جایگاه سنت در قانونگذاری

فهرست کتاب

آیا صحابه یکدیگر را تکذیب می‌کردند؟

آیا صحابه یکدیگر را تکذیب می‌کردند؟

مؤلف فجر الاسلام، به این‌هم اکتفا ننموده و جهت تأکید بر اتهاماتی که مقام شامخ اصحاب پیامبر جرا خدشه دار نموده، می‌گوید: چنین به نظر می‌رسد که خود اصحاب در زمان خود از یکدیگر انتقاد می‌کردند و برخی را بر برخی ترجیح می‌دادند.

بدین ترتیب نویسنده فجرالاسلام می‌خواهد بر موضع نقادان حدیث مبنی بر عادل بودن اصحاب اعتراض نماید؛ چنانچه به ارائه دلایل زیر پرداخته است:

۱- انتقاد ابن عباسبو عائشهلاز ابوهریرهس.

۲- درخواست شاهد از راوی برای صحت روایتش.

۳- ماجرای عمرسو فاطمه بنت قیس.

اکنون به پاسخ هر یک از دلائل فوق می‌پردازیم تا کاملا روشن گردد که ادعای ایشان در این زمینه نیز هیچ سندی ندارد.

این ادعا که صحابهشدر صداقت یکدیگر تردید داشتند، ادعای بی‌اساسی است که تنها در کتاب‌های اهل بدعت، می‌توان نظیرش را یافت. چراکه اهل بدعت، دشنام‌هایی را از زبان علیس،جعل نموده و ادعا کرده‌اند که وی، آن‌ها را نثار مخالفانش کرده است!

صحابهشهمدیگر را قبول داشتند و چون یکی از آنان، حدیثی را از دیگری می‌شنید، بلافاصله آن را می‌پذیرفت و در صداقت گوینده‌اش هیچ شک و تردیدی به خود راه نمی‌داد و با آن چنان برخورد می‌نمود که گویی خودش، حدیث را از رسول خدا جشنیده است. چنانچه این مطلب را در موضوع مراسیل صحابه بیان نمودیم و گفته انسسرا نقل کردیم که فرموده است: «چنین نبود که برخی از ما، برخی دیگر را تکذیب کنند». و همینطور سخن براءسرا آوردیم که گفته است: «ما كل الحديث سمعناه من رسول الله جكان يحدثنا أصحابه عنه»یعنی: «ما، تمام احادیث را از پیامبر خدا جنشنیده‌ایم؛ بلکه اصحابش، برای ما نقل می‌کردند».

تمام این موارد، دال بر اعتماد اصحاب به یکدیگر می‌باشد؛ زیرا همه راستگو بودند.

در مورد اعتراض عائشه و ابن عباس به ابوهریره در مبحث ویژه ابوهریره به تفصیل سخن خواهیم گفت.

۱- در مورد درخواست دلیل از راوی توسط برخی از اصحاب و اشاره مؤلف به موضعگیری ابوبکرسدر برابر مغیرهسو موضعگیری عمرسدر برابر ابوموسیس، قبلا به تفصیل سخن گفتیم و بیان نمودیم که آن‌ها در موارد زیادی اخبار صحابه را بدون شاهد می‌پذیرفتند و عادت‌شان در پذیرفتن احادیث به همین منوال بوده است؛ مگر در موارد خاصی که جهت وادار ساختن عموم مسلمانان به دقت در احادیث و وضیعت راویان، شاهد خواستند.

چگونه امکان دارد عمرسدر صداقت ابوهریرهستردید داشته باشد در حالی که به وی می‌گوید: «آری؛ تو، نزد رسول خدا جامین بودی؛ اما من می‌خواهم به مردم بفهمانم که در بیان احادیث پیامبر ججری نباشند».

چنانکه در مسلم سخن ابیسدر این مورد نقل شده که عمرسرا سرزنش نمود و گفت: «بر اصحاب پیامبر جسخت مگیر».

یقینا این سرزنش ابیس، بیانگر آن است که موضعگیری عمرسدر این مورد غیر عادی بوده است.

۲- اما موضعگیری عمرسدر برابر فاطمه بنت قیسل، چنانچه مؤلف فجر الاسلام نقل کرده، از این قرار است که شوهر فاطمه بنت قیس، او را طلاق بائن داد. رسول خدا جفاطمه را نه مستحق نفقه دانست و نه مستحق مسکن و به وی گفت: در خانه ابن ام مکتوم عده‌اش را بگذراند؛ چون ابن ام مکتوم نابیناست.

عمرسروایت این زن را رد نمود و گفت: ما، کتاب پروردگار و سنت پیامبرمان را در مقابل سخن زنی که نمی‌دانیم راست گفته یا دروغ و حفظ نموده یا فراموش کرده است، ترک نمی‌کنیم. عائشه نیز به وی گفت: از خدا نمی‌ترسی...

این حدیث در اکثر کتاب‌های سنت روایت شده و نزد فقها نیز معروف است و از چند جهت می‌توان آن را مورد بحث قرار داد:

بدیهی است که اصحاب در برداشت، دقت و استنباط باهم متفاوت بودند و چه بسا برخورد رسول الله جبا عده‌ای در شرائط خاصی بوده و آن‌ها، آن برخورد را به عنوان مسأله‌ای مربوط به عموم نقل کرده‌اند؛ و گاهی بین آن‌ها اختلافات علمی محض پیش می‌آمد که هیچ ارتباطی به شک و تردید پیرامون صداقت و کذب و غیره نداشت. به عنوان مثال یک صحابی، حدیثی را روایت می‌نمود که صحابی دیگری، آن را منسوخ یا مخصوص و یا مقید می‌دانست، یا اینکه حدیثی را روایت می‌کرد که دیگری آن را مخصوص همان کسی می‌دانست که پیامبر جآن حکم را درباره‌اش بنا بر شرائط خاصی صادر کرده است و در مواردی نیز یک صحابی، حدیثی را به شکلی روایت می‌نمود و دیگری، آن را به شکلی دیگر روایت می‌کرد و اولی را به وهم و نسیان متهم می‌ساخت. بدین ترتیب تمام آثاری که از صحابه مبنی بر تردید بعضی نسبت به بعضی دیگر نقل شده و اینکه یک صحابی، کلام صحابی دیگر را تصحیح نموده است، از این قبیل می‌باشند و هرگز به معنای تکذیب برخی توسط برخی دیگر نیست.

۳- این سخن که عمرسفرمود: «نمی دانیم که راست می‌گوید یا دروغ»، در هیچ‌یک از کتاب‌های حدیث نیامده است. بنده تمام مصادر حدیثی را که در کتابخانه های مختلف در دسترسم بود، بررسی نمودم و در هیچ کتابی، این لفظ را ندیدم؛ بلکه فقط این جمله به چشم می‌خورد که «حفظت ام نيست».یعنی:«نمی دانیم که حفظ نموده یا فراموش کرده است». لفظ «صدقت ام كذبت»صرفاً در برخی از کتاب‌های اصول مانند «مسلم الثبوت»آمده که مؤلف فجرالاسلام، جهت مغالطه آن را مسلم نامیده است. در حالی که در صحيح مسلم فقط جمله «حفظت ام نسیت» آمده است؛ چنانکه شارح مسلم الثبوت نیز بدین نکته اشاره نموده است.

عجیب اینجاست که صاحب فجر الاسلام بعد از نقل این حدیث در حاشیه کتاب می‌گوید: مراجعه شود به شرح نووی بر مسلم و به شرح مسلم الثبوت..

وقتی به شرح نووی مراجعه نمودیم، از جمله «صدقت ام كذبت»، خبری نبود و با مراجعه به شرح مسلم الثبوت دریافتیم که شارح تصریح نموده است که لفظ «صدقت ام كذبت»که صاحب مسلّم الثبوت آن را افزوده، در صحیح مسلم وجود ندارد.

روشن است که مؤلف فجر الاسلام می‌داند که مسلم الثبوت، از کتاب‌های سنت نیست و در شناخت حدیث پیامبر جنمی‌توان به آن مراجعه نمود. در حالی که مؤلف باید پیرامون تاریخ تدوین حدیث، در ابراز نظریات خود به منابع اصلی حدیث رجوع می‌نمود و هیچ متنی را از جایی دیگر نقل نمی‌کرد و باید در امانت و نقل و دقت، صفات علما را مد نظر قرار می‌داد و هیچ نصی را قبل از حصول اطمینان در مورد صحتش، نقل نمی‌نمود؛ اما متأسفانه وی چنین نکرده و نه تنها به کتاب‌های حدیث مراجعه ننموده، بلکه در ارجاع به کتاب‌های حدیث و اصول، امانت را رعایت نکرده است؛ چنانچه به دروغ نصی را به شرح نووی و شرح «مسلم الثبوت» حواله داده است.

شاید وی، چنین پنداشته که خوانندگان کتابش، به مجرد دیدن دو منبع یا مرجعی که حواله داده، مطلب را می‌پذیرند و مطمئن می‌شوند!

۴- به فرض اینکه عبارت «أصدقت أم كذبت»صحیح باشد - که تاکنون صحتش به ثبوت نرسیده است- باز هم باید آن را بر خطا و صواب حمل نمود؛ چنانچه ابن حجر می‌گوید: اهل مدینه، کذب را بر خطا اطلاق می‌کنند.

در این صورت معنای عبارت، بدین شکل می‌شود که ما نمی‌دانیم این زن اشتباه می‌کند یا درست می‌گوید..

۵- غالبا عمرسخبر فاطمهلرا بدین دلیل رد نمود که خبر وی، با کتاب و سنت در تعارض بود و طبیعی است که هرگاه دو خبر، باهم متعارض باشند، قوی‌ترین آن‌ها پذیرفته می‌شود و بدون تردید مدلول کتاب از مدلول سنت، قوی‌تر است. بنابراین عمرسناگریز بود خبر فاطمه بنت قیس را رد نماید و به دلایل قوی‌تر و ثابت دیگر تمسک جوید و فاطمه را معذور بداند و بگوید: شاید در خبر خود دچار فراموشی شده است که این مسأله هیچ‌گونه کسر شأنی برای فاطمه محسوب نمی‌شود.

اما این سخن عائشه که خطاب به فاطمه بنت قیس گفت: «آیا از خدا نمی‌ترسی»، بدین خاطر بود که به گمان عائشه این حکم رسول خدا ج، مخصوص فاطمه بوده است و در مورد سایر زنان مطلقه نمی‌باشد و چون فاطمه، حکم مخصوص به خود را به عنوان یک حکم عام برای مردم بیان می‌نمود، عائشه به او گفت: از خدا نمی‌ترسی؟.. نه اینکه او را تکذیب نماید و به دروغگویی متهم سازد.

چنانکه در صحیح مسلم آمده است که فاطمه بنت قیس گفت: یا رسول الله! شوهرم، مرا طلاق ثلاثه داده و می‌ترسم که به من تعرض نماید. بنابراین پیامبر جبه او دستور داد که خانه شوهرش را ترک کند. چنانکه در روایت بخاری به نقل از عائشهلآمده که: چون فاطمه در خانه شوهرش احساس امنیت نمی‌کرد، رسول خدا جبه او اجازه داد تا از آنجا بیرون شود.

خلاصه اینکه هیچ‌یک ازاستدلالهای مؤلف فجر الاسلام، نمی‌تواند این مطلب را ثابت کند که صحابهشیکدیگر را در نقل احادیث، به کذب متهم نموده اند؛ بلکه آنچه اتفاق افتاده، تبادل نظر و انتقاداتی بر اساس برداشت‌های متفاوت بوده است یا اینکه برخی، می‌خواسته‌اند درس مهمی به نسل‌های آینده در مورد دقت و اهتمام فوق العاده نسبت به احادیث پیامبر جبدهند.

خداوند متعال از آن انسان‌های ممتاز تاریخ بشریت راضی باد و بهترین پاداش‌ها را به آن‌ها بدهد.