﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٤﴾[القصص: ۱۴]. حُکم و علم موسی ÷
این آیۀ شریفه دربارۀ موسی ÷آمده است و میفرماید: «چون (موسی) به توانمندی خود رسید و استوار گشت، او را حُکم و دانش دادیم و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم». نظیر همین آیۀ کریمه را (با حذفِ: وَ استَوی) در سورۀ مبارکۀ یوسف [۳۲۵]ملاحظه میکنیم که با وی پیوند دارد. برخی از مفسّران قرآن، این بخشش خداوندی را مربوط به زمان پیش از نبوّت موسی ÷دانستهاند، به قرینۀ آنکه ماجرای بعثت موسوی در چند آیۀ بعد قرار گرفته است از این رو ابوجعفر طبری از قول مجاهد آورده که گفت: «الفِقهُ وَالعَمَلُ قَبلَ النُّبُوَّة» [۳۲۶]«بدو فهم و کردار نیک، پیش از پیامبریش دادیم». شیخ طبرسی در «مجمعالبیان» دو قول را در این باره گزارش نموده ومینویسد: «فَعُلِّمَ مُوسي وحُكمَ قَبلَ أن يبعَثَ نَبِياً. وَقِيلَ: نُبُوَّةً وَعِلمـا» [۳۲۷]«به موسی ÷، علم و حُکم داده شد، پیش از آنکه به نبوّت مبعوث گردد. و گفته شده که مراد، دادن نبوّت و علم است». شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر «روح الجنان» تنها بر قول به نبوّت بسنده نموده و نوشته است: «مراد به حُکم و علم، نبوّت است یعنی ما او را نبوّت دادیم [۳۲۸]». امّا این مفسّران محترم هیچ یک دلیلی نیاوردهاند که ثابت کند این عطیّۀ خداوندی، پیش از نبوّت بوده یا همان مقام نبوّت و دانشِ پیامبری بوده است؟!. تا آنجا که فخرالدّین رازی در تفسیر «مفاتیح الغیب» مینویسد: «لَيسَ فِي الآيةِ دَلِيلٌ عَلى أنَّ هذِهِ النُّبُوَّةَ كانَت قَبلَ قَتلِ القِبطِي أو بَعدَهُ؟ لِأنَّ (الواوَ) فِي قَولِهِ: (وَدَخَلَ الـمَدِينَةَ...) لا تُفِيدُ التَّرتِيبَ». «در آیه، دلیلی وجود ندارد که نشان دهد این نبوّت، پیش از قتل مرد مصری بوده یا بعد از آن رخداده زیرا حرف «واو» در گفتار خداوند که فرمود: وَدَخَلَ الـمَدِينَةَ...فایدۀ ترتیب را نمیرساند»!.
به نظر ما، مشکل این مفسّران گرامی در این مورد از آنجا سر میزند که آیۀ شریفۀ فوق را با آیات دیگر که دربارۀ موسی÷آمده، نسنجیدهاند و گرنه، به وحدت رأی میرسیدند زیرا خدای تعالی در سورۀ شعراء فرموده: چون فرعون مصر از قتل مرد مصری با موسی÷سخن گفت، موسی÷بدو پاسخ داد:
﴿فَعَلۡتُهَآ إِذٗا وَأَنَا۠ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ٢٠ فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٢١﴾[الشعراء: ۲۰-۲۱].
یعنی: «من، آنکار را هنگامی کردم که از گمراهان بودم (راه را نمیشناختم) پس چون از شما ترسیدم،(از سرزمینتان) گریختم. سپس خداوندم مرا حُکم بخشید و از فرستادگانم قرار داد».
چنانکه ملاحظه میشود، حُکم خداوند، زمانی نصیب موسی ÷گشت که مرد مصری کشته شده وموسی ÷از مصر گریخته بود و این آیۀ روشن، میتواند به نزاع مفسّران پایان دهد. بنابر این، مراد از حکم، همان فرمان إلهی است که در هنگام نبوّت موسی ÷بدو رسید. در اینجا به شیوۀ بیان قرآن کریم (چنانکه در مقالۀ ۲۷ اشاره شد) باید توجّه کرد که ماجرای موسی ÷را از کودکی تا نبوّت گزارش میکند. سپس اجمال مزبور را به تفصیل میبرد و شرح ورود نابهنگام موسی ÷را به شهر میآورد و داستان وی را ادامه داده به آخر میرساند.
امّا فخررازی اشکالی چند بر اینکه حُکم خدای تعالی به موسی ÷، همان نبوّت وی میباشد آورده و مینویسد:
«(الأوّل) إنَّ النُّبُوَّةَ أعلَي الدَّرَجاتِ البَشَرِيةِ فَلا بُدَّ وَأن تَكونَ مَسبُوقَةً بِالكمـالِ فِي العِلمِ وَالسِّيرَةِ الـمَرضِيةِ الَّتِي هِي أخلاقُ الـحُكمـاءِ وَالكبَراء.
(الثّاني) إنَّ قَولَهُ «وَكذلِك نَجزِي الـمُحسِنِينَ» يدُلُّ عَلي أنَّهُ أعطاهُ الـحُكمَ وَالعِلمَ مُجازاةً عَلي إحسانِهِ وَالنُّبُوَّةُ لا تَكونُ جَزاءً عَلَي العَمَل.
(الثّالِث) إنَّ الـمُرادَ بِالـحُكمِ وَالعِلمِ لَو كانَ هُوَ النُّبُوَّةُ لَوَجَبَ حُصُولُ النُّبُوَّةِ لِكلِّ مَن كانَ مِنَ الـمُحسِنِينَ لِقَولِهِ: وَكذلِك نَجزِي الـمُحسِنِين» [۳۲۹].
یعنی: «نخست آنکه: پیامبری، بالاترین درجات بشری به شمار میآید از این رو ناچار باید به کمال دانش و رفتار پسندیده مسبوق باشد که همان اخلاق حکیمان و بزرگان است.
دوّم آنکه: گفتار خداوند که فرمود: ﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾دلالت دارد بر اینکه خدا به پاداش نیکوکاری، حُکم و دانش به موسی ÷داد ولی پیامبری، پاداشِ عمل نیست.
سوّم آنکه: اگر مراد از حُکم و علم همان نبوّت باشد لازم میآید هر شخص نیکوکاری به نبوّت رسد چرا که خداوند در خاتمۀ آیه فرمود: ﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾».
برای ایرادات فخر رازی یک پاسخ کلّی داریم و آن از این قرار است که: چون در پایان آیۀ مورد بحث، میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾فخر رازی نمیپذیرد که حُکم و علم، همان نبوّت و دانش پیامبری باشد ولی قرآن کریم در سورۀ شریفۀ أنعام به صراحت از «هدایت پیامبران» یاد مینماید و سپس میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾هر پاسخی که فخر رازی بدین موضوع میدهد، همان، پاسخ ما به اشکالات اوست!.
چنانکه در آیۀ ۸۴ از سورۀ أنعام میخوانیم: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٤﴾[الأنعام: ۸۴].
أمّا پاسخ به تک تک ایرادهای وی، اجمالاً از این قرار است: اوّلاً ما سراغ نداریم که پیامبران خدا از میان حکماء و علمای رسمی انتخاب شده باشند. کدام حکیم و فیلسوف، به مقام نبوّت رسیده است؟!. امّا میدانیم که محمّد اُمّی ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیه ـ به نبوّت و رسالت وحتّی خاتمیّت نائل گشت! ثانیاً نیکوکاری و اخلاق پاکیزه، یکی از علل وصول به نبوّت شمرده میشود ولی «علّت تامّه» یا «تمام العلّة» نیست. استعدادهای دیگری نیز برای وصول به نبوّت لازم است. ثالثاً با توجّه بدانچه گفتیم همۀ نیکوکاران بنا بر آیۀ مورد بحث، از خداوند کریم، پاداش خواهند گرفت ولی چون نیکو کاری، تنها علّت برای احراز مقام نبوّت نیست لذا هر شخص نیکوکاری به نبوّت نائل نمیگردد.
***
[۳۲۵] سورۀ یوسف، آیۀ ۲۲. [۳۲۶] تفسیر طبری، ج۱۸، ص۱۸۲. [۳۲۷] تفسیر طبرسی، ج۲۰، ص۲۷۲. [۳۲۸] تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۳، ص۱۹۱. [۳۲۹] تفسیر فخررازی، ج۶، ص ۳۹۸.