آیا جعل حدیث در زمان پیامبر جآغاز شد؟
صاحب فجرالإسلام در صفحه ۲۵۸ درباره آغاز وضع حدیث میگوید: چنین به نظر میرسد که جعل حدیث در زمان پیامبر جپدید آمد و حدیث «من كذب علي متعمداً فليتبوأ مقعده من النار»یعنی: «هرکس به من سخن دروغی نسبت دهد، باید جایگاهش را در دوزخ آماده گرداند»، در مورد حادثهای بیان گردیدکه در آن به رسول خدا جسخن دروغی نسبت داده شده بود.
باید توجه داشت که این دیدگاه صاحب فجرالإسلام در مورد آغاز جعل حدیث و نیز نظریهاش درباره حدیث مذکور، هیچ مستند تاریخیای ندارد؛ هرچند حدیث مذکور، در کتابهای معتبر آمده است. بلکه تاریخ، شاهد است که در زمان رسول خدا جاز هیچیک ازکسانی که اسلام آوردند و با پیامبر جمصاحبت نمودند، چنین عملی سرنزده که سخنی را بناحق به عنوان حدیث پیامبر جروایت نماید و اگرچنین موردی تحقق مییافت، حتماً صحابهشجهت بیان قباحت و زشتی چنین مطلبی، آن را نقل میکردند. چگونه امکان دارد چنین نکنند، در حالی که آنها به نقل تمام رویدادهای زمان پیامبر جحتی نحوه راه رفتن، نشستن، خوابیدن، لباس پوشیدن و شمارش تعداد موهای سفید سر مبارک، شدیداً مشتاق بودند.
در مورد حدیث مذکور تمام کتابهای صحیح سنت اتفاق دارند که این حدیث را رسول خدا جپس از آن ارشاد فرمود که به صحابهشتبلیغ دین و شریعتش را توصیه نمود. چنانکه بخاری در باب «ما ذكر عن بني اسرائيل»از طریق عبدالله بن عمروسروایت نموده که رسول خدا جفرمود: «بلغوا عني و لو آية و حدثوا عن بني اسرائيل و لا حرج و من كذب عليَّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار». یعنی:«از من تبلیغ کنید و لو یک آیه را. و در مورد بنی اسرائیل نیز - آنچه مخالف کتاب و سنت صحیح نباشد - بیان کنید و هرکس، دروغی را به من نسبت دهد، جایگاهش را در دوزخ آماده سازد».
مسلم از طریق ابوسعید خدریسروایت میکند که رسول خدا جفرمود: «لا تكتبوا عنّي و من كتب عني غير القرآن فليمحه و حدثوا عني و لا حرج و من كذب علي متعمداً فليتبوأ مقعده من النار». یعنی: «غیر از قرآن، چیزی را از طرف من ننویسید؛ هرکس چیزی نوشته است، آن را از بین ببرد و از من حدیث بیان کنید و هرکس به من سخن دروغی را نسبت دهد، جایگاهش را در دوزخ مهیا نماید».
همچنین ترمذی از ابن عباسباز رسول خدا جروایت میکند که فرمود: «اتقوا الحديث عني الا ما علمتم فمن كذب عليّ متعمداً فليتبوأ مقعده من النار». یعنی: «از نقل حدیث از سوی من بپرهیزید، مگر آنچه که میدانید. هرکس به من سخن دروغی را نسبت دهد، جایگاهش را در دوزخ مهیا نماید».
امام احمد از ابوموسی غافقی روایت میکند که رسول خدا جفرمود: «عليكم بكتاب الله و سترجعون الي قوم يحبون الحديث عني. فمن قال عني ما لم أقل فليتبوأ مقعده من النار و من حفظ شيئاً فليتحدث به». [۱۶۸]یعنی:«کتاب خدا را برخود لازم بگیرید. به زودی قومی خواهند آمد که نقل حدیث از من را دوست دارند؛ لذا هرکس از طرف من چیزی بگوید که من نگفتهام، جایگاهش را در جهنم آماده سازد و هرکس، چیزی از احادیثم را حفظ باشد، آن را بیان نماید».
از ظاهر این احادیث چنین معلوم میشود که رسول خدا جمیدانست که اسلام به زودی منتشر میگردد و اقوام و نژادهای مختلفی آن را میپذیرند. بنابراین رسول خدا جقاطعانه به وجوب تحقیق در حدیث و اجتناب از کذب در آن، هشدار داد و این خطاب، متوجه صحابهشبود. چون آنها پس از رسول خدا جمبلّغ دین و شاهد نبوت و رسالتش بودند. در هیچیک از این روایات اشارهای نیست که این حدیث در مورد واقعه خاصی بیان شده است که در طی آن که علیه پیامبر جافترایی صورت گرفته بود.
دو روایت دیگر نیز وجود دارد که سببی دیگر غیر از آنچه در روایات سابق گذشت، بیان میکنند:
۱- امام طحاوی در مشكل الآثار از عبدالله بن بریده از پدرش نقل میکند که وی گفته است: در نواحی مدینه مردی نزد قومی آمد و گفت: پیامبر جدستور داده است تا طبق نظر خودم در فلان و فلان مورد قضاوت نمایم.
این فرد، در دوران در جاهلیت، زنی از آنها را خواستگاری کرده بود؛ اما آنها امتناع ورزیده بودند. این فرد نزد آن زن رفت. آن قوم نیز کسی را نزد پیامبر جفرستادند تا جویای موضوع شود. پیامبر جفرمود: «كذب عدوالله»یعنی: «دشمن خدا، دروغ گفته است». سپس پیامبر جفردی را فرستاد و گفت: اگر وی را زنده یافتی، گردنش را بزن و گمان نمیکنم وی را زنده پیدا کنی و اگر او را مرده یافتی، بسوزان. آن مرد رفت و آن فرد را در حالی یافت که با نیش عقرب مرده بود. او نیز جسدش را سوزاند. آنجا بود که پیامبر جفرمود: «من كذب عليَّ متعمدا...».
۲- طبرانی در اوسط از عبدالله بن عمرو بن عاصسروایت نموده که شخصی، ردایی شبیه ردای پیامبر جپوشید و وارد منزلی در مدینه شد و گفت: پیامبرجبه من دستور داده است که چنین و چنان کنم. آنها، فردی را نزد پیامبر جفرستادند و ایشان را از موضوع باخبر کردند. پیامبر جخطاب به ابوبکر و عمربفرمود: «بروید، اگر وی را زنده یافتید، بکشید و جسدش را بسوزانید». آنها رفتند و دیدند که وی شب قبل برای قضای حاجت بیرون رفته و آنجا با نیش ماری از پا درآمده است. آنها جسدش را سوزاندند. سپس نزد پیامبر جبرگشتند و ایشان را از ماجرا مطلع ساختند. پیامبر جفرمود: «من كذب عليّ متعمداً...».
البته نمیتوان روی این روایتها اعتماد کرد، به چند دلیل:
۱- متن این دو روایت، منکر و دارای علامات جعل است. زیرا در سیرت پیامبر جسراغ نداریم که به سوزاندن مردگان دستور دهد و کتابهای معتبر حدیث حتی یک مورد را نقل نکردهاند.
۲- سند هر دو حدیث ضعیف است و در میان راویانشان، کسانی هستند که حدیثشان قبول نمیشود؛ به همین دلیل سخاوی در مورد این حکایت، حکم وضع داده و گفته است: لا تصح. یعنی: صحیح نیست.
۳- به فرض صحت روایات فوق، در آنها تصریح شده است که در یک حادثه دنیوی، توسط یک فرد، تزویری اتفاق افتاده است و مقایسه کردن این حادثه با تزویر در امور دینی که مربوط به عموم مسلمانان میباشد، مقایسهای است باطل و چنین حادثهای نمیتواند بیانگر آغاز جعل حدیث در زمان رسول خدا جباشد.
۴- روشن است که در دو روایت مذکور، فردی که این تقلب را انجام داده، مجهول میباشد و نزد قومی، بیرون از مدینه رفته و ظاهراً چنین به نظر میرسد که با پیامبر جملاقات نکرده است؛ لذا چه معلوم شاید اصلاً اسلام نیاورده و جزو اصحابشنبوده است. بنابراین چنین موردی به هیچ وجه نمیتواند دستاویزی برای کسانی باشد که قصد دارند در صداقت صحابهشتردید ایجاد نمایند.
از این رو اگر هدف استاد، از طرح این موضوع، اثبات و تأیید نظریه نادرست اهل بدعت و خوارج در مورد ابوهریرهسو برخی از صحابهشاست، باید بداند که در انتخاب مسیر اشتباه کرده و از حق فاصله گرفته و راه خطرناکی را پیموده است که تاریخ صحیح و حدیث ثابت، آن را تأیید نمیکند..
لازم به یادآوری است که آنچه استاد اظهار نموده، نتیجه تحقیق و زاییده اندیشه خود وی نیست، بلکه دقیقاً عباراتی از نهج البلاغه را که منسوب به علیسمیباشد، نقل نموده است. چنانکه استاد، پس از نقل این مطالب، سخن از ابی الحدید شارح نهج البلاغه به میان آورده که این خود، نشان میدهد که وی، این مطالب را از همین کتاب نقل کرده است.
اما سؤال اینجاست که اگر هدف افراطیان بدعتی از جرح و تنقیص صحابهشاثبات خلافت علیساست، استاد بزرگور از این کار چه هدفی را دنبال میکند؟
[۱۶۸] روایت طحاوی در مشکل الآثار ۱/ ۱۷۱ با الفاضی نزدیک به این.. در این روایت آمده که رسول خدا جاین حدیث را در حجةالوداع، بیان فرمود.