جایگاه رجاء بن حیوه نزد محدثین
ذهبی به نقل از ابن سعد میگوید: «كان رجاء فاضلاً ثقة كثير العلم» [۱۶۱]یعنی: «رجاء، اهل فضل و ثقه و مورد اعتماد بود و علم زیادی داشت».
ابن عون میگوید: «لم أر مثل رجاء بالشام و لا مثل ابن سيرين بالعراق و لا مثل القاسم بالحجاز». یعنی: «در شام کسی همچون رجاء و در عراق کسی همچون ابن سیرین و در حجاز کسی همچون قاسم ندیدم».
ذهبی میگوید: رجاء بن حیوه کسی بود که استخلاف عمر بن عبدالعزیز را به سلیمان پیشنهاد کرد.
گویا از دیدگاه «گلدزیهر»، گناه این امام جلیل القدر، اینست که در شام میزیسته و با خلفای اموی ارتباط داشته است.
اما سخن جابر بن سمره که گفت: «هرکس بگوید: رسول خدا جنشسته، خطبه خوانده، دروغ گفته است»، بدین خاطر نبود که در این مورد حدیثی، جعل شده بود؛ بلکه جابر میخواست این احتمال را که عدهای گمان کنند رسول خدا جنشسته خطبه خوانده، دفع نماید و نشان دهد که چنین عملی، بر خلاف سنت رسول الله جمیباشد.
اما در مورد تقدیم خطبه نماز عید توسط مروان، باید گفت که خود مروان برای آن به حدیثی استناد نکرد، بلکه آن را اینگونه توجیه نمود که چون مردم بعد از نماز حاضر به شنیدن سخنان ما نیستند، مجبور شدیم خطبه را قبل از نماز ارائه کنیم.
با این حال صحابه و تابعینش، شدیداً در مقابل چنین عملی جبهه گیری کردند.
چنانکه بخاری در صحیحش نقل نموده که ابوسعید خدری، عمل مروان را در مورد تقدیم خطبه نماز انکار نمود و حتی گوشه لباس مروان را گرفت و کشید. اما مروان خود را از دست ابوسعیدسرهانید و به ایراد خطبه پرداخت.
ابوسعیدسگفت: به خدا سوگند، تغییر دادید. مروان گفت: آنچه که تو میدانی، از بین رفت. ابوسعیدسگفت: آنچه من میدانم، بهتر از آن چیزی است که تو بدان عمل نمودی. مروان گفت: مردم بعد از نماز نمینشینند.
مسلم نیز روایت مشابهی دارد که روایت بخاری را تأیید مینماید.
اکنون از گلدزیهر و امثال او میپرسیم: آیا در هیچ کتابی سراغ دارید که مروان برای این عملش به حدیثی استدلال نماید؟ و آیا سراغ دارید که معاویهسبرای خواندن خطبه در حالت نشسته و یا ایجاد شبستان در مسجد، به حدیثی استناد کند؟
واقعیت این است که ما، وقوع چنین اعمالی را انکار نمیکنیم، اما آنچه به هیچ وجه قابل قبول نیست، اینکه چنین اقداماتی را که در شرائط خاص و به صورت اجتهادی رخ داده، کوششی در جهت تغییر زندگی دینی مردم بدانیم و بر این باور باشیم که برای این منظور احادیثی چند، جعل شده است. حال آنکه چنین چیزی هرگز تحقق نیافته است. این عملکرد مستشرقین نشان میدهد که آنها همواره بدون آگاهی اظهار نظر میکنند و بر اساس توهمات و خیالات خود حکم قطعی صادر مینمایند و نهایتاً خودشان هم در لجن دروغ یا بیعملی خود میمانند.
همچنین این ادعای گلدزیهر را که میگوید: «بی تردید احادیث زیادی به نفع مصالح امویها وجود داشت که بعداً توسط عباسیها ناپدید شدند»، قبول نداریم و از او سؤال میکنیم که این احادیث کجا هستند و چگونه کتمان شدند؟ آیا عباسیان، علمای حدیث را از ذکر چنین احادیثی در کتابها بازداشتند؟
به هرحال این، مسألهای است که در تاریخ اسلام نیامده است، و گلدزیهر در جعل اینگونه موارد، مهارت زیادی دارد.
[۱۶۱] تذکرة الحفاظ ۱/۱۱۱.