﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢٥﴾[الحديد: ۲۵]. خداوند در مقام غیب!
در این آیۀ کریمه خدای تعالی میفرماید: «همانا فرستادگانمان را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند...». کلمۀ «میزان» را مفسّران قرآن از قول قتاده و مجاهد، بدرستی به معنای «عدل» تفسیر نمودهاند چنانکه کلمۀ مزبور در سورۀ شوری نیز به همراه کتاب ذکر شده و فرموده است: ﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَ﴾[الشورى: ۱۷]. و میزان همان قوانین عادلانهای به شمار میآید که خدای تعالی در کتابش فرو فرستاده تا میان مردم به عدل و انصاف داوری شود. أبوجعفر طبری در این باره مینویسد: «وأنزَلَ الـمِيزانَ وهُوَ العَدلُ لِيقضَي بَينَ النّاسِ بِالاِنصافِ ويحكمَ فيهِم بِحُكمِ اللهِ الَّذي أمَرَ بِهِ في كتابِهِ» [۴۴۵]. بنابر این، عطف میزان به کتاب در سورۀ حدید و شوری در حکم عطف خاص بر عام شمرده میشود زیرا آن قوانین داد گرانه، در ضمن کتاب خداوند آمده است. پس از ذکر کتاب و میزان در این سورۀ شریفه، از «حدید» یعنی آهن سخن به میان آمده (وأنزَلنا الحَدید [۴۴۶]و مناسبتش اینست که اگر قوّۀ مجریه در کار نباشد، قوانین عدل به اجرا در نخواهد آمد و دفاع از عدالت در برابر دشمنان حق و متجاوزان به حقوق مظلومان، صورت نمیگیرد. پس اشاره به آهن، یاد آور جنگ و مبارزۀ حق در برابر ظلم و باطل، به همراه سلاح آهنین است. در اینجا قرآن کریم جملهای تعلیلی را آورده که عطف به «لِيقُومَ النّاسُ بِالقِسط» شده است و میفرماید: «وَلِيعلَمَ اللهُ مُن ينصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ». این جمله چه مفهومی را میرساند؟ و چرا یاری خدا و رسولانش را با «غیب» پیوند داده است؟ متأسّفانه غالب مترجمان قرآن در این باره دچار خطا شدهاند. مثلاً یکی از ایشان مرقوم داشته است: «تا سرانجام خداوند معلوم بدارد که چه کسی در نهان (جانب) او و پیامبرانش را یاری میدهد [۴۴۷]». واضحست که یاری خدا و پیامبرانش با سلاح آهنین، یاد آور جهاد و مبارزۀ علنی است، نه کار نهانی! مترجمان دیگر نیز اغلب بر همین قول رفتهاند و آیۀ شریفه را به همان صورت ترجمه نمودهاند. چنانکه یکی از ایشان مینویسد: «تا خدا معلوم دارد چه کسی در نهان (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند [۴۴۸]. » سوّمی مرقوم داشته است: «تا خداوند کسی را که (دین) او و رسولش.! را در نهان یاری میکند، معلوم بدارد [۴۴۹]». چهارمی نوشته است: «تا خداوند معلوم کند آن کس را که او و فرستادگانش را در نهان یاری میدهد [۴۵۰]». مترجم پنجم مرقوم داشته: «تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان او و پیامبرانش را یاری میکند [۴۵۱]». ششمین مترجم نوشته است: «تا بداند خدا کسی را که نصرت دهد خدا و پیغمبران او را غائبانه [۴۵۲]». هفتمین مترجم مرقوم داشته: «وتا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری میکند [۴۵۳]»...
در تمام این ترجمهها از این امر غفلت شده که با داشتن سلاح آهنین، به جای جهاد در راه خدا و مبارزۀ آشکار با بیعدالتی، چگونه خدا و رسولش را در نهان باید یاری کرد؟!..
امّا مفسّران قرآن کریم این مشکل را حل نمودهاند و از قول ابن عبّاس آوردهاند که در تفسیر آیۀ شریفه گفت: یَنصُرُونَهُ ولایُبصِرُونَهُ. یعنی «آنان (خدا و رسولانش را) یاری میهند بیآنکه او را ببینند»! و حقّ همین است و لذا زمخشری آیۀ کریمه را برمبنای قول مزبور چنین تفسیر نموده است: «وَلِيعلَمَ اللهُ مَن ينصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِاستِعمـالِ السُّيوفِ وَالرِّماحِ وسائِرِ السِّلاحِ في مجاهَدَةِ أعداءِ الدِّينِ بِالغَيبِ غائِباً عَنهُم. قالَ ابنُ عبّاسٍ ب: ينصُرُونَهُ ولا يبصِرُونَه» [۴۵۴]. یعنی: «تا کسانی که خدا و رسولانش را با بهکار بردن شمشیر و نیزه و سایر سلاحها در جهاد با دشمنان دین، یاری میکنند، خداوند(در میدان عمل) آنها را بشناسد [۴۵۵]در حالیکه از آنان پنهان است، چنانکه ابن عبّاس بفرمود: آنها خدا را یاری میکنند بیآنکه او را ببینند».
روشن است که این آیۀ شریفه به طور ضمنی، در مقام مدح یاوران دین بر آمده، همان مجاهدانی که با وجود عدم رؤیت خدای سبحان، به یاری آئین او برخاستهاند و در میدانهای نبرد، از حق دفاع میکنند و این معنا، مدح بلیغی را در بر دارد.
مفسّرانیکه پس از زمخشری آمدهاند، غالباً سخنان وی را در این باره اقتباس نمودهاند چنانکه شیخ طبرسی در تفسیر «جوامع الجامع» و فخر رازی در «مفاتیح الغیب» و قاضی بیضاوی در «أنوار التّنزیل» چنین کردهاند [۴۵۶].
از مفسّران جدید، برخی مانند مرحوم سیّد قطب، در این باره به سکوت گذراندهاند و برخی دیگر همچون علّامه، صاحب تفسیر المیزان، در توضیح آیه دو وجه را ذکر نمودهاند چنانکه در «المیزان» میخوانیم:
«الـمُرادُ بِنَصرِهِ وَرُسُلِهِ الـجِهادُ في سَبيلِهِ دِفاعاً عَن مجتمعِ الدِّينِ وبَسطاً لِكلِمَةِ الـحَقِّ، وَكونُ النَّصرِ بِالغَيبِ، كونهُ في حالِ غَيبَتِهِ مِنهُم أو غَيبَتِهِم مِنهُ» [۴۵۷]. یعنی: «مراد از نصرت خدا و رسولانش، جهاد در راه او و دفاع از جامعۀ دینی و گسترش دعوت حق است و از نصرت در غیب مراد آنست که یاری آنان درحالی روی میدهد که خدای تعالی از ایشان پنهان است یا ایشان از او غایباند [۴۵۸]»!.
و برخی مانند استاد وهبة الزّحيلي واستاد صابوني، قول ابن عبّاس را پسندیده و نقل کردهاند [۴۵۹]. و بعضی همچون علّامه ابن عاشور «بِالغَیب» را متعلّق به «یَنصُرُهُ» پنداشته و آن را به معنای «جهاد مخلصانه» تفسیر نمودهاند و گفتهاند: «والـمَعني أنَّهُ يجاهِدُ في سَبيلِ اللهِ وَالدِّفاعِ عَن الدِّينِ بِمَحضِ الإخلاص» [۴۶۰]! ولی مگر اخلاص، با پنهان کاری ملازمت دارد و مثلاً مسلمانانی که در صدر اسلام علناً به جهاد بر میخاستند و مصداق بارز این آیۀ شریفه بودند، هیچ کدام اهل اخلاص شمرده نمیشدند؟!. به علاوه، در کدام آیۀ قرآن از «یاری مخلصانه» به «نصرت غائبانه» تعبیر شده است؟.
***
[۴۴۵] تفسیر طبری، ج۲۰، ص۴۸۹. [۴۴۶] مراد از: فروفرستادن آهن، پدیدآوردن آنست چنانکه دربارۀ چهارپایان نیز فرمود: ﴿أَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾[الزمر: ۶]. در عینحال میتواند اشاره به نعمت و موهبت إلهی باشد که از مقام بالاتر یعنی خدای سبحان به بندگان رسیده است. [۴۴۷] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای بهاءالدّین خرّمشاهی نگاه کنید. [۴۴۸] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای علی موسوی گرمارودی بنگرید. [۴۴۹] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای مسعود انصاری نگاه کنید. [۴۵۰] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای حسین استادولی بنگرید. [۴۵۱] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای محمّد مهدی فولادوند نگاه کنید. [۴۵۲] به ترجمۀ قرآن، اثر محدّث دهلوی بنگرید. [۴۵۳] به ترجمۀ قرآن، اثر آقای ابوالفضل بهرامپور نگاه کنید. [۴۵۴] تفسیر کشّاف، اثر زمخشری، ج۴، ص ۴۸۱. [۴۵۵] این شناسایی، علم فعلی است و کنایه از جدا کردنِ مجاهدان دین و مؤمنان راستین از سایرین است چنانکه فرمود: ﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِ﴾[آل عمران: ۱۷۹]. و با علم پیشین خداوند منافات ندارد. [۴۵۶] به «جوامع الجامع» ج۴، ص۲۵۱ و مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۰۵ و أنوار التّنزیل، ج۲، ص۴۵۷ نگاه کنید. [۴۵۷] تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۱۹۸. [۴۵۸] مقصود صاحب تفسیر، از این تعبیر معلوم نشد. [۴۵۹] التّفسیر المنیر، ج۲۸، ص۳۳۱ و صفوۀ التّفاسیر، ج۳، ص۳۱۱ [۴۶۰] به تفسیر «التّحریر و التّنویر» ج۲۷، ص ۴۱۸ نگاه کنید.