بازنگری در معانی قرآن

فهرست کتاب

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ[البقرة: ۱۰۶]. معنای نسخ و حکمت آن

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآ[البقرة: ۱۰۶]. معنای نسخ و حکمت آن

این آیۀ شریفه در سورۀ بقره پس از آن آمده که مسلمانان به رسول اکرم صعرض می‌کردند: یا رَسُولَ اللهِ راعِنا! «به سخن ما گوش فرا ده [۵۵]» و یهودیان، کلمۀ مزبور را با استهزاء ذکر می‌نمودند چرا که «راعِنا» در زبان ایشان تقریباً به معنای «شَریرنا» می‌آمد. پس خدای تعالی از گفتن راعِنا به رسولش نهی نمود و فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٠٤[البقرة: ۱۰۴]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید مگویید «راعِنا» و بگویید «اُنظُرنا» و سخن را بشنوید و کافران را عذابی دردناک خواهد بود». آنگاه فرمود که کافران ازمیان اهل کتاب و مشرکان، خیرخواه شما نیستند و سپس، از نسخ آیات سخن به میان آورد که این گفتار، با تبدیل «اُنظُرنا از راه مصلحت» به جای «راعِنا» متناسب بود چنان‌که در نسخِ پاره‌ای از احکام نیز مصالحی رعایت شده است.

در برخی از ترجمه‌های قرآن، کلمۀ «ما» را در «ما نَنسَخ» نافیه پنداشته‌اند و در برگردان آیۀ شریفه به فارسی، نوشته‌اند: «ما هیچ حکمی را منسوخ نمی‌کنیم... [۵۶]» و برخی دیگـر نوشته‌انـد: «هیچ آیه‌ای را نسخ یا محو نکنیم... [۵۷]» و این، خطای روشنی است زیرا «ما» در اینجا «شرطیّه» به شمار می‌آید نه نافیه! و از این رو فعلِ پس از خود «نَنسَخ» را مجزوم ساخته است (چنان‌که یاء در نُنسی‌ها را نیز حذف نموده) و برای جملۀ شرطیّه، جواب یا جزاء شرط آورده است (که نَأتِ [۵۸]بِخَیرٍ مِنها... ) باشد.

از این موضوع که بگذریم، آیۀ کریمۀ (ما نَنسَخ...) به نحو اجمال و به صورت کلّی، از نسخ پاره‌ای از احکام قرآنی حکایت می‌کند و آیۀ ۱۰۱ از سورۀ شریفۀ «نَحل» نیز این معنا را تأیید می‌نماید که می‌فرماید: ﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١[النحل: ۱۰۱]. «و هرگاه آیتی را به جای آیت دیگر آوریم - و خدا بدانچه فرو می‌فرستد داناتر است - گویند که تو افترا زننده‌ای! چنین نیست بلکه بیشتر ایشان نمی‌دانند». آنگاه در آیۀ بعد اشارتی به مصلحت نسخ می‌فرماید که مایۀ تثبیت مؤمنان می‌شود و رهنمود مسلمانان در رویدادها و نویدی برای آنان خواهد بود ﴿لِيُثَبِّتَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ[النحل: ۱۰۲].

بنابر این، قول کسانی امثال ابومسلم بحراصف‌هانی که نسخ آیات را اساساً انکار نموده‌اند [۵۹]، درست نیست.

نوشته‌اند: یهودیان، نخستین گروهی بودند که نسخ احکام را تکذیب نمودند بدین دستاویز که نسخ حکم، حکایت از تغییر ارادۀ إلهی و پشیمانی ذات حقّ ـ سبحانه و تعالی ـ می‌کند! در حالی که اوّلاً نسخ در عالم تکوین نیز راه دارد و بر تغییر ارادۀ خداوند دلالت ندارد! چنان‌که خدای تعالی آدم (یا موجود نخستین) را بدون پدر و مادر آفرید. امّا این قانون را در آفرینش انسان‌های بعدی ادامه نداد. ثانیاً قوانین تکوینی یا تشریعی را خدای تعالی برای آفریدگانش وضع نموده – نه برای خودش! – و اوضاع آفریدگان در معرض تحوّل وتغییر است. از این رو، قوانین موضوعه نیزگاهی تغییر می‌کنند. ثالثاً ارادۀ خداوندی از اصل، به موقّتی بودن قوانین منسوخه تعلّق داشته، نه آن‌که اَبَدیّت آن‌ها را اراده فرموده باشد و سپس پشیمان گردد [۶۰]! تَعالَی اللهُ عن هذا.

محلّ تعجّب اینجا است که یهودیان در «تورات مُحَرَّفِ» خود از پشیمانی خدای سبحان سخن به میان آورده‌اند و آنگاه بر مسلمانان طعن می‌زنند که به نسخ احکام عقیده دارند و نسخ به پشیمانی و تغییر در ذات حقّ می‌انجامد! در تورات می‌نویسد:

«خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصوّر از خیال‌های دل وی دائماً محض شرارت است و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت [۶۱]»! آیا نسبت پشیمانی و حزن به خدای سبحان دادن، عقیده به تغییر در ذات حقّ نیست؟.

دربارۀ نسخ به چند نکته باید توجّه داشت. نخست آن‌که: نسخ در معارف دین (مانند توحید و معاد و امثال این‌ها) راه ندارد و آیاتی که از این مقولات سخن می‌گویند، از منسوخ شدن برکنارند. دوّم آن‌که: نسخ شامل ماجراهای گذشته (مانند قصص انبیاء نمی‌شود و درست نیست که مثلاً بگویند: موسی ÷در بیابان آتشی دید. و سپس این خبر منسوخ گردد که موسی ÷آتش مذکور را در آن بیابان ندید! زیرا که این امر به «تناقض» باز می‌گردد نه «نسخ». سوّم آن‌که: نسخ، امور ثابت اخلاقی را در بر نمی‌گیرد یعنی هیچ‌گاه انصاف و عدالت و اخلاص و عفاف و امثال این امور نسخ‌ پذیر نیستند زیرا که اساس تربیت دینی بر فضائل اخلاقی استوار است. تنها و تنها نسخ با بخشی از احکام عملی سروکار دارد که به مقتضای تغییر شرائط در عصر نبوی صتغییر نموده‌اند و البتّه پس از «اکمال دین» نسخ احکام جایز نیست ولی تغییر موقّت آن‌ها بنابر قواعد فقهی (چون قاعدۀ لا حَرَج و لا ضَرَر و اضطرار و امثال این قواعد) جایز است و چون موانع رفع شوند و مثلاً حَرَج از میان رود، حکم به اصل خود باز می‌گردد، بر عکس منسوخات که بازگشتنی نیستند.

حکمت نسخ که مبتنی بر تکامل احکام یا تسهیل آن‌ها و به طور کلّی تربیت تدریجی مسلمانان بوده در ذیل هر کدام از احکام مزبور، درخور بحث و تحقیق است.

***

[۵۵] از قاموس فیروزآبادی برمی‌آید که راعِنا به معنای اِستَمِع لـِمَقالِنامی‌آید. [۵۶] به ترجمۀ خانم طاهرۀ صفّارزاده نگاه کنید. [۵۷] به ترجمۀ آقای ابوالقاسم پاینده نگاه کنید. [۵۸] «نأتِ» نیز در أصل «نأتي» بوده و حرف علّه، به علامت جزم، حذف شده است. [۵۹] به کتاب «جامع التّأويل لـمحكم التّنزيل» اثر ابومسلم بحراصفهانی که به اهتمام فاضل محترم آقای دکتر محمود سرمدی گردآوری شده، نگاه کنید. [۶۰] نسخ حکم شبیه به نسخۀ موقّتی‌است که پزشک برای بیمارخود اوّل‌بار، می‌نویسد تا پس‌ازآن آمادۀ نسخۀ نهایی شود و کاملاً بهبود یابد. [۶۱] تورات (عهد عتیق)، سفرپیدایش، باب ششم.