بازنگری در معانی قرآن

فهرست کتاب

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّن

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩[الفتح: ۲۹]. محمّدصو همراهانش

این آیۀ کریمه از شگفتی‌های قرآن مجید شمرده می‌شود و تمام حروف هجاء (الفبای عربی) در خلال آن ملاحظه می‌گردد. در ترجمه و تفسیر این آیه، برخی از مترجمان و مفسّران دچار اشتباهات غریبی شده‌اند که از نظر خوانندگان محترم می‌گذرد:

۱- در ترجمۀ ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡبسیاری از مترجمان «محمّد» را به ‌عنوان مبتدا و «رسولُ‌الله» را خبر مضاف آن پنداشته‌اند و بنابر این مبنا، آیۀ کریمه را چنین ترجمه کرده‌اند: «محمّد، فرستادۀ خدا است و...» و هیچ اندیشه نکرده‌اند که پس ‌از گذشت سال‌ها از رسالت پیامبر صچگونه خداوند در این سورۀ شریفه، تازه اعلام می‌فرماید که، محمّد، رسول‌خدا است؟ این اعلام، چه پیام تازه‌ای را دربر دارد؟ و این تأکید برای چه مقصودی لازم آمده است؟ کسی به این پرسش‌ها، پاسخ قانع‌کننده‌ای نداده است. امّا آنچه از تدبّر در آیۀ مبارکه دانسته می‌شود اینستکه خبرِ مبتدای آن، کلمۀ «أشِدّاءُ...» است و «رَسولُ‌اللهِ» نعت یا عطف بیان و عنوان پیامبر صبه ‌شمار می‌آید و ترجمۀ صحیح آیه چنین است که: «محمّد فرستادۀ خدا و کسانی که با او هستند بر کافران سخت‌گیر و میان خود مهربانند». شگفت آنکه ترجمۀ نا متناسبی که از آیۀ شریفه نموده‌اند در برخی از تفاسیر مهم و حتّی در کتاب‌هایی چون «إعرابُ القُرآنِ الکَریم» اثر محیی‌‌‌الدّین درویش راه یافته است. وی می‌نویسد: «مُحَمَّدٌ مُبتَدَاٌ وَرَسولُ اللهِ خَبَرُهُ» [۴۰۸]! در حالی‌که باید مرقوم داشته باشد: «مُحَمَّدٌ مُبتَدَأ وَرَسولُ اللهِ نَعتٌ لِـمُحَمَّدٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعطُوفٌ عَلَی الـمُبتَدَأِ وَخَبَرُ الـمُبتَدَأِ وَما عُطِفَ عَلَیهِ، هُوَ أشِدّاءُ» [۴۰۹]!.

أغلب ترجمه‌های فارسی نیز متأسّفانه بدین اشتباه افتاده‌اند و مثلاً نوشته‌اند: «محمّد صفرستادۀ خدا است... » [۴۱۰]و «محمّد صرسول خدا است... » [۴۱۱]و «محمّد فرستادۀ خدا است... » [۴۱۲]و «محمّد صفرستادۀ خدا است... » [۴۱۳]و «محمّد صفرستادۀ خدا است... » [۴۱۴]و «محمّد صپیامبر إلهی است... » [۴۱۵]و «محمّدصپیامبر خداوند است... » [۴۱۶]و «محمّد صرسول خدا است... » [۴۱۷]و «محمّد صفرستادۀ خدا است... » [۴۱۸]و «محمّد صپیامبر خد ااست... » [۴۱۹]!! چنان‌که در این ده ترجمۀ مشهور فارسی از قرآن ملاحظه می‌شود، همگی محمّد صرا مبتدا و رسولُ‌الله را خبر آن تصوّر کرده‌اند. شگفت آن‌که مفسّران نامداری همچون صاحب مجمع‌البیان نیز در تفسیر آیۀ شریفه می‌نویسد: «(مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ) نَصَّ سُبحانَهُ عَلَى اسمِهِ لِيزِيلَ كلَّ شُبهَةٍ. تَمَّ الكلامُ هُنا» [۴۲۰]. یعنی: «(محمّد، فرستادۀ خدا است) خدای سبحان نام محمّد را به صراحت آورده تا هر شبهه‌ای را زائل کند. و کلام در اینجا تمام است»! عجبا! مگر پس ‌از فتح مبین، کسی در نام محمّد صشک نموده بود که خدای سبحان به نام او، تصریح فرموده؟!. شیخ هر چند در تفسیر این آیه چنان گفته است ولی در ترکیب اوّل آیه، می‌گوید: «مُحَمَّدٌ مُبتَدَأ وَرَسولُ اللهِ عَطفُ بَيانٍ وَالَّذِينَ مَعَهُ عَطفٌ عَلى مُحَمَّدٍ وَأشِدّاءُ خَبَرُ مُحَمَّدٍ وَما عُطِفَ عَلَيه». و این ترکیب همان معنایی را افاده می‌کند که ما برآن رفتیم.

۲- در این آیۀ کریمه چنان‌که ملاحظه می‌شود وصف بلیغی از رسول‌خدا صو همراهان او شده است. این اوصاف را خدای تعالی از تورات و انجیل نقل می‌فرماید و از آن‌ها به‌ صورت «مَثَل» یاد می‌نماید. مفسّران قرآن مجید، اتّفاق‌نظر دارند که واژۀ «مَثَل» دراینجا به‌معنای وصف (نَعت) به‌کار رفته است. در آغاز این توصیف می‌خوانیم که: «آنان بر کافران سختگیر و درمیان خود مهربانند. ایشان را درحال رکوع و سجود می‌بینی، پیوسته فضل خدا و خشنودی او را می‌جویند. نشانۀ آن‌ها، اثر سجود در چهره‌هایشان است». سپس می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ«اینست وصف ایشان در تورات». آنگاه با «و او استیناف» مَثَل تازه‌ای را می‌آورد و می‌فرماید: ﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُ«و توصیف آنان در انجیل همچون کِشته‌ای است که ساقۀ نازک خود را برآورَد پس آن را قوّت دهد آنگاه سِتَبر گردد و بر ساق‌هایش بایستد و کشاورزان را به شگفتی بَرَد... ). پیداست که توصیف مذکور در انجیل، غیرازوصفی‌است که در تورات بیان شده امّا بیشتر مترجمان فارسیِ قرآن، از این امر غفلت نموده‌اند وجملۀ: ﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِرا معطوف به ﴿مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِپنداشته‌اند و گمان کرده‌اند که در خلال تورات و انجیل در این باره، توصیف یکسان و همانندی آمده است درحالی‌که اگر چنان بود، مناسبت داشت تا لفظ «مَثَلُهُم» در آیه، دوباره تکرار نشود و آیۀ شریفه به‌ صورت «ذلِك مَثَلُهُم فِي التَّوراةِ وَالإنجيل» در آید که به بلاغت قرآن کریم در صنعت ایجاز وحذف، نزدیک‌تر است.

برای نمونه، یکی از مترجمان مرقوم داشته: «اینست وصف‌شان در تورات و در انجیل» [۴۲۱]. در این عبارت چنان‌که می‌بینیم لفظ «مَثَلُهُم» تنها یکبار ترجمه شده و مترجم، تورات و انجیل را به یکدیگر عطف نموده است. مترجم دیگر می‌نویسد: «این وصف حال آن‌ها در کتاب تورات وانجیل، مکتوب است» [۴۲۲]. سوّمین مترجم مرقوم داشته: «این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است» [۴۲۳]. چهارمین نوشته است: «این وصف آنان در تورات و وصف‌شان در انجیل است» [۴۲۴]. پنجمین آورده است: «وصف‌شان در تورات و انجیل چنین است» [۴۲۵]. ششمین مترجم مرقوم داشته: «وصف آنان در تورات و مانند آن در انجیل به‌ همین‌گونه است» [۴۲۶]. هفتمین مترجم می‌نویسد: «این وصف آنان در تورات و در انجیل است» [۴۲۷]...

چنان‌که ملاحظه می‌شود در تمام این ترجمه‌ها، هر دو مَثَل را به تورات و انجیل نسبت داده‌اند، با این‌که مَثَل نخستین در تورات آمده و دوّمین مَثَل را در انجیل می‌توان یافت [۴۲۸]. البتّه مفسّران اَقدم قرآن، بدین معنا پی برده بودند چنان‌که ابوجعفر طبری در تفسیرش از قَتاده و ابن زید و ضَحّاک این معنا را گزارش نموده است [۴۲۹]و خود نیز آن را برگزیده و چنین می‌نویسد:

«أولَي القَولَينِ في ذلِك بِالصَّوابِ قَولُ مَن قالَ: مَثَلُهُم في التّوراةِ غَيرُ مَثَلِهِم فِي الإنجيل» [۴۳۰]. یعنی: «از میان دوقول، آنچه به صواب نزدیک‌تر است، گفتار کسی است که گوید: وصف ایشان در تورات غیر از توصیف آنان در انجیل است». سپس طبری اظهار نظر می‌کند که: اگر مَثَل دوّم بر مَثَل نخستین معطوف بود، لازم می‌آمد تا گفته شود: «وَكزَرعٍ أخرَجَ شَطأَهُ» با واو عطف!.

۳- در پایان همین آیۀ شریفه، خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٞ٩[المائدة: ۹]. بدینصورت وعدۀ آمرزش و پاداشی بزرگ به همراهان پیامبر صمی‌دهد. امّا مفسّران شیعی واژۀ «مِنهُم» را در این آیه برای «تبعیض» دانسته‌اند و گویند که: عموم همراهان پیامبر صمشمول آن وعدۀ فرخنده نبوده‌اند! و عموم مفسّران سنّی «مِنهُم» را برای «بیان» دانسته‌اند و همۀ یاران رسول‌ صرا آمرزیده و مأجور می‌شمرند! اینک باید به بررسی آراء بپردازیم و به‌ یاری آیات قرآنی در این باره داوری کنیم.

از میان مفسّران برجستۀ شیعه، صاحب تفسیر «المیزان» دو اشکال اساسی به‌ میان آورده تا ثابت کند که واژۀ «مِن» در این آیه برای تبعیض به ‌کار رفته است نه «بیان»!.

نخست آن‌که می‌نویسد: در قرآن مجید تصریح شده که در میان معاصران رسول‌ خدا ص، جمعی منافق و مرتدّ و فاسق وجود داشتند (توبه: ۱۰۱ و محمّد: ۳۰ و نور: ۲۳). دوّم آنکه می‌نویسد: «مِنْ البَيانِية لا تَدخُلُ عَلَي الضَّميرِ مُطلَقاً في كلامِهِم» [۴۳۱]. یعنی: «کلمۀ مِنْ که برای بیان می‌آید هیچ‌گاه بر سر ضمیر در کلام عرب در نمی‌آید»! و از اینجا نتیجه می‌گیرد که لفظ «منهم» در آیۀ شریفه برای «تبعیض» است!.

از این دو اشکال، می‌توان پاسخ داد که اوّلاً: منافقان و مرتدّان در گروهی که با رسول‌ خدا صهمدل و همراهند داخل نیستند و ممکن نیست که از آنان در تورات و انجیل مدح شده باشد. کسانی که ممدوح خداوند گشته‌اند، آنان هستند که دربارۀ ایشان فرمود: یَبتَغُونَ فَضلاً مِنَ اللهِ وَرِضواناً«پیوسته فضل خدا وخشنودی او را می‌جویند». ثانیاً خود صاحب «المیزان» در تفسیر سورۀ آل‌ عمران مثالی آورده که نشان می‌دهد «مِن بیانیّه» بر سر ضمیر در کلام عرب می‌آید! و گوید گاهی می‌گوییم: لِیَکُن لِی مِنکَ صَدِیقٌ (باید از تو، دوستی برایم باشـد)! و مقصود آنستکه کُن صَدیقاً لِی [۴۳۲](تو دوسـت من بـاش)!.

واضحست که در این کلام، «من» که بر سر ضمیر در آمده از نوع بیانیّه است.

با این حال لازمست که ما «همراهان رسول ص» را بشناسیم. اگر مقصود از آنان، همۀ معاصران پیامبر صباشند، درآنصورت البتّه منافقان و مرتدّان و فاسقان نیز درمیان ایشان وجود داشتند ولی چنانچه مقصود خدای تعالی از (وَالَّذِینَ مَعَهُ) همفکران و یاوران رسولش بوده‌اند، در آن صورت خداوند وعدۀ آمرزش و پاداش به همۀ آنان (عَلی مَراتِبِهِم) داده است و دلیلی وجود ندارد که به «تبعیض» قائل شویم.

و به ‌نظر ما قول أخیر صحیح است و مراد از (وَالَّذِینَ مَعَهُ) همراهان مؤمن پیامبرند چنان‌که قرآن کریم گاهی لفظ «مؤمن» را هم بر آن‌ها افزوده و می‌فرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ[التحريم: ۸]. یعنی: «روزی را به ‌یاد آر که خدا، پیامبر و همراهان مؤمن او را خوار نسازد، نورشان پیش روی آنان و از سوی راست ایشان می‌تابد..». و همچنین می‌فرماید: ﴿لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٨٨[التوبة: ۸۸]. «امّا رسول و همراهان مؤمن او، با مال‌ها و جان‌های خویش (در راه خدا) مجاهدت کردند، نیکی‌ها از آنِ ایشان است و آنان، همان رستگارانند».

در اینجا ذکر دو نکتۀ قابل توجّه باقی است. یکی آنکه اگر فرض شود بنا بر آنچه «غُلاة شيعيان» گفته‌اند: همۀ همراهان پیامبر صمرتد شده‌اند و جُز عدد انگشت شماری از ایشان بر ایمان استوار نماندند، در آن صورت چگونه خداوند سبحان نهضت محمّدی صرا به گیاه نازکی تشبیه نموده که رفته رفته بلند و ستبر می‌گردد و درختی پُر شاخ و انبوه می‌شود آن چنان‌که زارعان را به شگفت می‌بَرَد؟ مگر با ایمان چند تن، می‌توان چنین درخت تناور و عظیمی را به مَثَل آورد؟ و پیش‌ از نزول قرآن، در تورات و انجیل از آن یاد کرد؟!..

دوّم آنکه: چون همراهان رسول‌ خدا صرا چنین وصف فرمود که: «بر کافران سختگیر و میان خود مهربانند. ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی. پیوسته فضل و خشنودی خدا را می‌جویند» چگونه می‌توان گفت: لفظ «مِنهُم» برای تبعیض آمده و کسانی از میان ایشان رستگارند که اهل ایمان و عمل باشند؟!. مگر بالاتر از تلاش دائم برای رسیدن به فضل خدا و خشنودی او اندیشه و عملی وجود دارد که در برخی از آنان نبوده و باید به تدارکش بپردازند؟!.

و از اینجا است که می‌فهمیم آیۀ کریمه با اوصافی که برای همراهـان با ایمانِ پیامبر صآورده، جای تبعیض را باقی نگذاشته و ناگزیر لفظ ﴿مِّنۡهُمبرای بیان آورده شده است.

***

[۴۰۸] اعراب القرآن الکریم و بیانه، ج۷، ص۲۳۹. [۴۰۹] به کتاب الجدول فی اعراب القرآن و صرفه، ج۲۶، ص۸۸ (پاورقی) بنگرید. [۴۱۰] به ترجمۀ قرآن اثر آقای ناصر مکارم شیرازی نگاه کنید. [۴۱۱] به ترجمۀ قرآن اثر آقای مصباح‌زاده بنگرید.» [۴۱۲] به ترجمۀ قرآن، اثرآقای محمّدمهدی فولادوند نگاه کنید. [۴۱۳] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای جلال‌الدّین مجتبوی، بنگرید. [۴۱۴] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای حسین استادولی نگاه کنید. [۴۱۵] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای بهاءالدّین خرّمشاهی بنگرید. [۴۱۶] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای موسوی گرمارودی بنگرید. [۴۱۷] به ترجمۀ قرآن، اثرآقای مسعود انصاری نگاه کنید. [۴۱۸] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای ابوالفضل بهرامپور بنگرید. [۴۱۹] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای داریوش شاهین نگاه کنید. [۴۲۰] تفسیر مجمع‌البیان، ج۲۶، ص۷۹. [۴۲۱] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای عبدالمحمّد آیتی نگاه کنید. [۴۲۲] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای مهدی إلهی قمشه‌ای بنگرید. [۴۲۳] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای ناصر مکارم شیرازی نگاه کنید. [۴۲۴] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای مسعود انصاری بنگرید. [۴۲۵] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای ابوالقاسم پاینده نگاه کنید. [۴۲۶] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای داریوش شاهین بنگرید. [۴۲۷] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای هوشنگ آبان نگاه کنید. [۴۲۸] اوصاف مزبور را برخی از دانشمندان اسلامی با: تورات، سفر تثنیه، باب ۳۲، بند ۱ و ۲ و ۳ و با انجیل (لوقا)، باب ۱۳، بند ۱۸ و ۱۹ تطبیق داده‌اند. [۴۲۹] به تفسیر طبری (جامع البیان)، ج ۲۱، ص ۳۲۸ نگاه کنید. [۴۳۰] به تفسیر طبری، ج۲۱، ص ۳۲۹ رجوع شود. [۴۳۱] به تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۳۲۶ نگاه کنید. [۴۳۲] به تفسیر المیزان، ج ۳، ص ۴۱۱ بنگرید.