نسخ قرآن با سنت
در این موضوع دو نظریه وجود دارد:
۱- احناف میگویند: نسخ کتاب با سنت متواتر و مشهور جائز است، اما با اخبار آحاد جائز نیست.
احناف، دلیل خود را اینگونه بیان میکنند که متواتر، بدین خاطر که مانند قرآن قطعی الثبوت است و مشهور نیز با توجه به شهرت و عمل فقها به آن، عملاً متواتر است و هر یک از آن دو، وحی غیر متلو هستند، پس نسخ کتاب با آنها جائز است.
احناف، به عنوان مثال حدیث مسح خفین [۲۹۶]را که حدیثی مشهور و ناسخ است و همینطور وجوب وصیت را که در آیه ﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ﴾[البقرة: ۱۸۰] [۲۹۷]آمده و به وسیله حدیث مشهور «لا وصية لوارث» نسخ شده است، ذکر کردهاند.
۲- جمهور میگویند: نسخ کتاب با حدیث جائز نیست و تفاوتی ندارد که حدیث متواتر باشد یا مشهور و یا آحاد. امام شافعی، از طرف جمهور اینگونه استدلال میکند که خداوند میفرماید: ﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ﴾[البقرة: ۱۰۶] یعنی: «هر آیهای که نسخ کنیم یا آن را فراموش گردانیم (و از یادها ببریم)، بهتر از آن و یا مانند آن را میآوریم».
این، در حالی که سنت نه مثل قرآن و نه بهتر از آن است.
همینطور میفرماید: ﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ﴾[يونس: ۱۵] یعنی: «بگو: مرا نسزد که خودسرانه و به میل خود، آن را تغییر دهم؛ من، تنها به دنبال چیزی میروم (و چیزی را میگویم) که بر من وحی گردد».
از این آیه نیز معلوم میشود که رسول خدا جصرفاً از آنچه به وی وحی میشد، پیروی مینمود و هرگز تغییردهنده و ناسخ وحی نبود.
همچنین در آیه ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾[النحل: ۴۴]، خاطر نشان شده است که وظیفه پیامبر ج، تبیین وحی برای مردم است. پس اگر پیامبر جناسخ کتاب باشد، پس چگونه آن را تبیین خواهد کرد؟
همچنین باید راهی در پیش گرفت که در آن رسول خدا جمورد اتهام و طعن دشمنان قرار نگیرد و اگر جائز باشد که رسول خدا جحکمی صادر نماید که بر اساس آن، حکمی از کتاب الله نسخ شود، دشمنان خواهند گفت: محمد جخود، نخستین کسی است که بر خلاف آنچه بر وی نازل شده، عمل مینماید. پس چگونه به سخنان وی اعتماد کنیم؟ همچنین اگر او سخنی بگوید که آیهای در قرآن بر خلاف آن باشد، خواهند گفت: پروردگارش، او را تکذیب میکند، آنگاه ما چگونه او را تصدیق نماییم؟ چنانکه خداوند میفرماید: ﴿وَإِذَا بَدَّلۡنَآ ءَايَةٗ مَّكَانَ ءَايَةٖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓاْ إِنَّمَآ أَنتَ مُفۡتَرِۢۚ﴾[النحل: ۱۰۱]. یعنی: «هرگاه آیهای را جایگزین آیهای دیگر نماییم - و خدا بهتر میداند که چه نازل میکند - میگویند: تو (ای محمد!) بر خدا دروغ میبندی»!
خداوندﻷپاسخ این تکذیب را میدهد و میفرماید: ﴿قُلۡ نَزَّلَهُۥ رُوحُ ٱلۡقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ﴾[النحل: ۱۰۲]. یعنی: «بگو: آن را جبرئیل از جانب پروردگارت به حق آورده است».
بنابراین روشن گردید که نسخ کتاب به وسیله کتاب، اشکالی ندارد. چون طعن و اتهامی متوجه رسول خدا جنمیشود. اما در نسخ کتاب به وسیله سنت، رسول اکرم جدر معرض طعن و اتهام قرار میگیرد. پس لازم است بهتر عمل نمود تا دروازه چنین اتهاماتی بسته شود؛ زیرا ما معتقدیم که رسول خدا جاز هر نوع طعن و اتهامی مبراست. [۲۹۸]
نظر جمهور صحیحتر به نظر میرسد و نیز ثابت نشده که سنت، مواردی از داده های کتاب را نسخ نموده باشد؛ مثالهایی از قبیل مسح خفین و وصیت که احناف ذکر کردند، در این باب مطرح نیست؛ چراکه به نظر بنده، اختلاف بر سر جواز و عدم جواز است نه از حیث وقوع و عدم وقوع. زیرا آنچه که احناف به عنوان وقوع نسخ ادعا میکنند، درست نیست و با دقت در دلائلی که ذکر کردهاند، روشن میشود که جای بحث همچنان باقی است.
در پایان خدا را سپاس میگوییم که به توفیق او توانستیم مباحث مربوط به سنت، از قبیل تلاشهای علما در راستای حفظ و تدوین و پاکسازی سنت و پاسخ شبهات وارده در این موضوع و جایگاه سنت در قانونگذاری اسلامی و نیز ارتباطش با قرآن کریم را بیان نماییم.
اکنون بحث را با بیان موضع ائمه اربعه پیرامون سنت و بیان جایگاه آنان و نیز با نگاهی گذرا به زندگی صاحبان کتب سته و توضیح مختصری در مورد کتابهایشان ادامه میدهیم.
[۲۹۶] امام سرخسی این مطلب را در اصول خویش به نقل از کرخی از ابویوسف آورده است.(۳/۶۷) [۲۹۷] بقره:۱۸۰؛ یعنی: «هنگامی که یکی از شما را (امراض مرگبار و اسباب و علل) مرگ فرا رسد، اگر دارایی فراوان از خود بجای گذاشت، وصیت واجب شده است و باید برای پدر و مادر و نزدیکان، بهطور شایسته وصیت نماید». [۲۹۸] اصول سرخسی (۲/۶۷،۶۸) و همینطور مراجعه شود به کتاب (الرسالة) امام شافعی: ۱۰۶-۱۰۸