﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ﴾[البقرة: ۳۰]. نسل آدم ÷جانشین چه کسانند؟.
در سورۀ شریفۀ بقره پس از آنکه دربارۀ آفرینش آسمانها و زمین سخن به میان میآید (آیۀ۲۹) آفرینش آدمیان را بر روی زمین مطرح میسازد و چنین آغاز سخن میفرماید: «و (بیاد آر) آنگاه را که خداوندت به فرشتگان گفت همانا من جانشینی در زمین قرار خواهم داد...»! بدین صورت بحث از آفرینش «انسان» پس از خلقت «جهان» پیش آمده است. در اینجا پرسشی به ذهن خطور میکند که چرا خدای تعالی فرشتگان را پیش از آفرینش آدمیان از خلقت آنها آگاه ساخت؟ و در این کار چه حکمتی وجود داشت؟ ما، در تفاسیر قرآن سخنی در این باره نیافتیم. آنچه به نظر میرسد اینست که چون قضای إلهی بر این امر رفته بود که فرشتگان با آدمیان (در ابلاغ وحی و ضبط اعمال و قبض ارواح...) پیوند داشته باشند از این رو حضور انسان در صحنۀ آفرینش، به فرشتگان اعلام شد. به علاوه این خبر با وظیفهای که فرشتگان مدّتی بعد بدان مأمور شدند تا سجده بر آدم کنند بیارتباط نبود چنانکه از سیاق آیات در این سوره برمیآید.
از این مسئله که بگذریم، سخن بر سرآنست که چرا از آدمیان در آیۀ کریمه به «خلیفه» تعبیر شده است؟ و مقصود از خلیفه چیست؟!. واژۀ «خلیفۀ» که درأصل «خلیف» بوده و تاء برای مبالغه بر آن افزوده شده است [۳۹]به معنای جانشین میآید و برای یک تن یا یک گروه بکار میرود [۴۰]. امّا آن یک تن یا گروه چه کس یا چه کسانی بودهاند؟ مفسّران در این باره آراء گوناگونی آوردهاند. قول راجح نزد بسیاری از ایشان آنست که مراد از خلیفه در اینجا «آدم» ÷است و مقصود از خلافت وی نیز «جانشینی خدا» بر روی زمین بوده است چنانکه شیخ طبرسی در «مجمع البیان» گزارش نموده و مینویسد: «أرادَ بِالـخَلِيفَةِ آدَمَ ÷فَهُوَ خَلِيفَةُ اللهِ فِي أرضِهِ يحكمُ بِالـحَقِّ» [۴۱].
در تفاسیر دیگر نیز شبیه همین معنی را ملاحظه میکنیم به ویژه در تفاسیر صوفیّه (مانند تفسیر منسوب به ابن عربی) که در این مقام سخن به مبالغه گفتهاند و خلیفه را قطب عالم امکان و مجرای فیض خدا در زمین و آسمان شمردهاند! ولی (با توجّه به اینکه تعبیر خليفتيیا خليفة اللهدر قرآن نیامده) رأی مزبور با دلالت آیۀ شریفه نمیسازد زیرا اوّلاً اگر خلیفه به معنای «جانشین خداوند» باشـد، در آن صـورت سخن فرشتگـان به کلّی بیمـورد میشود که گفتند: ﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ﴾«آیا کسی را در زمین میگماری که به فساد در آن میپردازد و خونها میریزد؟!.»مگر شأن جانشین خدا با آن مرتبۀ والا، از این نسبتها دور و منزّه نیست؟ پس چگونه فرشتگان به کسی که قرار بود به جای خدای سبحان در زمین حکمرانی کند چنین نسبتی دادند؟!. طرفداران خلیفۀ اللّهی در اینجا به اندیشه افتادهاند تا حلّ مشکل کنند و بنا به گزارش طبرسی گفتهاند: خدای تعالی به فرشتگان خبر داد که از نسل آدم ÷تباهکاران خونریزی پدید خواهند آمد و از این رو فرشتگان سخن مزبور را عرضه داشتند! ولی روشن است که این ادّعا در متن قرآن جایی ندارد و تفسیر را به بیرون از متن میبرد و ظاهر قرآن بلکه نصّ کتاب خدا دلالت برآن میکند که فرشتگان گفتـۀ خود را در برابر اعلامِ ﴿إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗ﴾عرضه داشتند، نه سخنانی دیگر. ثانیاً فرشتگان پاک از مفاد گفتار خدای تعالی، آفرینش یک تن را در نیافتند بلکه از خلقت نسلی تازه آگاه شدند که به تباهکاری و خونریزی در زمین میپردازد. پس چگونه میتوان ادّعا نمود که خداوند از تعبیر «خلیفه» تنها به یک تن عنایت داشته و «آدم صفی [۴۲]» را اراده فرموده است؟ تفسیر «المیزان» به خوبی این معنی را پذیرفته که مقصود از خلیفه در این آیۀ کریمه، تنها آدم ÷نبوده است بلکه عموم فرزندان وی نیز در این مقام دخالت دارند و مینویسد: «فَالخِلافةُ غَيرُ مَقصُورَةٍ عَلي شَخصِ آدَمَ ÷بَل [۴۳]بَنُوهُ يشارِكونَهُ فِيها» [۴۴]«جانشینی، منحصر به شخص آدم÷نبوده است بلکه فرزندان وی نیز در این امر با او مشارکت دارند». بنابر این، خدای تعالی فرشتگان را از پدید آمدن نسلی به عنوان «خلیفه» در روی زمین آگاه ساخت که البتّه نسل مزبور با آدم ÷آغاز گردید. امّا هنوز پاسخ این سؤال، روشن نشده که چرا عنوان «خلیفه» بر این نسل اطلاق گشته است؟ صاحب تفسیر «المیزان» با وجود آنکه عنوان مذکور را به فرزندان آدم ÷تسرّی و تعمیم میدهد، با این همه مرقوم داشته است: «الـخِلافَةُ الـمَذكورَةُ إنَّمـا كانَت خِلافَةَ اللهِ تعالي» [۴۵]«آن جانشینی که ذکرش در این آیه رفته است بیتردید جانشینی خدای تعالی است»! ولی مشکل اینجا است که چگونه همۀ أبناء آدم ÷ـ حتّی تباهکاران و جنایت پیشگانشان ـ جانشین خداوند سبحان هستند؟!. مگر شرط اصلی در جانشینی، تناسب میان «خلیفه» و «مُستَخلَفٌ مِنهُ» نیست؟ پس چرا باید مفسدان و سفّاکان را جانشین خدای سبحان ـ تعالی شأنُه ـ شمرد؟!. شگفت آنکه مفسّر دانشمند المیزان، خود بدین نکته واقف است و مینویسد: «الـخِلافَةُ وَهِي قِيامُ شَيءٍ مَقامَ آخَرٍ لا يتِمُّ إلّا بِكونِ الخَلِيفَةِ حاكياً لِلمُستَخلَفِ فِي جَمِيعِ شُؤُنِهِ الوُجُودِيةِ وَآثارِهِ وَأحكامِهِ وَتَدابِيرِهِ» [۴۶]«جانشینی قیام چیزی است در جای دیگری و این امر، محقّق نمیشود مگر اینکه جانشین در همۀ شؤون وجودی و آثار و احکام و تدابیرش از کسی که به جای او قرار گرفته، نمایندگی کند».
بنابر آنچه گفته شد، مشکل جانشینیِ عموم آدمیان از خدای سبحان، قابل حلّ نیست. اینک به روش گذشته باید بهسوی قرآن مجید رفت و ملاحظه کرد که از منظر کتاب إلهی آدمیان جانشین چه کسانی میشوند؟ آری، قرآن کریم به صراحت دلالت دارد بر اینکه انسانها ـ خوب یا بد ـ جانشین یکدیگر در روی زمین میگردند چنانکه میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ﴾[الأعراف: ۶۹]. «بیاد آریـد زمانـی را که ـ خداوند ـ پس از قوم نوح شما را جانشین آنان قرار داد».
و نیز میفرماید:
﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ﴾[الأعراف: ۷۴]. «بیاد آرید زمانی را که ـ خداوند ـ پس از قوم عاد، شما را جانشین آنان ساخت».
و همچنین میفرماید:
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ﴾[يونس: ۱۴]. «سپس شما را بعد از ایشان در زمین، جانشین آنان کردیم».
پس به هدایت قرآنکریم در یافتیم که آدمیان بر روی زمین جانشین یکدیگرند. از این رو میتوان گفت که آدم ÷و فرزندانش نیز جانشین شِبه انسانهایی پیش از خود بودند که آنان در دورهای از ادوارِ زمین میزیستند و سپس به انقراض و نابودی رفتند چنانکه برخی از روایات دینی نیز بدین امر اشارت دارد. از جمله در تفسیر محمّدبن مسعود عیّاشی از امام ابوعبدالله صادق ÷آمده است که فرمود: «وَما عَلِمَ الـمَلائِكةُ بِقَولـِهِم: ﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ﴾لَولا أنَّهُم قَد كانُوا رَأوا مَن يفسِدُ فِيها وَيسفِك الدِّماءَ» [۴۷]«اگر فرشتگان کسی را در گذشته ندیده بودند که در زمین به فساد میپردازد و خونها میریزد، در آن صورت، بر این گفتۀ خود که: ﴿أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ﴾علم و آگاهی نداشتند!».
***
[۳۹] مانند «بصيرة» و «علّامة» و نظایر اینها. [۴۰] مانند لفظ امام که در آیۀ ﴿وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[الفرقان: ۷۴]. به جای «أئِمَّةً» بکار رفته است. [۴۱] مجمع البیان، ج۱، ص۱۶۲. [۴۲] اشاره است به آیۀ کریمه: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٣﴾[آل عمران: ۳۳]. [۴۳] مفسِّرمحترم واژۀ «بَل» را دراینجا برای «استدراک» آوردهاند نه «إضراب» که معنای مشهورترآنست. [۴۴] تفسیر المیزان، اثر سیّد محمّدحسین طباطبائی، ج۱، ص ۱۱۶. [۴۵] تفسیر المیزان، ج۱، ص ۱۱۶ [۴۶] تفسیر المیزان، ج۱، ص ۱۱۵. [۴۷] تفسیر العیّاشی، ج۱، ص ۲۹.