بازنگری در معانی قرآن

فهرست کتاب

﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَكَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَيۡهِمۡ لَوَلَّيۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡ

﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَيۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡيَمِينِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَكَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَيۡهِمۡ لَوَلَّيۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا١٨[الكهف: ۱۸]. ترسناک بودن اصحاب کهف!

در این آیۀ شریفه سخن از آن رفته که اگر کسی به غار اصحاب کهف [۲۳۲]سر می‌کشید و بر أهل کهف می‌نگریست، از آنان روی برتافته گریزان می‌شد و سخت می‌ترسید ﴿وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗامفسّران قرآن در سبب ترسناک ‌بودن آن‌ها، اقوالی آورده‌اند که برخی از اقوال مزبور با قرآن کریم سازگار نیست. به ‌عنوان نمونه زمخشری در تفسیر کشّاف با تعبیر «قِيلَ» که معمولاً آن را برای نقل قول ضعیفی‌می‌آورند، چنین می‌نویسد: «قِيلَ ‌لِطولِ أظفارِهِم وَشُعُورِهِم وَعِظَمِ أجسامِهِم» [۲۳۳]! (گفته شده که سبب ترسناک بودن ایشان، دراز شدن ناخن‌ها و موی‌ها و تنومندی اجسام ‌آنان بوده است)! در تفسیر «كشف الأسرار» اثر میبُدی نزدیک به همین معنا آمده و نوشته است: «لِأنَّ أظفارَهُم وَشُعُورَهُم طالَت وَأعينَهُم مُفَتَّحَةٌ» [۲۳۴]«زیرا که ناخن‌ها و موی‌هایشان دراز شده و چشمان‌شان بازبود»! شیخ طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان نیز همین قول را آورده ولی آن را صحیح نمی‌شمرد [۲۳۵]. شوکانی در «فتح القدیر» نیز با طبرسی هم‌عقیده است و این رأی را نادرست می‌شمرد [۲۳۶]. دیگر مفسّران هم چندان عنایتی بدین قول ندارند، هر چند از نقل آن خودداری نور زیده‌اند! دلیل مردود بودن قول مذکور دو چیز است. اوّل آن‌که در سورۀ شریفۀ کهف آمده چون اهل کهف از خوابِ طولانی خود بیدار شدند، ندانستند که چه مدّت در آن‌ غار بسر برده‌اند و به ‌یکدیگر گفتند: ﴿لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ[الكهف: ۱۹]. «روزی یا بخشی از روز را در اینجا درنگ کردیم»! و واضحست که اگر موی‌ها و ناخن‌هایشان آن چنان بلند شده بود، حتماً در می‌یافتند که مدّتی بسیار طولانی را در غار گذرانده‌اند. و هیچ سخنی هم از قول ایشان دربارۀ تغییر اجسام‌شان در قرآن کریم نرفته است. دوّم آن‌که بنابر گزارش مفسّران، چون یکی از آن‌ها با سکّه‌ای قدیمی از غار بیرون رفت تا غذایی برای یارانش بخرد، مردمان از شکل و هیئت وی ابداً شگفت زده نشدند بلکه از سکّه‌ای که در دست داشت تعجّب نمودند و گمان بردند که وی بر گنجی دست یافته است! طبری در تفسیرش می‌نویسد: «فَأخَذَهَا الرَّجُلُ فَنَظَرَ إلي ضَربِ الوَرَقِ وَنَقشِها فَعَجَبَ مِنها ثُمَّ طَرَحَها إلي رَجُلٍ مِن أصحابِهِ فَنَظَر إلَيها... يقُولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ: إنَّ هذَا الرَّجُلَ قَد أصابَ كنزاً» [۲۳۷]! یعنی: «آن مرد فروشنده، سکّه را گرفت و بر نقش آن نظر افکند و در شگفت شد سپس آن را به‌سوی مرد دیگری از یارانش افکند و او نیز آن را نگاه کرد... و سر انجام یکی به دیگری گفت: این مرد به گنجی دست یافته است»! پس مردم آن روزگار از نقش سکّه (که در زمان دقیانوس زده شده بود) تعجّب کردند و بالأخره رازِ اصحاب کهف بر آن‌ها فاش شد (چنان‌که در تفاسیر به تفصیل آمده است)، نه از شکل و شمایل آن کس که برای خرید طعام آمده بود. بنابر این، قول مزبور صحیح نیست و حقّ آنست که خدای تعالی اصحاب کهف و غارشان را ترسناک فرمود تا کسی بدانان سرنزند و از احوال‌شان ـ تا رسیدن موعد مقرّرـ آگاه نگردد چنان‌که شیخ طبرسی در تفسیرش مرقوم داشته است: «وَذلِك أنَّ اللهَ مَنَعَهُم بِالرُّعبِ لِئلّا يصِلَ إلَيهِم أحَدٌ حَتّي يبلُغَ الكتابُ أجَلَهُ فِيهم» [۲۳۸].

همان‌گونه‌ که خداوند ـ جَلَّ وَ علا ـ سگ آنان را در آن‌مدّت طولانی به‌ پاسداری در آستانۀ غار گمارد ﴿وَكَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَيۡهِ بِٱلۡوَصِيدِتا آن‌ها از گزند جانوران و درندگان محفوظ و در امان مانند. وذلِك مِن عَجِيبِ آياتِهِ تَعالى شَأنُهُ.

***

[۲۳۲] کهف به‌معنای غار وسیع است و هر غاری را کهف نمی‌گویند. [۲۳۳] تفسیر کشّاف، ج۲، ص ۷۰۹. [۲۳۴] کشف الأسرار، ج۵، ص ۶۶۰. [۲۳۵] مجمع البیان، ج۱۵، ص ۱۳۲. [۲۳۶] فتح القدیر، ج۳، ص۲۷۵. [۲۳۷] تفسیر طبری، ج۱۵، ص۲۰۳. [۲۳۸] مجمع البیان، ج۱۵، ص ۱۳۲.