﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ٩﴾[الأحقاف: ۹]. رسولخداصو حوادث آینده
خدای تعالی در این آیۀ شریفه دستور میدهد که رسول گرامیش به کافران بگوید: «من نو در آمدِ رسولان نیستم و نمیدانم که با من و با شما چه رفتاری خواهد شد؟ جُز آنچه بهسوی من وحی میشود چیزی را پیروی نمیکنم و من جُز بیم دهندهای آشکار نیستم». مفسّران قرآن مجید در تفسیر این آیۀ کریمه سخنان گوناگونی آوردهاند تا روشن کنند که پیامبرخدا صاز چه جهت آگاه نبود که با او و مخالفانش چه رفتاری خواهد شد؟!. ابوجعفر طبری در این باره از قول حسن بصری و عِکرِمَه و قَتاده آورده است که آنها گفتهاند: این نا آگاهی مربوط به دوران مکّه بود و پس از نزول آیۀ مزبور، چون رسولخدا صبه مدینه هجرت نمود از آمرزش کامل خداوند نسبت به خود آگاهی یافت و دانست که به بهشت موعود وارد خواهد شد و این آگاهی با نزول آیۀ: ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[الفتح: ۲]. در سورۀ فتح رخداد و آیۀ نهم از سورۀ احقاف را نسخ کرد! [۳۸۹].
به نظر ما این قول، سخن موجّه و استواری نیست و خود ابوجعفر طبری نیز آن را نپسندیده است. زیرا مدّتها پیش از آنکه سورۀ فتح و احقاف نازل شوند، خداوند در سورۀ ضُحی (که از سُوَر اوائل بعثت شمرده میشود) از تکریم خود نسبت به رسولش در آخرت خبر داده و او را به عطای عالَم باز پسین مطمئن نموده بود چنانکه فرمود: ﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤ وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥﴾[الضحى: ۴-۵]. یعنی: «هر آینه سرای آخرت برای تو بهتر از این جهان است. و به زودی خداوندت عطائی بر تو میکند که خشنود خواهی گشت». بنابر این، ناسخ و منسوخی در اینجا وجود ندارد و برای حلّ آیۀ کریمه راه دیگری را باید جست. با وجود این زمخشری در تفسیر کشّاف از قول ابنعبّاس آورده که وی گفته است: «ما يفعَل بِي ولا بِكم فِي الآخِرَۀِ وَهِي مَنسُوخَةٌ بِقَولِهِ: لِيغفِرَ لَك اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنها وَما تَأخَّرَ» [۳۹۰]. یعنی: عبارت: «نمیدانم با من و با شما چه رفتاری خواهد شد؟» مربوط به آخرت است که به وسیلۀ «لِيغفِرَ لَك اللهُ...» نسخ شده است! چنانکه ملاحظه میکنیم این قول، همان رأی عکرمه و قتاده است لیکن از آنجا که شخصیّت ابن عبّاس در تفسیر قرآن، ممتاز و زبده شمرده میشود، زمخشری قول وی را ردّ ننموده و آن را توجیه میکند و در پی سخن گذشتهاش مینویسد: «وَيجُوزُ أن يكونَ نَفياً لِلدِّرايةِ الـمُفَصَّلَة»! یعنی: «روا است که نفی علم (در سورۀ احقاف) مربوط به فهم تفصیلی باشد»! مقصودش آنست که رسولخدا صدر مکّه اجمالاً میدانست که خداوند او را از نعمتهای بهشتی برخوردار مینماید ولی تفصیلاً از إنعام حق تعالی با خبر نبود و سپس از آن آگاه شد و آیۀ مکّی ـ به قول ابنعبّاس ـ نسخ گردید! با اینکه نسخ آیۀ کریمه از راه اجمال و تفصیل، بیوجه است زیرا از تفصیل نعمتهای آخرت جُز خدای تعالی، هیچ کس باخبر نیست چنانکه در نصّ قرآن کریم آمده: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱۷]. یعنی: «هیچ کس نمیداند چه چیزهایی که مایۀ روشنی چشمها میشوند برای آنان ـ به پاداش اعمالی که میکردند ـ پنهان شده است». شگفت آنکه از خود ابنعبّاس در تفسیرآیۀ اخیر آوردهاند که گفته است: «أما هذا لا تَفسيرَ لَهُ، فَالأمرُ أعظَمُ وَأجَلُّ مِمّا يعرَف تَفسيرُهُ» [۳۹۱]. یعنی: «بدانید که این آیه تفسیر ندارد زیرا موضوعِ آن، بزرگتر وبالاتر ازآنستکه تفسیرش شناخته شود»! ونظر ابنعبّاس در اینجا کاملاً درست است زیرا نکرۀ در سیاق نفی که در جملۀ ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ﴾ملاحظه میشود، بر عمومیّت دلالت دارد و نشان میدهد که اَحَدی ـ جُز خدای تعالی ـ از تفصیل نعمتهای بهشت مطّلع نیست. بنابراین چگونه میتوان ادّعا کرد که رسول اکرم صاز تفصیل آنها آگاه شده و علم اجمالی وی، نسخ گردیده است؟!. (علاوه بر اینکه اساساً اجمال و تفصیل با ناسخ و منسوخ تفاوت دارد). آری! هر چند ابن عبّاس دربارۀ تفسیر قرآن کریم دانش فراوانی داشته ولی اوّلاً وی معصوم نبوده است و ثانیاً آنچه زمخشری و دیگران از او نقل کردهاند، روایتی از ابنعبّاس است، نه قول قطعیِ وی! اینگونه اقوال، همچون روایات ضعیفی که گاهی به أئمّۀ اسلام و بزرگان دین نسبت دادهاند، مفید علم و اطمینان نیست. پس روایت از ابنعبّاس نباید ما را به توقّف وا دارد و مانع پیشرفت در علم شریف تفسیر گردد [۳۹۲].
شیخ طبرسی در تفسیر «مجمعالبیان» قول دیگری از ضحّاک (مفسّرقدیمی) نقل میکند که او در معنای آیۀ مورد بحث گفته است: «قُل ما أدري ما اُومَرُ بِهِ وَلا تُؤمَرُون بِهِ» [۳۹۳]!. «بگو من نمیدانم که به چه چیز فرمان داده میشوم و نیز شما به چه چیزی امر خواهید شد»! این تفسیر نیز ضعیف است زیرا خدای تعالی در آیۀ مورد بحث ظاهراً از رفتار و عملی که نسبت به پیامبر اکرم صو مخالفان او، معمول میدارد «ما يفعَلُ بِي وَلا بِكم» سخن گفته است، نه از اوامر یا احکامی که در آینده برای آنها نازل خواهد فرمود.
شیخ طبرسی و ابوجعفر طبری قول دیگری را از حسن بصری گزارش نمودهاند که با آنچه ما از آیۀ شریفه میفهمیم تا اندازهای سازگاری دارد و نقل کردهاند که حسن گفته است: «هذا إنَّمـا هُوَ فِي الدُّنيا وأمّا فِي الآخِرَةِ فَإنَّهُ قَد عَلِمَ أنَّهُ فِي الـجَنَّةِ وَأنَّ مَن كذَّبَهُ فِي النّارِ» [۳۹۴]. یعنی: «آیۀ شریفه دربارۀ رویدادهای دنیا است امّا در مورد آخرت، مسلّماً پیامبر صمیدانست که به بهشت وارد خواهد شد و هر کس او را تکذیب کرده، گرفتار آتش میشود».
اقوال دیگری نیز دربارۀ آیۀ کریمه نقل شده که در تفسیر مجمعالبیان میتوان آنها را دید. امّا قول صحیح آنست که: کفّار مکّه در برابر دعوت پیامبر اسلام صبه توحید، واکنشی از خود نشان میدادند که گویی پیامبر صبدعتی آورده و هیچ رسولی تا آن زمان چنان سخنی نگفته است! و لذا میگفتند: ﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥﴾[ص: ۵]. «آیا خدایان را خدای یگانه گردانیده؟ همانا که این چیز بسیار شگفتی است!» و نیز میگفتند: ﴿مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧﴾[ص: ۷]. «ما این (ادّعا) را در آخرین آیین نشنیدهایم، این جُز دروغی که بربافته چیز دیگری نیست»! همچنین کفّار مکّه انتظار داشتندکه پیامبر صبرای آنها مرتّباً غیبگویی کند و حوادث و احوال آینده را بازگو نماید و اساساً توقّع داشتند که فرستادۀ خدا، از نوع فرشتگان باشد نه از جنس بشر! از این رو در سورۀ أنعام میفرماید که رسولِ صادقِ أمین به آنها بگوید من چنین ادّعاهایی را ندارم و جُز وحی إلهی که به من میرسد از فرمانی پیروی نمیکنم چنانکه میفرماید: ﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَ﴾[الأنعام: ۵۰]. یعنی: «بگو به شما نمیگویمکه گنجهایخدا نزد من است و غیب نمیدانم و به شما نمیگویم که من فرشتهای هستم، جُز آنچه به من وحی میشود چیزی را پیروی نمیکنم...». در چنین احوال، خدای سبحان در سورۀ احقاف به پیامبرش فرمان میدهد که اوّلاً بگوید: ما كنتُ بِدعاً مِنَ الرُّسُلِ (بگو من نودرآمدِ رسولان نیستم) یعنی: نخستین کس نیستم که مردم را به توحید فرا میخوانَد و از شرک و بُتپرستی باز میدارد. پس بدعتی تازه از پیش خود نساختهام و دعوت رسولانِ حقّ، همه بر توحید بوده است. ثانیاً خدای تعالی میفرماید که رسولش اعلام نموده و بگوید: وَما أدري ما يفعَلُ بِي وَلا بِكم (و نمیدانم که با من و شما چه رفتاری خواهد شد؟) یعنی: من بر خلاف انتظار شما، غیبگو نیستم و از همۀ حوادثی که خدای سبحان در دنیا برای من و شما پیش خواهد آورد، خبر ندارم. ثالثاً میفرماید که بگوید: إن أتَّبِعُ إلّا ما يوحي إلَيَّ (جُزآنچه بهسوی من وحی میشود، چیزی را پیروی نمیکنم). یعنی: اگر سخنی درباب توحید و یا شریعت میگویم و اگر أحیاناً خبری از پیروزی حقّ بر باطل در آینده، میآورم، تنها مربوط به وحی خداوند است که بدون اختیار خودم به من میرسد و فقط از آن پیروی میکنم. بنابر این، مقصود از آیۀ شریفه آن نیست که پیامبر صاز آخرت خود و کافران اظهار بیخبری نماید به ویژه که کافران، به آخرت عقیده نداشتند و نمیخواستند تا پیامبر ص، سرانجام آخرت خود یا ایشان را بازگو کند! درخواست آنها از پیامبر صپیشگوییهای دنیوی بوده است. امّا اخبار آخرت را پیامبر خدا صاز راه وحی إلهی که بدو میرسید پیاپی بر ایشان میخواند و آنان را انذار نموده هشدار میداد چنانکه در مقطع آیۀ شریفه آمده است: وَما أنَا إلّا نَذِيرٌ مُبِينٌ (و من جُز بیمدهندهای آشکار نیستم). اگر پیامبر خدا صبه آنان میفرمود که: من از آخرت خودم و شما بیخبرم! چگونه میتوانست کافران را از عواقب اعمالشان بیم دهد؟ و یا مؤمنان را به بهشت خداوند نوید بخشد؟ بهقول شاعر:
خشک ابری که بُوَد ز آب تُهی
کی تواند صفتِ آب دهی؟!.
***
[۳۸۹] تفسیر طبری، ج۲۱، ص ۱۲۱. [۳۹۰] تفسیر کشّاف، ج۴، ص۲۹۸. [۳۹۱] تفسیر مجمعالبیان، ج۲۲، ص۸۵. [۳۹۲] برخلاف صدها روایت که از ابن عبّاس در تفسیر قرآن آوردهاند، سیوطی از قول شافعی آورده که وی گفته است: «لـَم يثبُت عَنِ ابنِ عَبّاسٍ فِي التَّفسِيرِ إلّا شَبيهٌ بِمِأةِ حَديثٍ!»(الإتقان ۲/۲۲۴). یعنی: «از ابنعبّاس در تفسیر حدود صد حدیث بیشتر ثابت نشده است»!. [۳۹۳] تفسیر مجمعالبیان، ج۲۶، ص ۷. [۳۹۴] به تفسیر مجمع البیان، ج۲۶، ص۷ نگاه کنید.