درس دهم مسلمانشدن ضماد بن ثعلبه ازدی س
۲۵- ابن عباس شمیگوید: ضماد به مکه آمد و از طایفه ازد شنوئه بود و هرکس را که دچار جن گرفتگی میشد، بوسیله رقیه (افسون) معالجه و درمان میکرد. از انسانهای سفیه و احمقی از اهل مکه شنید که میگفتند: محمد مجنون و دیوانه است. آنگاه او گفت: چه خوب میشد که من این مرد را میدیدم، شاید الله او را بر دستان من شفا دهد. ابن عباس گوید: وی با پیامبر صملاقات کرد و گفت: ای محمد، من از این جن گرفتگی که تو به آن مبتلا شدهای، رقیه و افسون میکنم و الله هرکس را که بخواهد، بر دستان من شفا میدهد. آیا میخواهی برای تو افسون کنم و تو را معالجه نمایم؟
رسول خدا صفرمود: «حمد برای خدا است، او را ستایش میکنیم و از او طلب یاری مینمائیم، هرکس که الله تعالی او را هدایت دهد، گمراه کنندهای ندارد و هرکس که الله تعالی او را گمراه نماید، هدایت دهندهای ندارد. و گواهی میدهم که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد، یگانه است و بی شریک و محمد بنده و رسول اوست، اما بعد...».
ابن عباس گوید: ضماد گفت: این سخنان را دوباره برای من بازگو، آنگاه پیامبر صسه بار آن کلمات را برای او تکرار نمود. ابن عباس گوید: ضماد گفت: سخن کاهنان و سخن ساحران و سخن شاعران را شنیدهام، نشنیدهام که آنها چنین کلماتی که تو میگویی، آن را گفته باشند. در حالیکه آنها به ناعوس [٧۴]. دریا رسیدهاند. ابن عباس گوید: ضماد گفت: «دستت را بیاور تا با تو بر سر اسلام بیعت نمایم».
ضماد گوید: با پیامبر صبیعت نمودم. آنگاه رسول خدا صفرمود: «بر قومت هم با من بیعت کن» [٧۵]. ضماد گفت: و بر قومم هم با تو بیعت کردم.
(راوی) گوید: پیامبر صسریهای را فرستاد. آنها از کنار قوم ضماد گذشتند. فرمانده آن سریه گفت: آیا از اینها چیزی بدست آوردهاید؟ مردی از آن جماعت گفت: آفتابهای از آنان بدست آوردهام. وی گفت: آن را به آنها باز پس ده که آنها قوم ضماد هستند. روایت از مسلم [٧۶].
نکتهها و عبرتها:
۱- در اتهام جنون و دیوانگی مشرکان به پیامبر ص- با آنکه وی صبه لحاظ عقلانی از همه آنها ارجح تر و به لحاظ اندیشه و نظر از همه آنها نیک اندیشتر است- سلوک و روشی از آنها برای یکی از شیوههای اهل کفر و نفاق و فسق در مانع تراشی بر سر دین راستین الله تعالی وجود دارد و این بدینگونه است که آنها میآیند هر تهمتی که دعوت مبلغان و دعوتگران را در نظر عوام الناس که از تبلیغات شوم و دروغین متأثر میشوند، قبول ناپذیر جلوه دهد، به آنها میزنند؛ یکبار درباره پیامبر صگفتند که او یک کاهن است و یکبار گفتند: شاعر است و یکبار گفتند: ساحر است و یکبار گفتند: مجنون و دیوانه است و آری، در هر عصر و دورهای داعیان باطل همینگونه هستند. و این چیزی است که ما در این عصر از آنها میشنویم، یکبار داعیان الی الله را توصیف میکنند به اینکه: «دیوانه» هستند یا «وسوسه زده و وهم زده» و بار دیگر در توصیف آنها میگویند که آنها اهل «ترور و فساد پراکنی در زمین» هستند. و امام و طلایهدار آنها در این رابطه همان فرعونی است که درباره پیامبر خدا حضرت موسی ÷گفت:
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمۡ أَوۡ أَن يُظۡهِرَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ﴾[غافر: ۲۶].
«من از این میترسم که آئین شما را تغییر دهد، یا این که در زمین فساد را گسترش دهد و پراکنده سازد».
۲- بر شخص دعوتگر لازم است که این تهمتها را با صبر و بردباری و اغماض و گذشت پاسخ دهد و در دعوتش موردی را ذکر کند که مبطلات دعوت آنها را بیان میکند. همانگونه که نباید این تهمتها و امثال آنها از اذیتها و و ناراحتیها شخص دعوتگر را از پیگیری دعوت و امر به معروف و نهی از منکرش باز دارند؛ چرا که الله تعالی وقتی که در سوره عصر «سفارش کردن یکدیگر به حق» را که همان دعوت الی الله و امر به معروف و نهی از منکر میباشد، ذکر نموده، به دنبال آن «سفارش کردن یکدیگر به صبر » را آورده است.
این رویهای است که پیامبر صدر دعوتش آن را در پیش گرفته است.
۳- این دین، دین فطرت است، همین که بر کسی که در جستجوی حق است، عرضه شود، غالباً سریع وارد آن میشود، اگر چه سیمای این دین در نزد او زشت شده باشد.
۴- هرچند که مانعان سد راه دین خدا بشوند و مکرکنندگان به منظور دور ساختن مردم ازحق نقشه بکشند، باز هم از مکر الله تعالی درامان نمیمانند، چه اینها که تهمت دیوانگی به پیامبر صزدند، یکی از مکرهای الله تعالی نسبت به آنها این بود که از جمله کسانی که در نخستین روزهای دعوت وارد دعوت او میشود، را کسی قرار دهد که درد جن گرفتگی را درمان میکند، بلکه او آمده بود تا کسی را معالجه کند که مردم به دروغ و بهتان گفته بودند او مجنون است. این بود که الله تعالی او را هدایت داد و در دین الله تعالی وارد شد. و این همانند حال فرعون است، از ترس جان خودش پسران بنی اسرائیل را میکشت و یکی از تلافیهای خدا نسبت به او این بود که کسی را که قرار است از پسران بنی اسرائیل بزودی او را بکشد، در خانه خود فرعون بزرگ کرد و پرورش داد. بلکه کاری کرد که فرعون بر او انفاق کند و به مادرش مالی بدهد تا او را شیر دهد. و او همان موسی ÷است.
۵- بر مسلمان واجب است، بهسوی دین الله تعالی دعوت نماید و باید به مسئلهای دعوت کند که به لحاظ دینی نسبت به آن آگاهی دارد و اینکه به شبههپراکنیهای شیطان مبنی بر اینکه او هیچ علمی ندارد، یا اینکه دعوت تنها یکی از وظایف علماء و دانشمندان دینی است، وقعی ننهد و تسلیم آن نشود.
زیرا بدیهی است که دعوت الی الله و امر به معروف و نهی از منکر فرض کفایه است، که اگر افرادی پیدا نشوند که بطور کفایت آن را انجام دهند، همه مسلمانان گناهکار میشوند؛ پس کسی که اصل دین را بداند، بر او لازم است، بهسوی آن دعوت دهد و کسی که احکام دیگری را بداند، بر او لازم است، بهسوی آنها دعوت نماید، مثلاً همین صحابه هنگامی که پیامبر صبا او بیعت نمود، بر او شرط گرفت که قومش را بهسوی دین الله تعالی دعوت دهد، با اینکه او تازه مسلمان شده بود.
[٧۴] ناعوس قعر یا وسط دریاست و در بعضی نسخهها ناموس و در بعضی دیگر قاموس است که معنای همگی یکی است. نگاه: شرح مسلم توسط نووی ج ۶ ص ۱۵٧،۱۵۸. [٧۵] یعنی از طرف قومت هم با من بیعت کن، و بدینگونه که حضرت ضماد آنها را به اسلام دعوت کند، تا اینکه وارد اسلام شوند. [٧۶] صحیح مسلم. الجمعة باب تخفیف الصلاة والخطبة (۸۶۸).