داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس شصت و ششم داستان مسلمان شدن ضمام بن ثعلبه و قومش بنی سعد بنی بکر

درس شصت و ششم داستان مسلمان شدن ضمام بن ثعلبه و قومش بنی سعد بنی بکر

۱۰۳- ابن عباس سمی‌گوید: بنوسعد بن بکر، ضمام بن ثعلبه را به عنوان نماینده خود به خدمت رسول خدا صفرستادند. وی به خدمت پیامبر صرسید و شترش را در کنار در مسجد خواباند، سپس آن را بست و وارد مسجد شد در حالیکه رسول خدا صدر میان یارانش نشسته بود. این در حالی بود که ضمام مردی قوی و تنومند و دارای موی سر فراوان بود تا جایی که دو گیسوی بافته بر سینه‌اش پایین آمده بودند.

وی جلو آمد تا اینکه بالای سر پیامبر صکه در میان اصحابش بود، ایستاد و گفت: کدامیک از شما ابن عبدالمطلب است؟ پیامبر صفرمودند: «من ابن عبدالمطلب هستم.» گفت: محمد هستی؟ فرمودند: «آری» گفت: ای پسر عبدالمطلب! من سؤالاتی از شما دارم و در پرسیدن آنها کمی خشونت بخرج می‏دهم، از من که ناراحت نمی‌شوید؟

پیامبر صفرمودند: «من ناراحت نمی‌شوم، هرچه دلت می‌خواهد بپرس! » گفت: من تو را به الله که خدای تو و خدای کسان قبل از تو و خدای کسانی که بعد از تو می‌آیند، بوده و می‌باشد، سوگند می‌دهم که آیا الله تعالی تو را به عنوان پیامبر به‌سوی ما فرستاده است؟ فرمودند: «آری». گفت: من تو را به الله که خدای تو و خدای کسان قبل از تو و خدای کسانی که بعد از تو، می‌آیند، بوده و می‌باشد، سوگند می‌دهم که آیا الله تعالی به تو دستور می‌دهد که تنها او را عبادت کنیم و چیزی را برای او شریک قرار ندهیم و این شریکان و بتهایی را که پدران ما همراه با الله عبادت کرده‌اند، رها کنیم؟ فرمودند: «آری» [۳٩۸].

ابن عباس گوید: سپس ضمام شروع به سؤال کردن درباره تک تک فرایض کرد: زکات، روزه، حج و همه تعالیم اسلام. و ضمام در هر نوبت رسول خدا صرا به ترتیبی که گذشت، سوگند می‌داد و آن حضرت پاسخ می‌داد تا اینکه سؤالاتش به پایان رسید و گفت: «اشهد أن لا إله إلا الله واشهد أن محمداً رسول الله»و این فرایض را انجام خواهم داد و از آنچه که مرا از آن بازداشتید، دوری می‌کنم، نه چیزی بر اینها می‌افزایم و نه چیزی کم می-کنم.

ابن عباس گوید: سپس به‌سوی شترش بازگشت. و هنگامی که او از خدمت پیامبرصرفت، ایشان فرمودند: «إِنْ يَصْدُقْ ذُو الْعَقِيصَتَيْنِ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ». «اگر این مرد صاحب دو گیسو راست گفته باشد، وارد بهشت خواهد شد».

ابن عباس گوید: ضمام به سراغ شترش آمد و زانوبند شترش را باز کرد و سپس حرکت نمود تا اینکه به میان قومش رسید. افراد قبیله‌اش همگی دور او جمع شدند. نخستین جمله‌ای که ضمام به زبان آورد این بود: «مرگ بر لات و عزی» مردم گفتند: ساکت شو ای ضمام، چنین حرف‌هایی نزن وگرنه به مرض جذام و جنون مبتلا می‌شوی. ضمام گفت: وای بر شما! به خدا لات و عزی هیچ نفع و ضرری ندارند. الله تعالی پیامبری را فرستاده است و کتابی را بر او نازل نموده که بوسیله آن شما را از شرکی که بدان مبتلا هستید، نجات بخشیده است. و من شهادت می‌دهم که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد و او بی شریک است و شهادت می‌دهم که محمد بنده و رسول خداست. من از طرف پیامبر صآنچه را که به شما دستور داده و از آن نهی کرده است، برای شما آورده‌ام. ابن عباس گوید: قسم به خدا، قبل از غروب آفتاب همان روز، زنان و مردان محله او همگی مسلمان شدند.

(راوی گوید) ابن عباس بمی‌گوید: «در میان فرستادگان قبایل، ما فرستاده و نماینده‌ای بهتر از ضمام بن ثعلبه سراغ نداریم» [۳٩٩].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- بر شخص داعی لازم است که به زیور صبر و تحمل آراسته شود و در برابر اذیت‌ها و خشونت‌هایی که از طرف مردم برای او حاصل می‌گردد، صبر پیشه کند. چنانکه الله تعالی فرموده است:

﴿وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ[العصر: ۳].

«و یکدیگر را به شکیبائی (در تحمّل سختی‌ها و دشواری‌ها و دردها و رنج‌هائی) توصیه می‌نمایند (که موجب رضای خدا می‌گردد)».

۲- اخلاق زیبای داعی و تحملی که نسبت به اذیتهای اشخاص دعوت شده انجام می‌دهد، به نوعی باعث می‌شود که آنها دعوت او را بپذیرند.

۳- بر انسان مسلمان لازم است، به همه تعالیم و قوانین و واجبات اسلام عمل نماید و از تمامی منهیات و محرمات الهی اجتناب ورزد و اینکه نیاید تعالیمی را که مطابق خواسته و میل او هستند بکار بندد و آنچه را که با سلیقه او همخوانی ندارد، وانهد؛ چرا که این کار بخشی از پیروی از هوا و خواسته نفسانی است. الله تعالی فرموده است:

﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ[الجاثیة: ۲۳].

«هیچ دیده‌ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است».

۴- بر انسان مسلمان لازم است، به اسلام دعوت کند و از شرک و گمراهی - به اندازه توان و شناختی که دارد - باز دارد، اگرچه تازه مسلمان باشد یا علمی اندک داشته باشد. (البته این به شرطی است که در ارتباط با آنچه که بدان دعوت می‌کند، آگاه باشد) همانگونه که الله تعالی فرموده است:

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِي[یوسف: ۱۰۸].

«بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به‌سوی خدا می‌خوانم و پیروان من هم (چنین می‌باشند)».

بنابراین همه پیروان پیامبر جزو داعیان الی الله می‌باشند [۴۰۰].

۵- در این حدیث موردی وجود دارد که بیانگر حماقت و بی‌تابی کافران است. چه، از سنگ‌هایی می‌ترسند که ضرر و نفعی نمی‌رسانند. و این خوف، جزو شرک اکبر است و شرک اکبر این است که بنده از مخلوقی در رابطه با چیزی بترسد که فقط الله تعالی بر آن قادر است. و مانند آن است اینکه انسان از مرده‌ای بترسد که زیان و آزاری به او برساند.

۶- پیروی از کتاب و سنت باعث نجات از بدبختی شقاوت دنیا و آخرت است.

[۳٩۸] با مراجعه به متن سیره ابن هشام ۴/ ۴۴۴ چاپ دارالحدیث قاهره، دریافتم که مطلبی در این قسمت افتاده است و آن این است: «من تو را به الله که خدای تو و خدای کسان قبل از تو و بعد از تو می‌باشد، سوگند می‏دهم که آیا الله به شما دستور داده که نمازهای پنج‌گانه را بخوانیم؟» پیامبر ص فرمودند: «بخدا همین طور است». مترجم. [۳٩٩] روایت از ابن اسحاق چنانکه در سیره ابن هشام ۴/ ۵٧۳، ۵٧۴ آمده است، و روایت از احمد (۲۳۸۲) و دارمی (۶۵۸) و ابوداود (۴۸٧) و حاکم ۳/ ۵۴، ۵۵، و اسناد آن قریب به حسن است و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با آن موافقت نموده و احمد شاکر و آلبانی هم آن را صحیح دانسته‌اند. و برای بخش اول حدیث تا این قسمت که می‌گوید: «دخل الجنة» در صحیح بخاری (۶۳) و مسلم (۱۲) شاهدی وجود دارد که راوی آن انس است. [۴۰۰] نگا: فتوای شیخ محمد بن عثمین در ضمن (فتاوی مترجمه) در مجله الدعوه، شماره ۱٧٩۴ در ۸ ربیع الاول سال ۱۴۲۲ هـ، ص ۴۳.