داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس نود و دوم داستان زنی سیه چرده که دارای گردنبندی چرمی بود

درس نود و دوم داستان زنی سیه چرده که دارای گردنبندی چرمی بود

۱۴۱- عایشه لمی‌گوید: زنی سیاه پوست، خیمه‌ای در صحن مسجد داشت. عایشه گوید: او پیش ما می‌آمد و در کنار ما سخن می‌‌گفت و هنگامی که سخنش را تمام می‌کرد، می‌گفت: ويوم الوشاح من اعاجيب ربنا الا انه من بلده الكفر انجـاني «روز گم شدن آن زیور قرمز، از شگفتی‌های پروردگار ما بود، ولی باید شکر خدا کنم که مرا از دیار کفر نجات داد».

وقتی که زیاد این شعر را ‌خواند، عایشه به او گفت: و روز وشاح چیست؟ گوید: من کنیز یکی از قبایل عرب بودم. آنها مرا آزاد کردند. آنگاه دختر بچه خردسالی از آن قبیله که گردنبند چرمی سرخ-رنگی داشت، از خانه بیرون شد. گردنبند از گردن او افتاد و (از قضا) یک پرنده گوشت خوار که آن را دیده و گمان برده بود که گوشت است، به سمت آن پایین آمد و آن گردنبند را با خود برد. آنها مرا متهم کردند که آن را دزدیده‌ام. مرا شکنجه دادند، کار بجایی رسید که خواستند عورتم را بازرسی کنند، درحالیکه آنها دو رو برم را گرفته بودند و من در آن سختی و محنت بسر می‌بردم، ناگهان آن پرنده گوشت خوار سر و کله‌اش پیدا شد و آن گردنبند را از بالا به پایین انداخت. آنها هم آن را برداشتند و من گفتم: این همان چیزی است که مرا به سرقت آن متهم نمودید، در صورتیکه من از آن بری و بی‌گناه هستم.

بعد از آن، آن زن به خدمت رسول خدا رسید و مسلمان شد. روایت از بخاری [۴٩٩].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- جواز بیتوته کردن و خوابیدن در مسجد به هنگام نیاز برای مردان و نیز برای زنان اگر موجب فتنه نشود و مسجد آلوده نگردد. بعضی از فقها از این حدیث چنین برداشت کرده‌اند که در صورتیکه زن حائضه مسجد را آلوده نکند، جایز است که وارد مسجد شود [۵۰۰].

۲- در این روایت از یکی از حوادث سخن رفته است که بارها و بارها تکرار شده و سیمای ظلم اهل جاهلیت را به افراد مظلوم و مستضعف نمایش می‌دهد.

۳- جایز نیست کسی بی‌دلیل - در اثنای وقوع جرمی که فاعل آن مشخص نیست - مورد اتهام یا تعزیر قرار بگیرد.

اتهام زدن به افراد ضعیف آنهم بی‌ هیچ دلیل و مدرکی، یکی از کارهای جاهلیت است که اسلام آن را حرام ساخته است و بسیاری از افراد فاسق به بعضی از افراد خیر و اصلاح طلب اتهاماتی ناروا و بی پایه را می‌زنند که با این اتهامات، یا می‌خواهند خود را پاک و بی عیب نشان دهند یا اینکه ذاتاً نسبت به آنها کینه توز هستند و چندان دل خوشی از آنها ندارند، چنانکه در بسیاری از اوقات شاهد هستیم که این افراد به آمران به معروف و ناهیان از منکر تهمت می‌زنند و چه بسیار که می‌بینیم افراد عوام و جاهل که فریب این آقایان را خورده‌اند یا بعضی از افراد کینه توز می‌آیند این تهمتها را اشاعه و گسترش می‌دهند و گاهی به اذیت و ناراحتی افراد خیرخواه و اصلاح طلبی که به آنها تهمت زده شده است، اقدام می‌کنند. نزدیک به این چیزی بوده که برای جریج عابد روی داد. امام احمد و بخاری و مسلم از ابوهریره روایت کرده‌اند که او گفت: در بنی اسرائیل مردی عابد وجود داشت به نام جریج. او صومعه-ای [۵۰۱]را برای خود ساخت و در آن عبادت نمود. یک روز بنی اسرائیل بحث عبادت جریج را به میان آوردند. یک زن بدکاره که در میان آنها بود گفت: اگر شما بخواهید، او را در دام خودم گرفتار می‌سازم (یعنی او را دچار معصیت می‌کنم) گفتند: آری، می‌خواهیم. گوید آن زن پیش جریج آمد و خود را در اختیار او نهاد، اما جریج هیچ توجهی به او نکرد. لذا آن زن خود را در اختیار چوپانی نهاد که گوسفندانش را به اصل صومعه جریج پناه می‌داد. آن زن از آن چوپان باردار شد و پسر بچه‌ای را به دنیا آورد، گفتند: این پسر بچه از کیست؟ گفت: از جریج است. آنگاه آنها نزد جریج آمده و از او خواستند که از صومعه‌اش پایین بیاید، جریج هم پایین آمد. آنها او را کتک زدند و صومعه‌اش را نابود ساختند. جریج گفت: چرا این کار را می-کنید؟ گفتند: تو با این زن بدکاره زنا کرده‌ای، آنگه او این پسربچه را بدنیا آورده است. گفت: کجاست آن پسربچه؟ گفتند: بیا، همین جاست. گوید: جریج برخاست و نماز خواند و دعا کرد، سپس به‌سوی آن پسربچه بازگشت و انگشتی به او زد و گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم ای پسر بچه، بگو ببینم پدرت کیست؟ گفت: من پسر آن چوپان هستم. با شنیدن این سخن، بنی اسرائیل به‌سوی جریج پریدند و شروع کردند به بوسیدن او و گفتند: صومعه تو را از طلا می‌سازیم.

گفت: من نیازی به این ندارم، آن را همچون گذشته از گل و لای درست کنید [۵۰۲].

۴- یکی از مهم‌ترین قواعد و احکام شرعی؛ وجوب عدالت و حرام بودن ظلم می‌باشد. مردم، چه فقیر و چه ضعیف، با هم برابر هستند باید عادلانه با آنها تعامل کرد و کوچکترین اذیت و ناراحت کردن هر یک از آنها - به ناحق - حرام است. و این ویژگی عظیم و قاعده بزرگ شرعی که دین خدا در پرتو آن از ادیان تحریف شده و سازمانهای ساخته دست انسان جدا شده و امتیاز یافته است، باعث شده که بسیاری از مردم وارد دین اسلام شوند، چنانکه در داستان این زن مشاهده گردید. این در حالی است که در این عصر هم مردمان زیادی بلکه شهرهای زیادی - تماماً - در هند و غیره وارد اسلام شده‌اند چون دیده‌اند که اسلام سرشار از عدالت است و ادیان منحرف و دست‌کاری شده و سازمانهای انسانی مانند بودایی و نظام سرمایه‌ داری و غیر اینها، آکنده از ظلم و حق‌ کشی است!.

۵- الله تعالی بی‌گناهی مظلوم را - اگرچه کافر باشد - ظاهر خواهد ساخت، چنانکه برای این زن روی داد. و قبلاً داستان جریج عابد و سخن گفتن آن کودک شیرخوار مبنی بر بی‌گناهی او، بیان شد.

۶- بسیاری از مشاکل و گرفتاریهایی که دامن‌گیر بعضی از مردم می‌شود، باعث می‌شود که خیر کثیری شامل حال آنها شود است چنانکه برای این زن حاصل شد و الله تعالی فرموده است:

﴿فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا[النساء: ۱٩].

«زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد».

[۴٩٩] صحیح البخاری (۴۳٩)، (۳۶۲۳). [۵۰۰] نگا: المحلی ۲/ ۱۸۶، فتح الباری ۱/ ۵۳۵. [۵۰۱] صومعه ساختمانی است مانند مناره که عابدان مسیحی به منظور عبادت اختصاصاً در آنجا اقامت می‌گزینند و صومعه معمولاً در جایی دور از آبادی ساخته می‌شد تا عابدان بتوانند از مردم جدا شوند و فاصله بگیرند و "دیر" نامیده می‌شد. [۵۰۲] چنانکه گفته شد روایت از امام احمد ۲/ ۳۰٧ ـ ۳۰۸ و لفظ از آن اوست و بخاری (۳۴۳۶) و مسلم (۲۵۵۰) و اسناد امام احمد صحیح است.