ارتباط زهری با امویها
«گلدزیهر» بر این باور است که ارتباط زهری با امویها، به آنان فرصت داد تا از وجود وی در جعل احادیث موافق با نظریات و اهداف خود، سوء استفاده نمایند! حال آنکه از لحاظ عقل امکان ندارد که ارتباط فردی صراحتگو و نصیحتگر همچون زهری با خلفای بنوامیه، زمینه سوءاستفاده از وی را فراهم کرده باشد.
در طول تاریخ، علما با خلفا و فرمانروایان ارتباط داشتند و هیچگاه این ارتباط، امانت و صداقتشان را لکه دار نمینمود و یقیناً ارتباط عالمی چون زهری با خلفا و یا برقراری ارتباط از سوی خلفا با زهری، به هیچ عنوان در دینداری و امانت و پرهیزگاری وی تغییری ایجاد نکرده است. زیرا کسانی که از وی بهره مند شدند، عموماً مسلمانانی بودند که استادشان، ضمن برگزاری جلسات درس، با خلفا نیز نشست و برخاست داشت و در جلسات خلفا حدیث روایت میکرد یا به نشر و گسترش اندیشه و تفکری میپرداخت یا حکمی را بیان مینمود یا علوم دینی و اسلامی را به فرزندان خلفا آموزش میداد و یا حقوق الهی و حقوق امت را به حکام یادآوری میکرد. چنانچه در کتاب «العقد الفريد» آمده است: زهری در مجلس ولید بن عبدالملک حاضر شد. ولید از او سؤال نمود: این چه حدیثی است که اهل شام روایت میکنند؟ زهری گفت: منظورت، کدام حدیث است؟ ولید گفت: میگویند: هنگامی که خداوند، فردی را بر رعیتی مسلط مینماید، حسنات و نیکیهای او را مینویسد و سیئات و بدیهایش را نمینویسد. زهری گفت: این، روایت باطلی است. مگر پیامبری که خلیفه و حاکم نیز هست، گرامیتر میباشد یا خلیفهای که پیامبر نیست؟ ولید گفت: پیامبری که خلیفه است. زهری گفت: خداوند متعال خطاب به پیامبرش داود میفرماید: ﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾[ص: ۲۶]. یعنی: «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه قرار دادهایم. پس در میان مردم به حق داوری کن و از خواهشات و هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد. بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میشوند، عذاب سختی دارند؛ چون روز حساب را فراموش کرده اند».
زهری، ادامه داد: ای امیرالمؤمنین! این، وعید الهی به پیامبری میباشد که خلیفه نیز بوده است؛ پس حساب خلیفهای که پیامبر نیست، چه خواهد بود؟ ولید گفت: مردم، میخواهند ما را در دینمان به انحراف بکشانند.
ملاحظه نمودید که ارتباط فردی چون زهری با خلیفهای مانند ولید چگونه برای امت سبب خیر میگردد. باید دید که زهری در دربار خلیفه، یک عالم اثرپذیر است که سر تعظیم فرود میآورد و طبق تمایلات آنها به جعل حدیث میپردازد یا اینکه فردی ناصح و خیرخواه است که از سنت پیامبر جدر برابر جعل کنندگان حدیث دفاع مینماید و مواظب است تا خلیفه مسلمین تحت تأثیر راویان کاذب قرار نگیرد و به ظلم و ستم روی نیاورد؟
به واقعه دیگری توجه کنید که ابن عساکر به نقل از امام شافعی آورده است: هشام بن عبدالملک از سلیمان بن یسار در مورد تفسیر این آیه سؤال نمود: ﴿وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١﴾[النور: ۱۱]. یعنی: «کسی که (سردسته به راه انداختن جریان افک بوده و) بخش عظیمی از آن را بر عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد».
هشام بن عبدالملک از سلیمان بن یسار پرسید: منظور از این شخص، کیست؟ سلیمان جواب داد: آن فرد، عبدالله بن ابی بن سلول است. هشام گفت: دروغ میگویی! منظور، علی بن ابیطالب میباشد. البته هشام در این سخنش زیاد جدّی به نظر نمیرسید و ظاهراً قصد آزمودن علمای مجلسش را داشت. سلیمان بن یسار گفت: امیرالمؤمنین نسبت به این موضوع آگاهتر است.
سپس نوبت به ابن شهاب زهری رسید. هشام گفت: مصداق این آیه چه کسی بوده است؟ زهری گفت: عبدالله بن ابی بن سلول.
هشام گفت: دروغ میگویی! مصداقش، علی بن ابیطالب است.
زهری، با خشم و عصبانیت گفت: بیپدر! من دروغ میگویم. به خدا سوگند اگر منادی از آسمان ندا دهد که خداوند، دروغ را حلال گردانیده است، هرگز دروغ نخواهم گفت. فلان و فلان برایم حدیث بیان کردهاند که مصداق این آیه، عبدالله بن ابی بن سلول میباشد.
این واقعه را ابن عساکر هشت قرن پیش به نقل از امام شافعی ثبت کرده است. یعنی زمانی که هنوز علامه زهری متهم نشده بود. در این واقعه امانت زهری و اینکه ارتباط وی با خلفا، ارتباطی نبوده که در دین و امانتش نقصی ایجاد کند، مشهود است.
زهری، آنچنان بیباک بود که به خلیفه وقت گفت: ای بیپدر! هر کسی نمیتواند چنین سخنی را به افراد عادی بگوید تا چه رسد به حاکم یا بالاترین مقام سیاسی. این، خود دلیل روشنی است بر اینکه ارتباط زهری با خلفا، ارتباط ضعیف با قوی نبوده؛ بلکه ارتباط کسی بوده است که به دینش اعتماد داشته و به علمش افتخار میکرده است. فردی که وقتی آیهای از کتاب الله بر خلاف حقیقت و دیدگاه علما، تفسیر میشود، همچون شیری میخروشد و خلیفه را مؤاخذه میکند. از این رو آیا عاقلانه است که چنین فردی را به پیروی از خواستههای خلیفه وقت و جعل حدیث به نفع خلیفه متهم نماییم؟!
زهری در تاریخ اسلام، از آن دسته انسانهای ممتازی است که در مکتب رسول خدا جپرورش یافته و انسانی راستگو و دارای عزت نفس بوده و از دروغ پرهیز میکرده است.
زهری از همراهی و همسویی با خواستههای امویان، چه چیزی را دنبال میکرد؟ آیا قصد زراندوزی و به دست آوردن مال و ثروت داشت؟خوشبختانه پیشتر مستشرق مزبور، شخصاً اعتراف نموده که زهری کسی نبود که تسلیم مال دنیا گردد؛ چنانچه سخن عمرو بن دینار را درباره زهری نقل کرده که گفته است: «ما رأيت الدينار و الدرهم عند أحد أهون منه عند الزهري كأنها بمنزلة البعر». یعنی: «دینار و درهم را آنطور که نزد زهری فاقد ارزش یافتم، نزد کسی دیگر، بیارزش نیافتم؛ درهم و دینار نزد زهری، همچون پشکل شتر بود».
آیا زهری به دنبال جاه و مقام بوده است؟ باز هم مستشرق مذکور، خود، قبلاً اعتراف نموده که زهری در میان امت اسلامی از شهرت فراوانی برخوردار بود. پس چه دلیلی وجود داشت که در صدد جاه و مقام برآید؟
از این رو برای چنین دانشمندی که انگیزهای دنیوی نداشت و از جرأت و شهامت زیادی برخوردار بود، خیلی بعید است که دین و ایمان خود را بازیچه دست امویها قرار داده و یا برای آنان به جعل حدیث پرداخته باشد!
گلدزیهر عصر بنی امیه را عصر ظلم و جور معرفی مینماید و چنین اظهار میدارد که علمای پرهیزگار مدینه با بنی امیه به مبارزه پرداختند. بیتردید زهری نیز در مدینه زندگی میکرده و از شیوخ مدینه علم را فرا گرفته و همواره در جلسات درس سعید بن مسیب حضور داشته است. هر بار که مالک، زهری را در مدینه ملاقات میکرد، از وی حدیث فرا میگرفت. زهری، حدود سی و پنج سال، میان مدینه و شام رفت و آمد داشت؛ پس چرا علمای مدینه، از او اعلان بیزاری نکردند و اگر جریان جعل حدیث توسط زهری برای امویها صحت دارد، پس چرا علمای مدینه وی را تکذیب ننمودند؟ چه چیزی باعث سکوت علما شد؟ آنها که از نقد عملکرد خلیفه وقت هراس نداشتند، چگونه از یک فرد عادی میترسیدند؟ تازه اگر علمای دوره امویان، ترس و واهمهای داشتند، پس چرا علمای دولت بنی عباس، به نقد و رد وی نپرداختند و چرا علمای جرح و تعدیل امثال احمد بن حنبل، یحیی بن معین، بخاری، مسلم، ابن ابی حاتم و امثال اینها که از سرزنش هیچ ملامتگری بیم نداشتند، در مورد زهری، افشاگری نکردند؟
آیا سکوت علما و شیوخ مدینه و در رأسشان سعید بن مسیب، شیخ زهری و اینکه آنها و سایر علمای گوشه و کنار جهان از وی روایت کردهاند و همینطور تأیید زهری از سوی علمای جرح و تعدیل در عصر عباسی، با وجود ارتباط وی با امویها، بزرگترین دلیل بر این نیست که زهری، فراتر از آن بوده که بتوان او را به بدی یاد کرد و یا وی را به کذب و جعل حدیث و سازش با حکام توصیف نمود.