردن مردم به اسلام، چرا رسول اکرم صباید آمرزش خواهی کند؟ مانند سورۀ شریفۀ «فتح» آراء گوناگونی آوردهاند چنانکه برخی گفتهاند: پیامبر صمأمور بوده تا برای اُمَّتش استغفار کند! [۴۰۵]و بعضی گفتهاند: که اینکار برای «هضم نفس» بر پیامبر صلازم شدهاست [۴۰۶]و امثال این اقوال که شاهد و دلیلی برای آنها نیست. امّا از همۀ آراء بهتر و استوارتر (که هماهنگ با معنای سورۀ شریفۀ فتح است) قول استاد علّامه، شیخ محمّد عبده /تَعالی در «تفسیر جزء آخر قرآن» استکه فرموده: «(وَاستَغفِرهُ) أي اِسأََلهُ أن يغفِرَ لَك وَلِأصحابِك ما كان مِنَ القَلَقِ والضَّجرِ وَالـحُزنِ لِتَأَخُّرِ زَمَنِ النَّصرِ وَالفَتح» [۴۰۷].
یعنی: «ازخداوند درخواست کن که تو ویارانت را بیامرزد در آنچه که بر اثر تأخیر در زمان نصرت و فتح، از نا آرامی و دلتنگی و اندوه بر شما رفته است»!.
و این قول، موافق با گفتاری است که در تفسیر سورۀ مبارکۀ فتح گذشت.
***
[۳۹۵] به تفاسیر: قمّی، ص۶۳۵ و طبرسی، ج۲۶، ص۵۲ و کاشانی، ج۲، ص۵۷۸ و بحرانی، ج۴، ص۱۹۵ نگاه کنید. [۳۹۶] به مجمعالبیان (ج۲۶، ص۵۲) و تفسیر صافی (ج۲،ص ۵۷۸) و تفسیر برهان (ج۴، ص۱۹۵) بنگرید. [۳۹۷] تفسیر مجمع البیان، ج۲۶، ص۵۳. [۳۹۸] تفسیر المیزان، ج۱۸، ص ۲۷۶. [۳۹۹] البتّه موسی ÷در قتل مرد مصری، به خطای خودش نزد خداوند اعتراف نمود و آمرزش طلبید چنانکه گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي﴾[القصص: ۱۶]. «خداوندا، من بهخود ستم کردم پس مرا بیامرز». [۴۰۰] بنابر این، قول ابومسلم بحر اصفهانی (معتزلی) که فتح را دراین سورۀ شریفه به معنای: «آموزش قرآن و نزول وحی و بیان آیین» تفسیر کرده، درخور توجّه نیست زیرا با مفاد سورۀ کریمه که از حوادث حدیبیه (بیعت تحت شجره، رؤیای پیامبر صو... ) سخن میگوید سازگاری ندارد وبا آثارنبوی که در کتب تفسیر وسیره و تاریخ دربارۀ این سوره آمده نیز نمیسازد. برای دیدن قول او به تفسیر «جامع التّأویل لمحکم التّنزیل»، ص۵۲۹ که به اهتمام آقای دکتر محمود سرمدی، بخشهایی ازآن گردآوری شده، نگاه کنید. [۴۰۱] تفسیر طبری، ج۲۱، ص ۲۳۶. [۴۰۲] التّفسیر المنیر، ج۲۶، ص۱۴۹. [۴۰۳] تفسیر کشّاف، ج۴، ص ۳۳۲. [۴۰۴] جملۀ «حَتّى يقُولَ الرَّسُولُ...» که بهعنوان غایت امر بهکار رفته متعلّق به «لَـمـّا يأتِكم» است و جملۀ «مَسَّتهُمُ البَأساء...» جملۀ حالیّه بهشمار میآید که در میان فعل و غایت آن قرار گرفته است. [۴۰۵] به تفسیر انوار التّنزیل، اثر بیضاوی، ج۲، ص۵۸۰ نگاه کنید. [۴۰۶] به تفسیر کشّاف، ج۴، ص۸۱۲ بنگرید. [۴۰۷] تفسیر القرآن الکریم (جزء عَمَّ)، اثر استاد شیخ محمّد عبده، ص۱۷۲.