بازنگری در معانی قرآن

فهرست کتاب

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦[آل عمران: ۲۶]. خدای سبحان و فرمانروایان!

در تفسیر این آیۀ کریمه، برخی از مفسّران «مُلک» را به معنای «نبوّت» تفسیر نموده‌اند. نه فرمانروایی و پادشاهی! چنان‌که به گزارش طبری، از میان مفسّران قدیم «مجاهد» بر این قول رفته است [۸۲]و فخر رازی در تفسیر «مفاتیح الغیب» کوشیده تا رأی وی را تقویت کند و نوشته است: «النُّبُوَّةُ أعظَمُ مَراتِبِ الـمُلك لِأنَّ العُلَمـاءَ لـَهُم أمرٌ عَظِيمٌ عَلى بَواطِنِ الـخَلقِ وَالـجَبابِرَةُ لـَهُم أمرٌ عَلى ظَواهِرِ الـخَلقِ وَالأنبِياءُ أمرُهُم نافِذٌ فِي البَواطِنِ وَالظَّواهرِ» [۸۳]. یعنی: «پیامبری بزرگ‌ترین مرتبۀ فرمانروایی است زیرا دانشمندان تأثیر بسیاری بر باطن مردم دارند و سلاطین بر ظاهر امور مردم حکومت می‌کنند ولی امر پیامبران در باطن و ظاهر مردم نافذ است».

أمّا این‌ معنا، با آیۀ شریفه سازگار نیست زیرا در آنجا می‌فرماید: ﴿وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ«مُلک را از هر کس بخواهی بر می‌گیری» و هیچ پیامبری را خدای سبحان از مقام نبوّت عزل نفرمود و حتّی یونس ÷پس از آن‌که در کام نهنگ افتاد، دوباره بر بیش از صد هزار تن به رسالت فرستاده شد چنان‌که می‌فرماید: ﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ يَزِيدُونَ١٤٧[الصافات: ۱۴۷]. فخر رازی، اشکال مزبور را دریافته و در صدد پاسخگویی بر آمده است و سعی نموده تا به کمک توجیهاتی آن را برطرف سازد ولی وجوهی که ذکر نموده، پذیرفتنی نیست زیرا حدّ أقلّ لازم می‌آید که بدون هیچ قرینه‌ای، آیۀ شریفه حمل بر «مجاز» گردد. به نظر می‌رسد که طرفداران این تفسیر، خواسته‌اند تا از اشکال مهمّی که به ذهن می‌آید بگریزند و آن اشکال اینست که: خدای سبحان چرا سلطنت را گاهی به نمرود و فرعون و یزید و امثال این ستم‌گران داده است؟!..

در اینجا بزرگان معتزله گام به میدان نهاده‌اند تا اشکال مزبور را حل کنند. ابوعلی جُبّائی در این باره گفته‌است: «هذَا الـحُكمُ مُختَصٌّ بِمُلُوك العَدلِ فَأمّا مُلُوك الظُّلمِ فَلا يجُوزُ أن يكونَ مُلكهُم بِإيتاِءِ اللهِ» [۸۴]«این حکم ویژۀ پادشاهان دادگر است أمّا دربارۀ فرمان روایان ستمگر، روا نیست که گفته شود خداوند پادشاهی‌ را به ایشان داده است»! شبیه همین رأی‌ را از کَعبِی گزارش کرده‌اند و او نیز اطلاق آیۀ شریفه را انکار نموده است. أمّا این‌گونه پاسخ‌ها به‌ نظر ما، نوعی «دفاعیّۀ منفی» شمرده می‌شود که در پاره‌ای از موارد، نظایر آن را در آثار معتزله می‌بینیم. حقیقت آنست‌که تعبیر ﴿ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِدر صدر آیۀ کریمه نشان می‌دهد که سلطنت و فرمانروایی به طور مطلق در اختیار خداوند سبحان است بنابر این هر کس به پادشاهی دست یافته، آن را به نحوی از خدای تعالی گرفته است. ما اگر به روش همیشگی خود به قرآن مجید باز گردیم ملاحظه می‌کنیم که خدای تعالی فرمانروایی را نصیب مردم خوب و بد هر دو دسته، فرموده است چنان‌که قرآن مجید از قول یوسف صِدِّیق ÷نقل می‌کند که گفت: ﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ[يوسف: ۱۰۱]. «خدای من، تو مرا از فرمانروایی نصیب ‌دادی» و همچنین دربارۀ داود نبیّ ÷می‌فرماید: ﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ[البقرة: ۲۵۱]. «خداوند بدو فرمانروایی داد»! أمّا دربارۀ پادشاه مُلحدی که با ابراهیم خلیل ÷در موضوع خدا شناسی جدل می‌نمود نیز فرموده است: ﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ[البقرة: ۲۵۸]. «خداوند بدو فرمانروایی داد»! پس اوّلاً مُلک به معنای نبوّت نیست زیرا ملحدانی هم بدان نائل آمدند! و ثانیاً رأی معتزله که آن را ویژۀ نیکان و صالحان دانسته‌اند، با مدلول قرآنی نمی‌سازد.

اکنون باید به کمک قرآن مجید ملاحظه کنیم که دادن مُلک به ستمگران، چگونه و از چه راه است؟ قرآن کریم دربارۀ «داده‌های إلهی» از سه طریق سخن می‌گوید. از راه تکوین یا تشریع و یا تقدیر! گاهی خدای تعالی از راه تکوین به کسی چیزی می‌بخشد مانند فرزندی که نصیب کسی شود. و گاهی از راه وحی و تشریع چیزی را به کسی می‌دهد چنان‌که به موسی ÷فرمود: ﴿فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ[الأعراف: ۱۴۴]. «پس آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاس‌گزاران باش» و این هر دو مقام، با رضایت خداوند و خیر بندگان همراه است. أمّا راه سوّم که راه تقدیر إلهی باشد، خیر و شرّ هر دو را در بر می‌گیرد [۸۵]. مانند آن‌که در سر زمینی مردم به فساد و گناه روی آورند و محیطی پدید آید برای پیشرفت ستمگران آنگاه خدای سبحان از تسلّط اشرار بر آنان ـ به‌ دلیل فسادشان ـ جلوگیری نکند و در نتیجه، ستمگران از امکانات خدا دادی برای سلطه بر آن ‌قوم بهره‌ گیرند و بر ایشان چیره‌ شوند چنان‌که در قرآن‌کریم می‌خوانیم بنی ‌إسرائیل به سبب فساد و سر کشی در فلسطین ﴿لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ[الإسراء: ۴]. گرفتار تسلّط دشمنان خود شدند و به سختی سرکوب گشتند و خدای تعالی این امر را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید: ﴿بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِ[الإسراء: ۵]. یعنی: «گروهی از بندگان خود را بر شما گماردیم که سخت توانمند بودند پس در میان خانه‌ها (برای دستگیری شما) به جستجو پرداختند» و گروه مزبور همان‌گونه که در تاریخ یهود [۸۶]آمده، بابِلیان بودند که به سر کردگی پادشاه خود یعنی: نَبوخَدنَصَّر (که در میان عرب به بُختُ النَّصر مشهور است) بر بنی اسرائیل هجوم آوردند و به دستگیری و کشتار آنان پرداختند و این تقابل تاریخی، نمونه‌ای از تقدیرهای إلهی شمرده می‌شود. (سُلطه و فرمانروایی دیگر ستمگران بر مردم فاسد و ستم‌ پذیر نیز این‌چنین است).

نتیجه آنست که حکومت جبّاران از راه وحی و تکوین نیست تا مورد رضایت خدای سبحان و مایۀ خیر باشد. و البتّه فرمانروایان جبّار هم در پیشگاه خداوند، مسئول اعمال خویشند و غلبه و عزّت کوتاه مدّت‌شان نباید مایۀ فریب مردم گردد. دلیل روشنِ ناخشنودی خدای تعالی از آنان اینست که خداوند ـ جَلَّ و عَلاـ پیامبران خود چون ابراهیم و موسی عَلَیهِمَا السَّلام را به‌سوی جبّارانی مانند نمرود [۸۷]و فرعون ارسال فرمود تا به مخالفت با ایشان پر دازند و با کفر و ستم آنان مبارزه کنند و ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ.

***

[۸۲] به تفسیر طبری، ج۵، ص ۳۰۴ نگاه کنید. [۸۳] تفسیر فخررازی، ج۲، ص ۴۳۱. [۸۴] به نقل فخررازی در تفسیر مفاتیح الغیب، ج۲، ص ۴۳۲. [۸۵] چنان‌که در حدیث نبوی آمده.... و (أن) تُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وَشَرِّهِ(التّاج الجامع للأصول، ج۱، ص۲۵). [۸۶] به جلد اوّل تاریخ یهود ایران، اثر حبیب لوی نگاه کنید. [۸۷] نام این شخص در قرآن کریم نیامده و تنها از محاجّۀ وی با ابراهیم ÷در سورۀ بقره آیۀ ۲۵۸ سخن رفته است.