توجه بیش از حد مردم به سنت
مؤلف فجر الاسلام در صفحه ۲۶۳ این کتاب پیرامون علل جعل حدیث میگوید: به گمان من یکی از مهمترین علل جعل حدیث، توجه بیش از حد مردم به کتاب و سنت بود. زیرا هیچ علمی را غیر از آنچه مربوط به کتاب و سنت بود، نمیپذیرفتند و غیر از کتاب و سنت علوم دیگر نزد آنان ارزشی نداشت. لذا آن دسته از احکام حلال و حرام که صرفاً مبتنی بر اجتهاد بودند، چندان مورد توجه قرار نمیگرفتند و اهمیتی نداشتند.
بسیاری از علما در آن عصر، غیر از کتاب و سنت، سایر علوم را شدیداً رد نموده، هیچ ارزشی برایشان قائل نبودند و حتی برخی از آنها، کسانی را که چنین روشی داشتند، ملامت نمودند؛ چنانچه حکمتها و نکات آموزندهای که ریشه هندی، یونانی و ایرانی داشت و نیز شروح تورات و انجیل مورد توجه قرار نمیگرفت. این موضوع، بسیاری از مردم را واداشت تا تمام این علوم را به خاطر اینکه مورد قبول واقع شوند، رنگ دینی بدهند و برای این منظور حدیث را بهترین گذرگاه یافتند و بیپروا به جعل حدیث روی آوردند. در نتیجه فقهی ساختگی، حکمتی هندی و فلسفهای زرتشتی و مواعظی اسرائیلی و نصرانی بروز دادند.
باید گفت که مسلمانان گذشته و حال جز عدهای از اهل بدعت - اتفاق نظر دارند که کتاب و سنت، دو اصل اساسی در تشریع اسلامی میباشند و برای هیچکس روا نیست که حکمی بر خلاف مفاهیم کتاب و سنت صادرکند. همینطور برای هیچ مجتهدی درست نیست که در مسألهای بدون رجوع به کتاب و سنت، اجتهاد نماید.
معمولاً مجتهدین، بر دو نوعاند:
۱- دستهای معتقدند که باید بدون تعلیل و قیاس، از ظاهر نصوص، مسائل را استنباط نمود و اینها اهل ظاهر و اهل حدیث میباشند.
۲- دستهای معتقدند که باید در استنباط احکام از نصوص، از فکر و اندیشه کمک گرفت. اینها، ضمن استفاده از کتاب الله و سنت، از قیاس نیز بهره جستند و به جستجوی علل پرداختند، عام را خاص نموده و مطلق را مقید کردند و به بیان ناسخ و منسوخ پرداختند. اینها جمهور مجتهدین و علما از زمان صحابهشتا امروز هستند.
اگرچه بین این دسته در بهره گیری از قیاس و تعلیل، احاطه بر سنت و شروط صحت و عمل به آن تفاوتهایی وجود داشت و از همین جاست که اختلافات اهل رأی و اهل حدیث آغاز گردید، اما همگی اتفاق نظر دارند که اجتهاد بدون در نظر داشتن حدیث، جائز نیست و بر مجتهد واجب است تا به تمام احادیث احاطه علمی داشته باشد.
حافظ ابن عبدالبر در کتابش جامع بيان العلم از امام شافعی نقل میکند که برای هیچکس جائز نیست که بگوید: این چیز، حلال و یا حرام است مگر از روی علم یعنی از روی کتاب، سنت، اجماع و قیاس. [۱۷۹]
ائمه مجتهدین اتفاق نظر دارند که مجتهد باید نخست به کتاب خدا، سپس به سنت رسول خدا جو به اقوال صحابه رجوع کند و اگر اجماعی وجود نداشته باشد، به استنباط و قیاس روی آورد که در بحث بیان اصول مذاهب اربعه در این مورد به تفصیل سخن خواهیم گفت.
از این ادعای مؤلف که «احکام مبتنی بر اجتهاد، از ارزش احکام مبتنی بر حدیث، برخوردار نبودند»، چنین به نظر میرسد که مجتهدین با وجود دسترسی به احادیث، اجتهادهایی بر پایه غیر حدیث میکردند. در حالی که چنین عملی از هیچ مجتهدی سر نزده و یکی از قواعد مسلم آنهاست که اجتهاد در برابر نص جائز نیست.
اما استفاده از حکمت و مواعظ حسنه نزد هیچ امامی تا آن زمان که با قرآن و سنت تعارض نداشته باشد، ممنوع نیست. چنانچه از برخی محدثین نقل شده که: «الحكمة ضالة المومن» [۱۸۰]. یعنی: «حکمت، گمشده مؤمن است».
خداوند متعال، بندگانش را در قرآن اینگونه وصف مینماید که به همه سخنان گوش فرا میدهند و از بهترین آن پیروی میکنند. قرآن، حکایات زیادی از گذشتگان و مواعظ و حکمتهای آنان را نقل کرده است. پیامبر جنیز جهت بیان اینکه استفاده از علوم گذشتگان ممنوعیتی ندارد، چنین حکایاتی را بیان نموده است. از این رو در یکی از قواعد اصول آمده است: «شرع من قبلنا شرع لنا إذا قصه الله أو رسوله علينا من غير نكير»یعنی: «آن دسته از شرایع پیشین که خداوند و رسولش، آنها را بدون نکوهش، بیان کردهاند، برای ما نیز مشروع هستند».
امام بخاری در صحیحش از عبدالله بن عمربروایت میکند رسول خدا جفرموده است: «بلغوا عنّي و لو آية و حدثوا عن بني اسرائيل و لاحرج»یعنی: «از من برسانید؛ اگر چه یک آیه باشد و از بنی اسرائیل حدیث بیان کنید و بر شما گناهی نیست».
حافظ ابن حجر میگوید: در نقل حدیث از آنها بر شما هیچ حرجی نیست. البته قبل از این پیامبر جاستفاده از کتابهایشان را منع نموده بود و این نهی، قبل از استقرار احکام اسلامی و اصول دینی، به خاطر وقوع فتنه بود و هنگامی که این احتمال برطرف گردید، ممنوعیت نیز برداشته شد. سپس ابن حجر میافزاید: امام مالک فرموده است: یعنی نقل امور مفید، جایز است. اما آنچه کذبش ثابت باشد، نقلش جائز نیست. [۱۸۱]
صحابهشبه نقل ازکعب احبار و وهب بن منبه، روایات زیادی نقل کرده اند؛ بگونهای که کتابهای تفسیر مملو از روایات اسرائیلی است. چنانچه کتابهای تصوف و اخلاق، آکنده از حکمتهای امتهای گذشته میباشد. با این وصف منصفانه نیست که بگوییم: مسلمانان، حکمتها و مواعظ حسنه را چون برگرفته از اصول و منابع غیراسلامی میباشند، رد نمودهاند.
خلاصه اینکه آنچه مؤلف فجرالاسلام آن را به عنوان مسألهای بدیهی و روشن، مطرح نموده، بیاساس است وکتابهای اسلامی، این ادعا را رد میکنند. نمیدانم چه انگیزهای وجود داشته که ایشان شدت تمسک به کتاب و سنت را عامل جهل در حدیث بر شمرده است؟!
[۱۷۹] جامع بیان العلم (۲/ ۲۶). [۱۸۰] روایت ترمذی و ابن ماجه با سند حسن. [۱۸۱] فتح الباری (۶/ ۳۶۱)