جایگاه سنت در قانونگذاری

فهرست کتاب

آغاز جعل احادیث در چه نسلی بود؟

آغاز جعل احادیث در چه نسلی بود؟

هرگز بدین سادگی نمی‌توان در مورد اصحاب رسول‌الله جو کسانی که جان و مال‌شان را فدای پیامبر جنمودند و در راه اسلام، قوم و وطن‌شان را ترک کردند و ترس و محبت الله با رگ و پوست‌شان آمیخته بود، تصور نمود که آن‌ها به جعل حدیث پرداختند؛ هرچند انگیزه‌هایی برای این کار وجود داشت، اما آن‌ها، هنوز به یاد داشتند که رسول خدا جفرموده است: «انّ كذباً عليّ ليس ككذب علي أحد و من كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار»یعنی: «افترا و دروغ بستن بر من، مانند افترا بر کسی دیگر نیست؛ هرکس، عمداً بر من افترا ببندد، باید جایگاهش را در جهنم آماده کند». [۵۱]

تاریخ صحابه، چه در عصر پیامبر جو چه پس از آن، گواه روشنی است بر اینکه آن‌ها، دارای چنان خشیت و تقوایی بودند که هرگز به خود جرأت نمی‌دادند بر خدا و رسولش افترا ببندند. آنان، شدیداً بر شریعت و احکام آن و نیز دفاع از آن و ابلاغش به انسان‌ها به همان شکلی که از پیامبر جدریافت نموده بودند، علاقمند و حریص بودند و در این راستا از هیچ فداکاری و تلاشی دریغ نمی‌کردند و با هر امیر و حاکمی و یا هر فردی که در او انحرافی از دین خدا می‌دیدند، مبارزه می‌نمودند و برای این منظور نه از مرگ می‌ترسیدند و نه از ملامت و سرزنش یا آزار کسی می‌هراسیدند.

به عنوان مثال روزی عمرفاروقسدر حال سخنرانی فرمود: ای مردم! در مهریه‌ی زنان، زیاده‌روی و افراط نکنید؛ اگر این عمل مورد پسند الله بود، پیامبرخدا جدر انجام آن، سزاوارتر از شما بود.. زنی در برابر عمرسایستاد و در انظار تمام صحابه گفت: آرام باش ای عمر! خداوند، این حق را به ما داده و تو، ما را آن محروم می‌کنی؟ مگر خداوند، نفرموده است: ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا[النساء: ۲۰]. یعنی: «هرچند مال فراواونی، مهر یکی از آنان کرده باشید». عمرسفوراً اعلام کرد که این زن، راست می‌گوید و من، اشتباه نموده‌ام. [۵۲]

زمانی که ابوبکرستصمیم گرفت با مرتدین و مانعین زکات جهاد نماید، عمرسدر این زمینه به مناقشه با وی می‌پردازد و ضرورت جهاد با مانعین زکات را درنمی‌یابد؛ اما ابوبکرسمی‌گوید: رسول خدا جفرموده است: «أمرت أن أقاتل الناس حتي يقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها فقد عصموا مني دمائهم و أموالهم إلا بحقها و حسابهم علي الله» [۵۳]یعنی: «من مأمورم با مردمان جهاد نمایم تا اینکه لا اله الا الله بگویند و چون این کلمه را گفتند، خون و اموال‌شان را در امان قرارداده‌اند، مگربه حقش. و حساب‌شان، با خداست».

ابوبکرسدر ادامه می‌گوید: مگر پیامبر جدر این حدیث نگفته است: «إلا بحقها»و یکی از این حقوق، زکات می‌باشد.

عمرسبا آنکه نخستین کسی است که در سقیفه‌ی بنی‌ساعده به بیعت با ابوبکرسمبادرت ورزید و همواره به فضل و برتری وی اعتراف می‌نمود، اما محبت و احترام ابوبکرسمانع از آن نشد‌ که عمرسدر ممسأله‌ای که حق را با خود می‌دانست، با ابوبکرسمجادله ننماید.

علیسهنگامی که می‌بیند عمرسدستور رجم زن حامله از زنا را صادر کرده است، فوراً به رد این حکم می‌پردازد و می‌گوید: «لئن جعل الله لك عليها سبيلاً فإنه لم يجعل لك علي ما في بطنها سبيلاً»یعنی: «اگر خداوند، تو را به کشتن این زن اجازه داده است، به کشتن آنچه در شکمش می‌باشد، اجازه نداده است».

بنابراین عمرساز تصمیمش باز آمد و گفت: «لو لا علي لهلك عمر»یعنی: «اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد».

ابوسعیدسعمل مروان والی مدینه را که خطبه را بر نماز عید مقدم نمود، عملی خلاف سنت دانست و اعتراض کرد.

ذهبی در تذكرة الحفاظ نقل نموده که حجاج بن یوسف، مشغول ایراد خطبه بود؛ ابن‌عمرسدر مقابلش ایستاد و گفت: ای دشمن خدا! خانه‌ی خدا را خراب نمودی و دوستان خدا را به قتل رساندی.

هم‌چنین روایت شده است که باری حجاج، در خطبه‌اش گفت: ابن‌زبیر،کلام خدا را تغییر نمود. ابن‌عمرسدر جوابش گفت: دروغ می‌گویی؛ نه ابن‌زبیرسمی‌تواند کلام خدا را تغییر دهد و نه تو می‌توانی. حجاج گفت: تو پیرمرد خرفت و یاوه‌گویی هستی. ابن‌عمرسگفت: اگر دوباره سخنانت را تکرار کنی، من نیز سخنم را تکرار می‌کنم.

در کتاب‌های تاریخ نظیر اینگونه روایات به‌کثرت وجود دارد و به‌طور قطع بیانگر این مطلب است که صحابه، دارای چنان جرأتی در بیان حق و دفاع از باورهای خویش بودند و حق، بگونه‌ای بر روابط و خویشاوندی آن‌ها غلبه یافته بود که امکان نداشت در راه هواهای نفسانی یا خواسته‌های دنیوی، حدیثی جعل کنند و آن را به رسول خدا جنسبت دهند! بلکه آنان، قهرمان بودند و دروغ گفتن، کار انسان‌های ضعیف و ترسو می‌باشد. حتی اگر کسی چنین می‌کرد، بقیه ساکت نمی‌نشستند. وقتی آنان، در مقابل اجتهادات برخی از بزرگان قوم، می‌ایستادند، پس چگونه ممکن است در برابر جعل حدیث، ساکت نشسته باشند؟

در این مورد بهتر است به اظهارات خود صحابهشمراجعه نماییم.

بیهقی از براءسچنین نقل نموده است: همه‌ی ما نمی‌توانستیم به‌خاطر مشغولیت‌هایی که داشتیم، احادیث پیامبر جرا بشنویم. مردم در آن زمان دروغ نمی‌گفتند. از این رو کسانی که احادیث پیامبر جرا می‌شنیدند، آن‌ها را برای غائبین نقل می‌نمودند.

بیهقی از قتادهسنقل می‌کند که انسسحدیثی را نقل نمود؛ فردی خطاب به وی گفت: آیا این سخن را از پیامبر جشنیده‌ای؟ انسسگفت: آری. یا اینکه گفت: من، این حدیث را ازکسی شنیده‌ام که دروغ نگفته است. سوگند به خدا، ما هرگز دروغ نمی‌گفتیم و نمی‌دانستیم احادیث دروغین چیست. [۵۴]

بنابراین جای هیچ‌گونه تردیدی نیست که از صحابه، نه در عهد رسول‌الله جو نه پس از وفات وی، دروغی در باب نقل حدیث، سر نزده است. آن‌ها به یکدیگر اعتماد کامل داشتند و یکدیگر را تکذیب نمی‌کردند. اختلافاتی که باهم داشتند، چیزی جز اختلاف نظر در امور دینی نبود و هرکدام از آن‌ها، طالب حق بود و بس.

اما دوران تابعین؛ شکی نیست که جعل حدیث در دوران بزرگان تابعین کمتر بود تا دوران تابعین کوچک. زیرا احترام مقام پیامبر جو نزدیکی با زمان صحابه و تدین و دینداری در آن زمان، بیشتربود و اختلافات سیاسی نیز پیشینه‌ی چندانی نداشت. از این رو عوامل جعل حدیث دراین دوران، نسبت به دوره‌های بعدی خیلی کمتر و محدودتر بود. هم‌چنین در این دوره، یعنی در زمان کبار تابعین، وجود صحابه‌ی بزرگ و تابعین مشهور که در علم، دین، عدالت و آگاهی شهرت داشتند، عاملی برای از بین بردن توطئه‌های جعل‌کنندگان حدیث بود و اهداف شوم‌شان را برملا می‌کرد یا حداقل از فعالیت‌هایشان می‌کاست.

[۵۱] حدیث مشهوری است؛ برخی از علما معتقدند که این حدیث به حد تواتر رسیده و هفتاد صحابی آن را روایت نموده‌اند و بعضی هم گفته‌اند: بیشتر از هفتاد صحابی.. این حدیث در تمام کتاب‌های سنت آمده است. [۵۲] این روایت را امام احمد در مسندش و اصحاب سنن از طریق محمد بن سیرین از ابی الجعفاء سلمی روایت نموده‌اند. [۵۳] روایت بخاری و مسلم از ابوهریرهس. [۵۴] مفتاح الجنة از سیوطی، ص ۲۵.