بازنگری در معانی قرآن

فهرست کتاب

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ٤٥[الزخرف: ۴۵]. گواهی پیامبران بر یکتاپرستی

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ٤٥[الزخرف: ۴۵]. گواهی پیامبران بر یکتاپرستی

سورۀ شریفۀ زخرف از سوره‌هایی است که بر توحید عبادت از جهات گوناگونی دلالت می‌نماید. ازجمله پیام می‌دهد که معبود همۀ پیامبران ‌خدا یکی بیش نبوده است و در این‌ باره می‌فرماید: «از رسولان ما که پیش ‌از تو آن‌ها را فرستادیم بپرس: آیا خدایانی جُز خدای رحمن را قرار داده‌ایم تا پرستیده شوند»؟. در اینجا چند سؤال جدّی مطرح می‌شود. اوّلاً پُرسش پیامبراسلام صاز پیامبران سَلَف از چه راه و چگونه بوده است؟ ثانیاً پس ‌از نزول مکرّر وحی و اعلام توحید از سوی خداوند، پُرسش پیامبرصاز انبیاءِ پیشین دربارۀ توحید چه لزومی داشته است؟ ثالثاً آیا پیامبر اسلام صاساساً به چنین مأموریّتی عمل کرده است یا نه؟ مفسّران قرآن مجید از دیر باز تاکنون دربارۀ این آیۀ کریمه اقوال و آراء مختلفی آورده‌اند. مشهورترین قول آنست که این آیۀ شریفه در شب معراج (لیلۀُ الإسراء) بر پیامبر اکرم صنازل شده است. طرفداران این رأی خواسته‌اند تا مشکل ارتباط رسول گرامی اسلام صرا با انبیاء سلف بدین صورت حل کنند چنان‌که شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیرش همین رأی را برگزیده و در اثبات آن می‌نویسد: «از عبدالله مسعود (نقل شده) که رسول صگفت چون شب معراج مرا به آسمان بردند و پیغمبران را جمع کردند و من با ایشان نشستم، فرشته آمد و گفت خدای تعالی می‌فرماید که بپرس از پیغمبران تا ایشان را برچه فرستادند؟ رسول صپرسید از ایشان که: «عَلى ماذا بُعِثتُم؟ قالوا: عَلي وِلايتِك ووِلايةِ عَلِي بنِ أبي طالبٍ». «گفتند ما را بر ولایت تو و ولایت علیّ بن أبی‌طالب فرستادند [۳۷۹]». این حدیث، مشکل ما را دربارۀ آیۀ شریفه حل نمی‌کند زیرا بنا بر ظاهر قرآن مجید، رسول اکرم صمأمور بوده تا از پیامبران گذشته بپرسد: آیا خدای رحمن جُز خود، خدایانی را مقرّر داشته است که مردم آن‌ها را بپرستند یا خیر؟ ﴿أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَبنابر این اساساً بحث ولایت فردی از افراد بشر مطرح نبوده تا پیامبران خدا بدان پاسخ دهند و بر فرض صحّت حدیث، آن را ناظر بر آیۀ شریفه نتوان شمرد چنان‌که از نزول آیۀ مزبور بر رسول‌ خدا صدر این ‌روایت اثری دیده نمی‌شود و لذا از موضوع بحث ما بیرون است.

شیخ طبرسی در تفسیر «جوامِعُ الجامع» سخن دیگری آورده ومی‌نویسد: «قِيلَ إنَّ النَّبِي صجُمِعَ لَهُ الأنبياءُ لَيلَةَ الإسراءِ في بَيتِ الـمُقَدَّسِ فَأمَّهُم وَقِيلَ لَه: سَلهُم، فَلَم يشُك وَلـم يسأل» [۳۸۰]. یعنی: «گفته شده که پیامبران در شب معراج بر پیامبر ما صدر بیت المقدّس گرد آمدند و او بر ایشان (در نماز) امامت کرد و به وی گفتند که از این پیامبران بپرس ولی پیامبراسلام صتردید نکرد و نپرسید»! این رأی که از زُهری و ابن زید و سعید بن جُبَیر گزارش شده [۳۸۱]نیز بدون اشکال نیست زیرا سؤال مزبور اساساً برای رفع تردید از پیامبرصدربارۀ توحید نبوده است بلکه پرسش مورد بحث، در خلال احتجاج با مشرکان در مکّه پیش آمد که جُز خدای ، بُت‌های خود و فرشتگان را نیز می‌پرستیدند و می‌گفتند: ﴿لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا عَبَدۡنَا مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖ نَّحۡنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا[النحل: ۳۵]. «اگر خدا می‌خواست ما هیچ ‌چیزی را جُز او نمی‌پرستیدیم، نه ما و نه پدرانمان»! بنابراین، سؤال مذکور و اعلام پیام یکتاپرستی، نوعی پاسخ به مشرکان شمرده می‌شود و گرنه، چه لزومی داشت که خاتم پیامبران پس ‌از دریافت وحی إلهی، به ‌سوی ارواح پیامبران گذشته روَد تا از آنان بپرسد که آیا معبودی جُز خدا هست یا خیر؟!. مگر شهادت خدای سبحان در قرآن مجید که مکرّر به ‌توحید گواهی داده مانند این‌که فرموده: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥[الأنبياء: ۲۵]. ـ معاذ الله ـ کمتر از شهادت پیامبران او بوده است؟!.! لذا گرد آمدن پیامبران در شب معراج برای این‌که خاتم انبیاء چنین پرسشی از آن‌ها بکند و به مؤمنانِ یکتا پرست برساند، از اصل نادرست است امّا این‌که پیامبر صاز آنان پرسیده یا نپرسیده باشد؟ فرعی بر آن اصل باطل شمرده می‌شود.

شگفت آنکه برخی از صاحب نظران در تفسیر قرآن با استناد به پاره‌ای از روایات ناموثّق، بر همین قول اتّکاء و اعتماد نموده‌اند چنان‌که صاحب تفسیر «المیزان» پس‌ از نقل آراء می‌نویسد: «قيلَ الآيةُ مِمّا خُوطِبَ بِهِ النَّبِي صلَيلةَ الـمِعراجِ أن يسألَ أرواحَ الأنبياءِ وَقَدِ اجتَمَعَ بِهِم أن يسألـهُم: هَل جاؤُوا بِدينٍ وَراءَ دينِ التَّوحيدِ؟ وَقَد وَرَدَت بِهِ غَيرُ واحِدٍ مِنَ الرِّواياتِ مِن أئِمَّةِ أهلِ البَيتِ » [۳۸۲]. یعنی: «گفته شده که این آیه از اموری است که در شب معراج بر پیامبرصخطاب شده تا از ارواح انبیاء سؤال کند و پیامبرصبا دیگر پیغمبران گرد آمد تا از آنان بپرسد که آیا آن‌ها دینی غیر از دین توحید آوردند؟ و در این ‌باره بیش ‌از یک روایت از امامان اهل ‌بیت وارد شده است».

متأسّفانه مفسّر محترم در تفسیر این آیه از اسلوب تفسیری خود که در مقدّمۀ کتابش بدان ملتزم شده یعنی «تفسیر قرآن به‌ وسیلۀ قرآن و تدبّر در آن [۳۸۳]» درمی‌گذرد. وگرنه عنایت می‌نمودکه شخص پیامبر صبه چنین پرسشی نیاز نداشت و مؤمنانی که قرآن را کلام إلهی و شهادت خداوند می‌دانستند نیز نیازمند نبودند تا پیامبرشان از معراج خبر آورَد که جُز خدا معبود دیگری نیست! امّا کافران (که در معرض احتجاج قرار داشتند) اصل معراج را نمی‌پذیرفتند تا از این راه عقیدۀ یکتا پرستی را قبول کنند. پس باید مفهوم آیه را در ساحت دیگری جستجو کرد.

حقیقت آنست که مفهوم آیۀ شریفه به‌ لحاظ لطافتِ بسیار، بر عدّه‌ای از مفسّران پنهان مانده و آیه را به آسمان و معراج کشیده‌اند! ولی هیچ قرینه‌ای در خود آیه یا در سیاقش وجود ندارد تا اثبات نماید که این تک آیۀ شریفه، از دیگر آیات سورۀ زخرف جدا شده و محلّ نزول آن در آسمان بوده است بلکه آیۀ مزبور با و او عطفی که در آغاز آن آمده ظاهراً به قبل‌از خود معطوف گشته است و تمام سورۀ زخرف یک پارچه، سوره‌ای مکّی شمرده می‌شود. مفسّران دیگر این معنی را دریافته‌اند ولی برای حلّ مشکل، بر این قول رفته‌اند که مورد خطاب در آیۀ مزبور، پیامبراکرم صنیست بلکه امّت اسلامی هستند تا به آثار انبیاء سلف رجوع کنند و دعوت آنان را به توحید و نفی شرک دریابند. چنان‌که شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته است: «وَالـخِطابُ وَإن تَوَجَّهَ إلَى النَّبِي صفَالـمُرادُ اُمَّتُهُ» [۳۸۴]«هر چند خطاب، متوجّه پیامبر صاست ولی مراد، امّت وی هستند». این قول اگر چه بهتر از رأی پیشین است ولی اوّلاً بر خلاف ظاهر به ‌شمار می‌آید واگر آیۀ کریمه به‌لفظ جمع (وَاسئَلُوا) می‌آمد و مراد از آن، امّت اسلامی بود، به بلاغت نزدیک‌تر شمرده می‌شد مانند آنکه فرمود: (فَاسئَلُوا أهلَ الذِّکر) و امثال آن. ثانیاً همانطور که گفتیم این آیۀ شریفه در مقام احتجاج با اهل شرک مطرح شده است و مقصود از آن تنها رهنمایی مؤمنان به‌سوی توحید نیست تا خطابش متوجّهِ امّت محمّدی صباشد. از میان مفسّران معروف، أبوحیّان اندلسی در تفسیر «البحر المُحیط» می‌گوید: «وَالَّذي يظهَرُ أنَّهُ خِطابٌ لِلسّامعِ الَّذي يريدُ أن يفحَصَ عَنِ الدّياناتِ فَقيلَ لَه اسأل أيهَا السّائِلُ أتباعَ الرُّسُلِ أ جاءَت رُسُلُهُم بِعِبادَۀِ غَيرِ الله» [۳۸۵]؟. یعنی: «ظاهر آنست ‌که خطاب به شنونده‌ای تعلّق دارد که می‌خواهد در ادیان به جستجو پردازد و به او گفته می‌شود که ای شنونده! از پیروان رسولان بپرس که آیا پیامبران به عبادت غیر خدا مأمور بودند؟!».

در این‌که خطاب، به شنوندۀ آیۀ شریفه معطوف باشد، نه به رسول اکرم صجای ایراد است زیرا در آیه تصریح شده: «مَن أرسَلنا مِن قَبلِك مِن رُسُلِنا» و نمی‌توان خطاب آغاز آیه را متوجّه شنونده دانست و خطاب میان آیه (قَبلِكَ) را به رسول‌ خدا صبرگرداند چنان‌که ابوحیّان گمان کرده است و می‌گوید: «فَرَدَّ الـخِطابَ إلى مُحَمَّدٍ في قَولِهِ: مِن قَبلِك» [۳۸۶]!.

برای حلّ نهایی آیۀ کریمه باید به خود قرآن کریم باز گردیم و از آیات آن رهنمایی بجوییم. در قرآن مجید، سؤال از کسی یا کسانی به صورت‌ها و معانی گوناگون آمده است. گاهی سؤال به‌معنای خبر گرفتن می‌آید مانند ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ[النحل: ۴۳]. یعنی: «پس از اهل ذکر بپرسید اگر که نمی‌دانید» و گاهی در معنای استفهام انکاری آمده است مانند ﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ[فاطر: ۳]. یعنی: «آیا آفریننده‌ای جُز خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی می‌رساند؟» و گاهی سؤال به ‌معنای درخواست و طلب به ‌کار رفته است مانند ﴿وَيَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ[هود: ۲۹]. یعنی: «ای قومِ من، از شما مالی را در برابر أداء رسالتم درخواست نمی‌کنم، پاداش من جُز بر خدا نیست» و گاهی سؤال، صورت تهدیدی و توبیخی دارد مانند ﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسۡ‍َٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٩٢[الحجر: ۹۲]. یعنی: «به ‌خداوندت سوگند که از همگی ایشان (کافران) بازخواست می‌کنیم». و گاهی سؤال، درخواستی به زبان حال یا زبان تکوین را بیان می‌نماید مانند آنچه در سورۀ شریفۀ ابراهیم ÷آمده که فرمود: ﴿وَءَاتَىٰكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلۡتُمُوهُ[إبراهيم: ۳۴]. یعنی: «هر چه را (در عالم آفرینش) خواستید خدا به شما داد». و گاهی موضوع سؤال، اشتهار فراوان دارد امّا سؤال برای تأکید در تحقّق آن مطرح می‌شود مانند این‌که خدای تعالی به رسولش می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ فَسۡ‍َٔلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ[الإسراء: ۱۰۱]. یعنی: «موسی را نُه نشانۀ روشن دادیم پس از بنی‌اسرائیل بپرس» یا می‌فرماید: ﴿سَلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ كَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّنۡ ءَايَةِۢ بَيِّنَةٖ[البقرة: ۲۱۱]. یعنی: «از بنی‌اسرائیل بپرس که چه اندازه نشانه‌های روشن بدان‌ها دادیم». این امور را هرگز رسول ‌خدا صاز بنی ‌اسرائیل نپرسید و مأمور به پرسش از ایشان هم نبود و مقصود خدای تعالی آنست‌که امور مزبور محقّق است و جای انکار در آن‌ها نیست و بنی‌اسرائیل به وجود آن آیات اعتراف دارند به‌ طوری‌که اگر از ایشان سؤالی شود بدان‌ها اذعان می‌کنند. آیۀ مورد بحث ما در سورۀ شریفۀ زخرف نیز از همین مقوله است. یعنی واضح و آشکار است که پیامبرانِ گذشته همگی منادی توحید بوده‌اند به‌ طوری‌ که اگر از ایشان پرسیده شود که آیا خدای تعالی غیر از خود معبود دیگری تعیین فرموده است؟ به‌ طور قطع و یقین همگی پاسخ منفی خواهند داد و آثار باقیمانده از پیامبران سلف (مانند کتاب‌های موسی و داود و اشعیا و ارمیا و حزقیال و زکریّا و غیر هم که در دسترس اهل کتاب است) بر یکتا پرستی پیامبران به ‌وضوح گواهی می‌دهند و در هیچ ‌جایی نیامده که پیامبران، بت ‌پرستی را پذیرفته باشند و این حجّتی است بر مشرکان که می‌گفتند: ما به‌ خواست خدا، بُت‌ها را عبادت می‌کنیم! (نحل: ۳۵) در حالی که فرستادگان خدا بر خلاف ادّعای بی‌دلیل آنان، اجماع داشته‌اند. این معنای پرسش از پیامبران سلف است و هیچ لزومی نداشته تا خاتم پیامبران و بزرگ‌ترین منادی توحید به آسمان روَد تا این موضوع را از پیامبران گذشته بپرسد و برای امّتش پیام تازه آورَد.

از میان مفسّران قدیم: مفسّر بزرگ معتزلی زمخشری در کشّاف به این معنا بسیار نزدیک شده [۳۸۷]و از مفسّران تازه، علّامه ابن عاشور در تفسیر «التّحریر والتّنویر» حقّ آن را اداء نموده است [۳۸۸]. سعی ایشان مشکور باد.

***

[۳۷۹] تفسیر رَوحُ الجِنان و روح الجَنان، ج۵، ص ۱۵. [۳۸۰] تفسیر جوامِعُ الجامع، ج۴، ص۷۰. [۳۸۱] تفسیر مجمع البیان، جزء۲۴، ص۸۸. [۳۸۲] تفسیر «المیزان» ج۱۸، ص ۱۱۰. [۳۸۳] به تفسیر المیزان، ج۱، ص۹ نگاه کنید به‌ویژه درآنجا که می‌نویسد: «أن نُفَسِّرَ القُرآنَ بِالقُرآنِ ونَستَوضِحَ مَعنَي الآيةِ مِن نَظيرَتِها بِالتَّدَبُّرِ الـمَندوبِ إلَيهِ فِي نَفسِ القُرآن». [۳۸۴] تفسیر مجمع البیان، ج۲۴، ص۸۸. [۳۸۵] تفسیر البحر المحیط، ج۸، ص۱۹. [۳۸۶] البحر المحیط، ج۸، ص ۱۹. [۳۸۷] به تفسیر کشّاف، ج۴، ص۲۵۴ نگاه کنید. [۳۸۸] به تفسیر التّحریر و التّنویر، ج۱۰، ص ۲۲۲ بنگرید. (مخصوصاً به اشعاری که در تفسیر آیۀ مزبور شاهد آورده شده توجّه فرمایید).