پیامدهای جنجال علیه ابوحنیفه/
آنچه پیرامون عوامل این جنجال در مورد شخصیت ابوحنیفه بیان شد، سبب گردید تا این شخصیت، از هر طرف هدف حملات شدیدی قرار بگیرد و دیدگاهها و عقایدی به وی نسبت داده شودکه هرگز آنها را نگفته و به آنها اعتقاد نداشته است.
برخی، وی را مُرجِئی و عدهای، او را قدری و بعضی هم وی را قائل به تناسخ دانستند و عدهای ایشان را منکر حدیث خواندند و برخی نیز گفتند: او در دین خدا، دیدگاهها و خواستههای خود را دخالت داده است.
اما دیری نپایید که بعد از وفات ابوحنیفه و انتشار فقه وی توسط شاگردانش در گوشه و کنار جهان، پوچی این نظریات نادرست درباره ابوحنیفه/آشکار گردید. ولی آن دسته از اتهامات وارده از جانب دشمنان ابوحنیفه که تا امروز به قوت خود باقی مانده، دو نوع اتهام است که عبارتند از:
۱- عدم بضاعت ابوحنیفه در حدیث.
۲- مقدم نمودن رأی و قیاس بر حدیث صحیح توسط ابوحنیفه.
اکنون با توجه به حقائق ثابت در تاریخ ابوحنیفه و آنچه از فقه و اجتهاد وی نقل شده است، این دو مورد را بررسی خواهیم کرد.
آیا واقعاً ابوحنیفه در حدیث بضاعت چندانی نداشته است؟
خطیب بغدادی روایات مختلفی ذکر کرده که در آن نسبت به عدم بضاعت ابوحنیفه در حدیث سخن به میان آمده است. چنانکه این سخن ابن مبارک را نقل کرده که میگوید: «كان ابوحنيفه يتيماً في الحديث»یعنی: «ابوحنیفه در حدیث، یتیم بود».
همچنین از ابن قطن نقل نموده است که: «كان زمِناً في الحديث». یعنی: «ابوحنیفه در حدیث، ناتوان بود».
از یحیی بن سعید قطان نیز نقل نموده است که: «لم يكن صاحب حديث». یعنی: «ابوحنیفه، صاحب حدیث نبود». به عبارتی دانش چندانی در زمینه حدیث نداشت.
از ابن معین نقل نموده است که: «أيش كان عند ابي حنيفة من الحديث حتي تسأل عنه». یعنی: «چه چیزی از حدیث نزد ابوحنیفه است که از او بپرسی؟»
از احمد بن حنبل نقل نموده است که: «إنه ليس له رأي و لا حديث». یعنی: «او، نه صاحب نظر و نه صاحب حدیث است».
از ابوبکر بن ابوداود نقل نموده است که: «جميع ما روي عن ابي حنيفة من الحديث مائة و خمسون حديثا أخطا في نصفها». یعنی: «تمام احادیثی که از ابوحنیفه نقل شده، یکصد و پنجاه حدیث میباشد که در نصف آنها، دچار اشتباه شده است».
از ابن مدینی نقل نموده است که: «إنه روي خمسين حديثا أخطا فيها». [۳۱۱]یعنی: «او، پنجاه حدیث روایت کرده و در آن دچار اشتباه شده است».
ما در این بحث درصدد آن نیستیم تا این روایات را از جهت سند مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا قبل از ما محققین به رد این روایات پرداخته و علت جسارت خطیب را در ذکر این اقوال بیان کردهاند. [۳۱۲]اما میخواهیم تا اندیشهای را که دشمنان ابوحنیفه و بلکه دشمنان سنت، همواره در سر میپرورانند و بعضی از مورخین نیز با کمال میل آن را ذکر میکنند، مورد نقد و بررسی قرار دهیم. چنانچه ابن خلدون در مقدمهاش با صیغه تمریض بیان نموده که گفته شده: روایات ابوحنیفه از هفده مورد تجاوز نمیکند.
واقعاً این پندار بسیار خطرناکی است که معتقد باشیم یکی از بزرگترین ائمه مسلمین و صاحب گستردهترین مذهب فقهی که دهها میلیون مسلمان در شرق و غرب به مذهبش اعتقاد دارند، سرمایهاش در حدیث هفده الی یکصد و پنجاه حدیث بوده است. آیا واقعاً این نظریه درست میباشد؟
۱- باید گفت که به اتفاق موافقین و مخالفین، امام ابوحنیفه، مجتهد بوده است و یکی از شرایط اجتهاد، این است که مجتهد بر احادیث احکام که هزاران حدیث میباشند و یا بر اکثر آنها چنانچه برخی حنابله گفتهاند، احاطه علمی داشته باشد. پس چگونه جایز است و میتوان پذیرفت که امام ابوحنیفه در حالی اجتهاد نموده که فاقد مهمترین شرط اجتهاد بوده است؟ و اساساً ائمه چگونه اجتهادش را معتبر دانستند و فقهش را مورد توجه قرار دادند و آن را به گوشه و کنار جهان رساندند؛ در حالی که فقهش، اساس و پایهای نداشته است؟!
۲- اگر کسی مذهب امام ابوحنیفه را با دقت مطالعه نماید، صدها مسأله را موافق احادیث صحیح میبیند. چنانکه شارح قاموس (سید مرتضی زبیدی) در کتابی به جمع آوری احادیث مسانید امام ابوحنیفه پرداخته است که در روایتشان اصحاب کتب سته هم توافق داشتهاند. وی، این کتاب را «عقد الجواهر في أدلة ابي حنيفه» نامیده است.
اگر ابوحنیفه بیش از ده یا پنجاه یا صد و پنجاه حدیث یاد نداشته، پس چگونه اجتهادش با صدها حدیث صحیح موافق داشته است؟
۳- ابن ابی شیبه در مصنف کبیر خود بابی را به ذکر مسایلی اختصاص داده که ابوحنیفه در آن مسائل با حدیث صحیح مخالفت ورزیده است. تعداد آنها از صد و بیست و پنج مسأله تجاوز نمیکند.
از آنجا که ابن ابی شیبه در جمع آوری اینگونه مسائل دقیق عمل کرده است، به این نتیجه میرسیم که سایر مسائل مطرح شده توسط ابوحنیفه، موافق حدیث میباشند.
بنابراین اگر مسائل ابوحنیفه حداقل هشتاد و سه هزار مسأله باشد، در حالی که برخی روایات از یک میلیون و دویست هزار مسأله حکایت دارد، در این تعداد انبوه به اعتقاد ابن ابی شیبه، ابوحنیفه فقط در صد و بیست و پنج مسأله دچار اشتباه شده است. و اگر در بقیه و یا در برخی از آنها حدیث وارد شده باشد، لازمهاش این است که صدها و هزاران حدیث نزد ابوحنیفه وجود داشته که این مسائل را از آنها استنباط کرده است.
۴- ابوحنیفه از کسانی است که دیدگاههایش در زمینه مصطلح حدیث، ذکر میشود؛ پس چگونه امکان دارد وی در حدیث، بیبضاعت باشد و با این حال علمای حدیث، نظریات وی را در اصول حدیث و رجال ثبت کنند؟
۵- ابوحنیفه از چهار هزار شیخ، حدیث روایت نموده است تا آنجا که ذهبی وی را در ردیف حفاظ ثبت نموده است. یحیی بن نصر میگوید: روزی وارد اتاق ابوحنیفه شدم. دیدم مملو از کتاب است. گفتم: اینها چه کتابهایی هستند؟
گفت: اینها مجموعهای از احادیثند تنها مقدار اندکی از آنها را که مفید بود، روایت نمودم.
۶- ابوحنیفه اگرچه مانند سایر محدثین، حلقه روایت حدیث تشکیل نداد و همچون امام مالک کتابی در این زمینه ننوشت، اما شاگردانش، احادیث وی را در کتابها و مسانید جمع آوری نمودند که بالغ بر ده کتاب میباشند و مشهورترین آنها عبارتند از:
کتاب الآثار از امام ابویوسف.
کتاب الآثار المرفوعة از امام محمد.
الآثار المرفوعة و الموقوفة از امام محمد.
مسند حسن بن زیاد لؤلؤی.
مسند حماد بن امام ابوحنیفه.
علاوه بر این مسانیدی از امام ابوحنیفه توسط علمای بزرگی مانند: وهبی، حارثی بخاری، ابن مظفر، محمد بن جعفر العدل، ابونعیم اصفهانی، قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، ابن ابی العوام سعدی و ابن خسرو بلخی جمع آوری شده است.
چنانکه قاضی القضاة ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی متوفی ۶۶۵ هـ این مسانید را در کتاب بزرگی تحت عنوان جامع المسانيد بر اساس ترتیب ابواب فقهی با حذف اسناد مکرر جمع آوری نموده و در مقدمهاش گفته است: در شام از برخی از کسانی که مقام ابوحنیفه را درک نکردهاند، مطالبی شنیدم که موجب کسر شأن و اهانت به امام بود و با استناد به مسند امام شافعی و مؤطاء امام مالک، ابوحنیفه را به بیبضاعتی در حدیث متهم میکردند و چنین میپنداشتند که امام ابوحنیفه دارای مسندی نیست و جز چند حدیث، چیز دیگری روایت ننموده است. این موضوع، باعث شد تا غیرت دینیم به جوش آید و پانزده کتاب از مسانید امام ابوحنیفه را که توسط بزرگترین علمای حدیث جمع آوری شدهاند، یکجا تدوین نمایم. کتاب فوق در۸۰۰ صفحه چاپ گردیده است.
از جمله کسانی که مسانید مذکور را به سه صورت قرائت، سماع و کتابت، روایت نمودهاند، محدث دیار شام حافظ شمس الدین بن طولون در فهرست اوسط و محدث دیار مصر حافظ محمد بن یوسف صالحانی هستند.
صالحانی در کتاب عقود الجمان میگوید: ابوحنیفه از بزرگترین حفاظ حدیث و از سرشناسان این جماعت بود و چنانچه نسبت به حدیث توجه شدید نمیداشت، موفق به استنباط این همه مسائل فقهی نمیگردید. ذهبی ایشان را در طبقات حفاظ قرار داده است.
صالحانی میافزاید: علت قلت روایات ابوحنیفه، اشتغال وی به استنباط احکام بوده است؛ کما اینکه تعداد احادیث روایت شده از امام مالک و شافعی نیز نسبت به احکامی که استنباط کردهاند، کمتر است. همینطور روایات منسوب به بزرگان صحابه همچون ابوبکر و عمربنسبت به آگاهی و اطلاعی که داشتند، کمتر میباشد؛ در حالی که از دیگران روایات زیادی وجود دارد.
صالحانی سپس به بیان اخباری میپردازد که حاکی از کثرت روایات ابوحنیفه است و همینطور بحث مفصلی در بیان اسانید تدوین کنندگان مسانید امام ابوحنیفه دارد.
حافظ شمس الدین بن طولون نیز اسانید مسندهای هفده گانه امام را در فهرست اوسط ذکر کرده است.
افزون بر این، زمانی که خطیب به دمشق مسافرت مینماید، مسند امام ابوحنیفه اثر دار قطنی، مسند امام ابوحنیفه اثر ابن شاهین، مسند امام ابوحنیفه اثر خود خطیب را همراه خود در سفر بر میدارد و این سه مسند غیر از مسانید هفدگانه میباشند.
بدرالدین عینی در تاریخ کبیرش آورده است: مسند ابوحنیفه اثر ابن عقده به تنهایی مشتمل بر بیش از هزار حدیث میباشد. این مسند نیز غیر از مسانید فوق است.
سیوطی درکتاب التعقيبات میگوید: ابن عقده، از کبار حفاظ و جزو افراد ثقه است و تنها متعصبان، او را ضعیف قلمداد کردهاند.
امام زفر نیز دارای کتابی به نام الآثار است که در آن از ابوحنیفه به کثرت روایت مینماید؛ کتابهای امام زفر در زمینه حدیث را حاکم در کتاب معرفة علوم الحديث ذکر کرده است. [۳۱۳]
این بود بحث مربوط به بیبضاعتی ابوحنیفه/در زمینه حدیث و همچنانکه بطلان این موضوع هویدا گردید، واضح شد که اتهام واردشده بر ابوحنیفه مبنی بر اینکه فقط ده و اندی حدیث یاد داشته است، اتهامی مردود میباشد. زیرا اتهام مزبور در هیچ کتاب معتبری ذکر نشده و کسی غیر از ابن خلدون، آن را ذکر نکرده است و عبارت ابن خلدون [۳۱۴]نیز صریح نیست. به هر حال این سخن ابن خلدون به هیچ وجه نمیتواند صحیح باشد. زیرا مسانیدی که از امام ابوحنیفه به صحت رسیده و روایاتی که در فقهش از وی نقل شده است، بیش از صدها حدیث میباشند.
ضرورتی نمیبینم این اشتباه برخی از نویسندگان را تجزیه و تحلیل کنم که گفته اند: ابوحنیفه در کوفه، اقامت داشته و کوفه، مرکز حدیث نبوده است. البته یادآوری این نکته کافی است که این، اشتباه بزرگی میباشد و علتش، ناآگاهی معترضین از جایگاه علمی کوفه و سفرهای علمی ابوحنیفه به شهرهای مهم مسلمانان است.
اما در مورد کوفه باید گفت که این شهر، از بدو تأسیس یعنی از سال ۱۷ هـ محل اقامت بزرگان صحابه بوده است. چنانچه عمر فاروقس، عبدالله بن مسعودسمعروف به ابن ام عبد را که ششمین صحابه از نظر تقدم در اسلام میباشد، برای تعلیم قرآن و آموزش دین به مردم آن سرزمین، به آنجا فرستاد و فرمود: من شما را بر خودم در استفاده از عبدالله ترجیح دادم.
یقیناً این نکته، بیانگر آن است که خلیفه مسلمانان در مرکز خلافت شدیداً به عالمی توانا چون ابن مسعودساحتیاج داشته است.
رسول خدا جنیز فرموده است: «من أراد أن يقرأ القرآن غضاً كما أنزل فليقرأه علي قراءة ابن أم عبد...». یعنی: «هرکس میخواهد قرآن را باطراوت بخواند آنگونه که نازل شده، پس مانند ابن مسعود بخواند».
عمرسدر مورد وی میگوید: گنجینهای سرشار از علم است.
به هر حال روایات وارده در وسعت علم و مناقب عبدالله بن مسعودسزیادند.
صحابی بزرگواری چون عبدالله بن مسعودس، از زمان اعزامش توسط عمرستا اواخر خلافت عثمانستعلیم اهل کوفه را با عنایت و جدیت وصف ناپذیری به عهده داشت که به پیدایش تعداد زیادی از قاریان و فقیهان در کوفه انجامید؛ از این رو علیسبا تعجب بسیار از کثرت فقهای کوفه، خطاب به ابن مسعودسمیگوید: «ملأت هذه القرية علما و فقها». یعنی: «این قریه را از فقه و علم پُر کردی».
گفتنی است: تعداد شاگردان و نیز شاگردان شاگردانش به چهارهزار تن میرسد که هر کدام برای کوفه، چراغی تابان بود.
بعد از انتقال علیسو قاریان صحابه به کوفه، توجه بیشتری به تعلیم فقه به اهل گردید و کوفه به خاطر سکونت فصیحترین قبائل عرب و اقامت جمع کثیری از صحابه در آن، یکی از شهرهایی شد که در کثرت فقها و محدثین و همچنین متخصصین علوم قرآنی و لغت، بینظیر بود.
اگر شرح حال شاگردان ابن مسعودس، جمع آوری شود، ناگزیر کتاب بزرگی پدید خواهد آمد.
عجلی، آمار صحابه را که فقط در کوفه سکونت داشتند، ۱۵۰۰ نفر بیان کرده و این، غیر از تعداد اصحابی است که در سایر شهرهای عراق اقامت نمودند.
مسروق بن اجدع تابعی میگوید: علم یاران رسول خدا جبه شش نفر منتهی میشود که عبارتند از: علی، عبدالله، عمر، زید، ابودرداء و ابی بن کعبش؛ سپس علم این شش نفر به دو نفر منتهی میگردد: ۱- علیس۲- عبدالله بن مسعودس.
[۳۱۱] تاریخ خطیب ج ۱۳ ص ۴۴۴. [۳۱۲] مراجعه شود به کتاب تأنیب الخطیب علی ما ساق فی ترجمة ابی حنیفه من الاکاذیب، اثر شیخ محمد زاهد کوثری [۳۱۳] تأنیب الخطیب ص۱۵۶ [۳۱۴] به احتمال زیاد علت اشتباه ابن خلدون، این است که امام محمد شاگرد امام ابوحنیفه، مؤطا را از امام مالک روایت نموده و در آن سیزده حدیث از ابوحنیفه و چهار حدیث از ابویوسف روایت کرده است؛ بنابراین کسانی که از علم تهی بودند، چنین پنداشتند که روایات مزبور تمام مرویات صحیح ابوحنیفه میباشد. با این حال نیز باید بیشتر تحقیق شود تا روشن گردد که ابن خلدون، این نظریه را از کجا گرفته است؟