جایگاه سنت در قانونگذاری

فهرست کتاب

۱۰- ادعای گلدزیهر مبنی بر کذب صالحین و تدلیس محدثین

۱۰- ادعای گلدزیهر مبنی بر کذب صالحین و تدلیس محدثین

گلدزیهر به خاطر تأیید نظریه خود جهت ایراد خدشه بر علما، چنین استدلال نموده است: محدث ابوعاصم نبیل می‌گوید: «ما رأيت الصالح يكذب في شيءِ أكثر من الحديث»یعنی:«هیچ صالحی را ندیدم که در چیزی بیشتر از حدیث دروغ بگوید».

شبیه چنین سخنی از یحیی بن سعید قطان هم نقل شده است.

وکیع در مورد زیاد بن عبدالله بکائی در حالی که در حدیث ید طولایی داشت، می‌گوید: «كان كذوباً»یعنی: «دروغگو بود».

(قبلاً گذشت که ابن حجر این سخن را در مورد زیاد بن عبدالله بکائی رد نموده است).

یزید بن هارون می‌گوید: «در زمان وی همه اهل کوفه غیر از یک نفر، مرتکب تدلیس می‌شدند، حتی سفیان ثوری و سفیان بن عیینه نیز در جمع مدلسین ذکر شده اند».

قبلاً در اوائل این کتاب بحث تلاش‌های علما و مبارزه ایشان با جریان جعل حدیث گذشت و بیان گردید که یکی از نتائج این تلاش‌ها، نقد دقیق راویان بود که چه کسانی روایت‌شان پذیرفته می‌شود و چه کسانی روایت‌شان مردود است و چه کسانی روایات‌شان باید مورد بررسی قرار بگیرد. در این راستا طبقات جعل کنندگان حدیث را نام بردیم که از آن جمله زهاد و جاهلانی بودند که جهل‌شان، آن‌ها را به جعل حدیث وادار نمود و این عمل خود را کار نیکی می‌دانستند. علما، وضعیت این گروه از راویان را کاملاً روشن کردند و ماهیت‌شان را برملا ساختند تا کسی فریب حالت ظاهری آن‌ها را نخورد و قول ابی عاصم که مستشرق مذکور آن را نقل کرده، به همین نکته اشاره دارد و منظورش،‌ صلاح ظاهری و تصنعی است، نه صلاح حقیقی.

در غیر این صورت باید افرادی چون سعید بن مسیب، عروه، شافعی، احمد، مالک، ابوحنیفه، حسن و زهری را در لیست انسان‌های کاذب قرار دهیم!!

بر همین اساس امام مسلم در مقدمه صحیح خود، هنگام بحث از وجوب احتیاط در پذیرفتن اخبار و روایات کسانی که اشتباهات‌شان زیاد است یا در عقیده دچار انحراف شده‌اند و غفلت‌شان برای همه روشن می‌باشد، مانند صالحینی که ذکرشان گذشت، نظریه یحیی بن سعید قطان را نقل کرده که مانند ابوعاصم، چنین صالحینی را رد می‌نماید.

امام مسلم پس از نقل نظریه یحیی بن سعید قطان، در مورد زاهدنمایان یا صالحان جاهل می‌گوید: «يجري الكذب علي لسانهم و لايتعمدونه»یعنی: «بدون اینکه قصد بدی داشته باشند، دروغ بر زبانشان جاری می‌شود».

آیا امکان دارد منظور امام مسلم از صالحین، ائمه حدیث یا محدثین معتبری چون بخاری، احمد، اوزاعی و غیره باشند؟

به تفسیری دیگر در مورد «صالحین مورد نظر» توجه نمایید:

شعرانی در کتاب العهود الكبري می‌گوید: از شیخمان، شیخ الإسلام زکریا رحمه الله شنیده‌ایم که می‌گفت: این سخن محدثین که «اكذب الناس الصالحون» [۱۶۲]به جهت سلامت باطن آن‌ها بوده است که به تمام مردم گمان خیر داشتند و چنین می‌پنداشتند که کسی بر رسول خدا جدروغ نمی‌بندد. بنابراین منظور از «صالحین» عبادت‌گزارانی هستند که بین کلام نبوت و غیره تفاوت قائل نیستند، نه عارفینی که این مطلب بر آن‌ها پنهان نمی‌ماند. [۱۶۳]

اما در این باره که گلدزیهر به نقل گفتار وکیع در مورد زیاد بن عبدالله بکائی می‌پردازد که وی با وجود مقام والایش در حدیث، «کذوب» بوده است، باید دقت داشت که این مورد یکی دیگر از تحریفات روشن این مستشرق نابکار است.

اصل عبارت چنانچه در کتاب التاريخ الكبير امام بخاری آمده، اینگونه است: «و قال ابن عقبه السدوسي عن وكيع: هو «أي زياد بن عبدالله» أشرف من أن يكذب». [بخش اول، جزء دوم، صفحه ۳۲۹] یعنی: «وکیع در مورد زیاد می‌گوید: «وی، بالاتر از این است که مرتکب دروغ گردد».

وکیع مطلقاً چه در باب حدیث و چه در غیر آن، کذب را از زیاد نفی می‌کند و می‌گوید: وی، بالاتر و گرامی‌تر از آنست که خود را به کذب آلوده گرداند. اما این مستشرق یهودی، عبارت را تحریف نموده و می‌گوید: وی با وجود مقام بالایش در حدیث، «کذوب» بوده است. این است امانتداری این مستشرق!

در مورد «تدلیس» باید گفت که به معنی تزویر و فریب دادن نیست، بلکه اصطلاحی است بین محدثین و بر دو قسم است؛ در این مورد به عبارت شیخ ابن صلاح توجه کنید:

«تدلیس» بر دو قسم است:

۱- تدلیس اسناد: اینکه از کسی که او را ملاقات کرده، چیزی را روایت کند که از او نشنیده و چنان وانمود نماید که از وی شنیده است. یا اینکه از کسی روایت کند که با او معاصر بوده، ولی با او ملاقات نکرده است و در عین حال چنان وانمود نماید که او را ملاقات کرده و از او شنیده است.

۲- تدلیس شیوخ: از شیخی حدیثی را روایت کندکه از او شنیده است، اما آن شیخ را با نام و کنیه و صفتی معرفی نماید که در بین مردم با آن کنیه و صفت معروف نیست و هدفش از این عمل، کتمان نام واقعی شیخ است.

نوع اول شدیداً نادرست می‌باشد و اکثر علما آن را نکوهش کرده‌اند.

سپس ابن صلاح به بیان اختلاف علما در مورد قبول روایت «مدلّس» می‌پردازد و می‌گوید: در واقع این مسأله نیاز به بحث و تفصیل دارد و آن اینکه اگر مدلِّس، روایت را با الفاظی دوپهلو بیان کرد که در آن به سماع و اتصال تصریح نشده، در این صورت حکم حدیث مرسل را دارد. البته اگر مدلّس، روایتی را با الفاظی مانند: «سمعت»، «حدثنا»، «اخبرنا»و امثال آن، نقل کند، چنین روایتی، مقبول و قابل استدلال است. در صحیحین و کتاب‌های معتبر دیگر از این نوع احادیث به کثرت وجود دارد. مانند تدلیس قتاده، اعمش، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، هشیم بن بشیر و.... زیرا تدلیس، کذب نیست، بلکه نوعی ایهام با الفاظ محتمل است. سپس ابن صلاح می‌گوید: اما قسم دوم چندان اهمیتی ندارد....

از این توضیحات معلوم می‌شودکه تدلیس سفیان بن عیینه و سفیان ثوری و دیگران، هیچ جرح و خدشه‌ای بر آنان وارد نمی‌کند و روایات‌شان در کتب معتبر مورد قبول است. از طرفی این عمل در یکی از بلاد اسلامی وجود داشته، پس نمی‌توان آن را بر تمام بلاد اسلامی تطبیق داد.

حاکم در کتاب «معرفة علوم الحديث» می‌گوید: اهل حجاز، حرمین، مصر و... تدلیس نمی‌کردند. و هم‌چنین هیچ‌یک از ائمه خراسان، جبال و اصفهان و بلاد فارس، خوزستان و ماوراء النهر تدلیس نکرده‌اند و بیشتر مدلسین، اهل کوفه و تعداد اندکی، از بصره هستند.

از طرفی علمای حدیث در مورد سفیان ثوری و سفیان بن عیینه، عذر موجهی برای این کار، ارائه داده‌اند. در مورد سفیان بن عیینه گفته‌اند: تدلیس وی بر راویان ثقه بوده و مقبول می‌باشد. زیرا اگر از او سؤال می‌شد، نام افرادی چون ابن جریج، معمر و امثال‌شان را ذکر می‌کرد.

این مطلب را ابن حبان هم تأیید کرده، می‌گوید: «هذا شئ ليس في الدنيا الا لسفيان بن عيينة». [۱۶۴]

اما در مورد سفیان ثوری می‌گویند: تدلیسش از قبیل عوض کردن اسم با کنیه یا برعکس بوده و این عمل در واقع، تزیین است نه تدلیس. این مطلب را بیهقی در کتاب المدخل از ابوعامر نقل کرده است.

[۱۶۲] «دروغگوترین مردم، صلحا هستند». به شرح این جمله در متن توجه نمایید. [۱۶۳] قواعدالتحدیث از قاسمی، ص ۱۴۷. [۱۶۴] شرح الفیة العراقی ۱/۸۴ و تمامه: فانه کان لا یدلس الا عن ثقة...، یعنی : سفیان بن عیینه، تنها از روایان ثقه، تدلیس می‌نمود و این رویکرد، یعنی تدلیس از افراد ثقه را فقط سفیان بن عیینه انجام داد.