درس یازدهم داستان مسلمان شدن عثمان بن مظعون جمحی س
۲۶- عبدالله بن عباس میگوید: در حالیکه رسول خدا در مقابل خانهاش در مکه نشسته بود، ناگهان عثمان بن مظعون از کنار او گذشت. آنگاه اخم و تخمی به رسول خدا صکرد، رسول خدا صبه او فرمود: آیا نمینشینی؟ گفت: چرا.
عبدالله گوید: پیامبر ص روبروی او نشست. و با او سخن گفت. پیامبر صچشمش را به آسمان دوخت، لحظهای به آسمان نگاه کرد، سپس کم کم چشمش را پایین آورد تا اینکه آن را به طرف راستش در زمین دوخت، آنگاه پیامبر صاز همنشینش عثمان، به جایی که به آن چشم دوخته بود، متمایل و کج شد. و شروع کرد به تکان دادن سرش، گویی آنچه را که به او گفته میشد، میفهمید [٧٧]. و این در حالی بود که ابن مظعون نگاه میکرد. وقتی که پیامبر صکارش تمام شد و آنچه را به او گفته شد، خوب فهمید، چشمش را به آسمان دوخت، همانگونه که او بار اول بالا برد، چشمان رسول خدا (پیک وحی) را دنبال کرد تا اینکه (پیک وحی) در آسمان متواری شد. آنگاه رو به عثمان کرد و مانند اول نشست. عثمان گفت: ای محمد! در همه دفعاتی که با تو نشسته بودم، ندیده بودم که چنینکاری را که این دفعه انجام دادی، انجام دهی؟!.
پیامبر صفرمود: دیدی که من چه کار کردم؟ گفت: دیدم که چشمت را بهسوی آسمان دوختی، سپس آن را به طرف راست خودت پایین آوردی، آنگاه به آنجا رفتی که چشم دوخته بودی و مرا ترک کردی و سپس شروع کردی به تکان دادن سرت، گویی چیزی را میفهمیدی که به تو گفته میشود.
رسول خدا صگفت: آیا متوجه این شدی؟ عثمان گوید: آری، رسول خدا صفرمود: فرستاده خدا (جبرئیل) پیشم آمد در حالیکه تو نشسته بودی. گفت: فرستاده خدا؟! پیامبر صگفت: آری، گفت: چه به تو گفت؟ گفت:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ يَعِظُكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٩٠﴾[النحل: ٩۰].
«خداوند به دادگری، و نیکوکاری، و نیز بخشش به نزدیکان دستور میدهد، و از ارتکاب گناهان بزرگ (چون شرک و زنا)، و انجام کارهای ناشایست (ناسازگار با فطرت و عقل سلیم)، و دستدرازی و ستمگری نهی میکند. خداوند شما را اندرز میدهد تا این که پند گیرید (و با رعایت اصول سهگانه عدل و احسان و ایتاء ذیالقربی، و مبارزه با انحرافات سهگانه فحشاء و منکر و بغی، دنیائی آباد و آرام و خالی از هرگونه بدبختی و تباهی بسازید)».
عثمان گوید: در آن هنگام ایمان در قلبم جای گرفت و دوستدار محمد شدم [٧۸].
نکتهها و عبرتها:
۱- بر شخص داعی لازم است، نسبت به اذیتهایی که در حال دعوت از ناحیه افراد دعوت شده برای او حاصل میشود، به زیور صبر و شکیبایی آراسته گردد و این همان حال داعیانی است که از زیان و خسارت نجات یافتهاند همانگونه که الله تعالی فرموده است:
﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣﴾[العصر: ۱-۳].
«سوگند به زمان (که سرمایه زندگی انسان، و فرصت تلاش او برای نیل به سعادت دو جهان است)! انسانها همه زیانمندند. مگر کسانی که ایمان میآورند، و کارهای شایسته و بایسته میکنند، و همدیگر را به تمسّک به حق (در عقیده و قول و عمل) سفارش میکنند، و یکدیگر را به شکیبائی (در تحمّل سختیها و دشواریها و دردها و رنجهائی) توصیه مینمایند (که موجب رضای خدا میگردد)».
اما مسلمانان غیر اینها و کسانی که در یکی از این امور چهارگانه قصور و کوتاهی کرده-اند، این خسارتی که در این آیه از آن یاد شده، بیم آن میرود که دامنگیر آنها شود.
۲- دعوتگری که در دعوتش موفق و پیروز است، از استجابت کسانی که آنها را دعوت میدهد، نا امید نمیشود، بلکه دعوت را تکرار میکند و به آن ادامه میدهد تا اینکه دعوت شدهها دعوتش را میپذیرند، یا او در دعوتش معذور میشود. آنگاه به اجر عظیمی از ناحیه الله تعالی، دست مییابد.
۳- قرآن، بزرگترین معجزهای است که به پیامبر ما حضرت محمد صداده شده و قرآن معجزه جاودان وی است. بخاری و مسلم از پیامبر صروایت کردهاند که او فرمود: «مَا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ إِلَّا قَدْ أُعْطِيَ مِنَ الْآيَاتِ مَا مِثْلُهُ آمَنَ عَلَيْهِ الْبَشَرُ، وَإِنَّمَا كَانَ الَّذِي أُوتِيتُ وَحْيًا أَوْحَاهُ اللَّهُ ﻷإِلَيَّ، وَأَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَكْثَرَهُمْ تَبَعًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» [٧٩]. «به هر یک از پیامبران، معجزهای عطا شده است که مردم به آن، ایمان بیاورند. و آنچه به من عنایت شده است، وحیی است که خداوند بسوی من فرستاده است. پس امیدوارم که روز قیامت، از سایر پیامبران، پیروان بیشتری داشته باشم». این، تنها یکی از آیات این کتاب بزرگ است که با اعجاز لفظی و معنوی خود فصحا و سخنوران عرب را مبهوت کرده است و شامل بر امر به بزرگترین خصال خیر و نهی از بزرگترین خصال شر در الفاظی کم و جامع، میباشد.
بیهقی روایت نموده که ولید بن مغیره این آیه را از پیامبر صشنید گویی وقتی که آن را شنید، تحت تأثیر قرائت قرآن قرار گرفت و دلش نرم شد، آنگاه قومش او را سرزنش نموده و او به آنها گفت: «بخدا در میان شما کسی وجود ندارد که نسبت به اشعار و رجز و قصیده، از من آگاهتر باشد. هیچیک از شما نسبت به اشعار جن از من آگاهتر نیست، بخدا آنچه را که میگوید، به هیچ کدام از اینها شبیه نیست. بخدا، این سخنی که او میگوید، دارای حلاوت و شیرینی و از زیبایی و تازگی مخصوصی برخوردار است، سخنان او مانند درخت باروری است که بالای آن میوه دارد و پایین آن سرسبز و خرم است. و این گفته برتری مییابد و مغلوب نمیشود و آنچه را که در زیرش است، نابود میسازد» [۸۰].
بخاری در ادب المفرد از عبدالله بن مسعود سروایت کرده که او گفت: «در قرآن آیهای جامعتر از این آیه وجود ندارد که حلال و حرام و امر و نهی را با هم جمع کرده باشد» [۸۱].
[٧٧] یعنی حالت وی به حالت کسی شبیه است که دارد با دیگری صحبت میکند و از سخن این کسی که طرف گفتگوی اوست، کسب اطمینان میکند. [٧۸] روایت از امام احمد (۲٩۲۲) و روایت از بخاری در ادب المفرد (۸٩۳) و ابن ابی حاتم در تفسیرش (۱۲۶۳۴) و طبرانی در الکبیر (۸۳۲۲) با اسنادی که احتمال تحسین را دارد. رجال حدیث اینها از درجه حسن تنزل نمییابد، جز شهر، که در او کمی ضعف هست، اما کسی که در اینجا از او روایت میکند عبدالحمید بن بهرام است و احادیث وی از شهر، قوی هستند چنانکه چندین حافظ حدیث گفتهاند و حافظ ابن کثیر در تفسیر آیه سابق گفته است: «دارای اسنادی خوب و متصل و حسن است و در آن سماع متصل بیان شده است». و احمد شاکر گفته است: «اسنادش صحیح است». [٧٩] صحیح البخاری (۴٩۸۱) و صحیح مسلم (۱۵۲) در جامع الأصول ۸/۵۳۲ گفته است: «از کتابهای نازل شده از طرف خدا چیزی معجزه نبوده جز قرآن». [۸۰] روایت از بیهقی در شعب الایمان (۱۳۴) و اسنادش، احتمال تحسین را دارد. و عراقی در تخریج الأحیاء ۱/۳۲۳ گفته است: «اسناد آن خوب است». [۸۱] الادب المفرد، باب الظلم (۴۸٩) نگا: الدرر المنثور ۵/۱۵۸-۱۶۳ و آنچه که در فضل ﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾نقل کرده ۲/۳۴۰-۳۴۱ از حافظ ابن القیم در بیان آنچه که این آیه شامل آن شده از انواع محاسن و قضایا و اوامر و نواهی و مواعظ و وصیتها.