﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢ مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ٣﴾[المعارج: ۱-۳]. زمان وقوع عذاب!
سؤال کردن در قرآن مجید به معانی گوناگون آمده است و در این سورۀ شریفه بهمعنای «درخواست و طلب» میآید ومیفرماید: سائلی (از رسول ما) عذابی را طلب نمود که رخ خواهد داد و هیچ کافری از آن رهایی نمییابد و بازدارندهای برای دفع آن وجود ندارد. این مضمون در قرآن کریم از قول مخالفان بارها گزارش شده که به پیامبر خدا صمیگفتند. اگر راست میگویی عذاب موعود را بیاور و به ما بنما! و این درخواست از راه انکار و استهزاء صورت میگرفت و بهقول قرآن مجید، استعجال در عذاب مینمودند چنانکه میفرماید: ﴿يَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ٥٤﴾[العنكبوت: ۵۴]. یعنی: «عذاب را باشتاب از تو میخواهند و همانا دوزخ بر کافران احاطه دارد (و از عذاب آن نتوانند گریخت)». باز میفرماید: ﴿وَيَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ وَعۡدَهُ﴾[الحج: ۴۷]. یعنی: «و عذاب را باشتاب از تو میخواهند و خدا وعدۀ خودرا هرگز خلاف نخواهد کرد». امثال این آیات به ویژه در سورههای مکّی یافت میشوند.
امّا در تفاسیر شیعی مانند «مجمع البیان» اثر ابوعلی طبرسی و «روح الجنان» اثر ابوالفتوح رازی و اخیراً در تفسیر «المیزان» روایتی از امام صادق ÷آوردهاند که فرمود: آیات نخستین از سورۀ معارج، پس از حادثۀ غدیر خم نازل شدهاند و سبب نزول آیات شریفه آن بود که نُعمان بن حارث نزد رسول خدا صآمد و گفت: ما را به توحید خدا و رسالت خود فرا خواندی و ما آنها را پذیرفتیم. آنگاه دستور جهاد و حجّ و روزه و نماز و زکات بهما دادی، همگی را قبول کردیم. اینک از آن همه راضی نشدی و این جوان علی÷را بر ما نصب کردی! آیا این کار از سوی تو انجام گرفت یا خدا بدان فرمان داد؟ رسول ÷فرمود: سوگند به خدای یگانه که این امر از سوی خدا بود. نعمان روی از رسول اکرمصبرتافت و گفت: خداوندا اگر اینکار، حقاست و ازسوی تواست، سنگی از آسمان بر سر ما ببار! هماندم سنگی بر سر وی فرود آمد و او را کشت. سپس خداوند این آیات ﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢﴾را نازل فرمود [۴۷۵].
این شأن نزول با مشکلاتیچند روبرو است. از جمله آنکه: سورۀ شریفۀ معارج سورهای مکّی به شمار میآید و سالها پیش از حادثۀ مبارک غدیر خم نازل شده است. ولی صاحب تفسیر المیزان این اشکال را وارد نمیداند و دربارۀ آن مرقوم داشته: «لا عِبرَةَ بِمـا نُسِبَ إلَى اتِّفاقِ الـمُفَسِّرِينَ أنَّ السُّورَةَ مَكيةٌ عَلي أنَّ الـخِلافَ ظاهِرٌ» [۴۷۶]. یعنی: «مکّی بودن این سوره که به توافق مفسّران نسبت داده شده اعتباری ندارد با وجود آنکه اختلاف در میان آنان آشکار است». این پاسخ کافی نیست زیرا صدر سورۀ معارج به اتّفاق مفسّران در مکّه نازل شده است و اگر خلافی است در برخی از آیات ذیل سوره پیش آمده (هر چند اختلاف مزبور نیز به نظر ما بیوجه است) واگر قرار باشد که برخی از آیات این سوره در مدینه نازل شده باشند لازمست که پس از آیات مکّی بیایند نه بالعکس! و اگر کسی به چنین ادّعائی برخیزد، نظم قرآن کریم را انکار نموده و به نوعی از تحریف کلام الله قائل شده است. از همه مهمتر آنکه آیۀ شریفه از عذابی یاد مینماید که به عموم کافران میرسد چنانکه میفرماید: ﴿لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢﴾نه خصوص یک تن که حادثۀ غدیر را انکار نمود و سنگ بر سرش فرود آمد! ضمناً عذاب مذکور به تصریح آیات همین سوره، عذاب قیامت است که عموم منکران را در بر میگیرد چنانکه سیاق آیات بر آن دلالت دارند (به آیات مزبور تا آیۀ ۱۸ نگاه کنید) امّا دربارۀ روایتی که نقل نمودهاند، پیش از این گفتیم که خبر واحد چون با آیات قرآنی هماهنگی نداشته باشد، در «علم تفسیر» قابل پذیرش نیست. بهقول صاحب المیزان: «حدیث در اعتبار خود به تأیید قرآن مجید نیازمند است و روی این اساس چنانکه در اخبار زیادی از پیغمبر اکرم صو أئمّۀ أهلبیت †وارد شده است باید حدیث را به قرآن عرضه داشت... روایت را باید با آیه تأیید نمود و تصدیق کرد، نه اینکه آیه را تحت حکومت روایت قرار داد [۴۷۷]».
***
[۴۷۵] رجوع شود به: مجمع البیان، ج۲۹، ص۵۴ و روح الجنان، ج۵، ص۳۹۴ و المیزان، ج۲۰، ص۷۹. [۴۷۶] تفسیر المیزان، ج۲۰، ص ۷۳. [۴۷۷] به قرآن در اسلام، اثر علّامه محمّد حسین طباطبائی، ص۱۰۵ نگاه کنید.