﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾.
کلمۀ «اَلحَمد» را در دوّمین آیه از این سوره، به اختلاف ترجمه نمودهاند. برخی آن را به معنای «سپاس» آوردهاند [۸]که همان معنای شُکر است. و بعضی آن را به معنای «ستایش» دانستهاند [۹]که ثنای کسی را به دلیل کمالات ذاتی وی میرساند. در ترجمهای دیگر معنای «سپاس و ستایش» را در این سوره و در همۀ قرآن، به همراه آوردهاند [۱۰].
حقیقت آنست که حمد در زبان عرب به معنای سپاس و ستایش ـ هر دو ـ آمده است. ابن منظور در کتاب «لِسانُ العَرَب» مینویسد:
«إنَّك تَحمَد الإنسانَ عَلي صِفاتِهِ الذّاتِيةِ وَعَلي عَطائِهِ». یعنی: «تو آدمی را بر صفات ذاتی وی و همچنین بر بخشایش و کرمش میستایی».
ولی نکتهای که در ترجمهها و تفاسیر قرآن از آن غفلت شده اینست که چون در قرآنکریم پس از حمد، ذکرنعمت حقّ ـ جَلَّ و عَلا ـ رفته باشد باید آن را به معنای «سپاس» دانست و اگر پس از حمد، اوصاف خداوندی آید (بدون آنکه از إنعام و إحسان وی سخن رفته باشد) معنای «ستایش» برای آن مناسبتر است و با این «ضابطه» میتوان میانآند و معنا، تفاوت نهاد. مثلاً در آیۀ شریفۀ:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا﴾[الأعراف: ۴۳]. سپاس خدای را که بر این (بهشت جاوید) ما را رهبری کرد حمد را به معنای سپاس باید تفسیر نمود و نیز در آیۀ ﴿فَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[المؤمنون: ۲۸]. «بگو سپاس خدای را که از گروه ستمگران ما را نجات داد». أمّا مثلاً در آیۀ مبارکۀ ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا﴾[الإسراء: ۱۱۱]. «بگو ستایش خدای را که فرزندی نگرفت»حمد را در معنای ستایش میآوریم زیرا که نیاز نداشتن به فرزند، از شؤون کمالیّۀ حقّ است نه احسان بر بندگان. بنابر این، جملههای پس از حمد در آیات مذکور، حُکم «جملههای تعلیلیّه» را دارند و علّت سزاوار بودن حمد را توضیح میدهند.
أمّا کسانی که سپاس و ستایش را در ترجمۀ هر آیهای به همراه آوردهاند، از این قاعده دور شدهاند که هرگاه در کلام جدّی، قرینهای بر غلبۀ یکی از معانی آید، معنای دیگر برکنار میشود مگر در جایی که سیاق کلام بر هر دو معنی دلالت کند مانند سورۀ فاتحۀ الکتاب که پس از ذکر حمد، هم بر مالکیّت حقّ تعالی تصریح شده ﴿رَبِّ [۱۱] ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾و هم از رحمت او بر بندگانش سخن رفته است ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾.
[۸] به ترجمۀ آقای محمدمهدی فولادوند نگاه کنید. [۹] به ترجمۀ آقای علی موسوی گرمارودی نگاه کنید. [۱۰] به ترجمۀ آقای حسین استادولی نگاه کنید. [۱۱] ربّ درحال اضافه بهمعنای مالک آمده است در تاریخ عرب میخوانیم که عبدالمطّلب (نیای پیامبر اکرم ص) به أبرهۀ حبشی که به قصد ویران کردن کعبه آمده بود گفت: «إنّي أنَا رَبُّ الإبِلِ وَإنَّ لِلبَيتِ رَبّاً سَيمنَعُهُ» (سیرۀ ابن هشام،ج۱، ص۵۰) یعنی «من مالک شترانم واین خانه را مالکی است که ازآن حمایت خواهدکرد». درتنزیل عزیز نیز میخوانیم: ﴿فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣﴾[قریش: ۳]. (پس باید که خداوند این خانه را بندگی کنند). البتّه از لوازم مالکیّت، پرورش واصلاح وتدبیر نیزهست از این رو درقاموسهای عربی، ذکرمعانی مزبورهم رفته است. ولی معنای اصلی آن، همان «مالک» است چنانکه فرمود: ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ١٨٠﴾[الصافات: ۱۸۰]. و مقصود از «رَبِّ العِزَّه» مالک وخداوند عزّت است.