درس سی و سوم داستان مسلمان شدن فرات بن حیان عجلی و داستان مسلمان شدن حرمله انصاری بعد از نفاقش
۵۵- فرات بن حیان عجلی سمیگوید: پیامبر صدستور داد که مرا بکشند. چون من هم پیمان و جاسوس ابوسفیان بودم. از کنار جماعتی از انصار گذشتم. به آنها گفتم من مسلمان هستم. یکی از مردان انصار گفت: ای پیامبر خدا، او میگوید که مسلمان است. آنگاه پیامبر صفرمود: «در میان شما افرادی هستند که (میگویند ما مسلمان هستیم) و ما این مسلمان شدن آنها را میپذیریم و آنها را به ایمانشان واگذار می-کنیم. یکی از آنها فرات بن حیان است» [۲۰۳].
۵۶- عبدالله بن عمر بمیگوید: من کنار پیامبر صبودم که حرمله بن زید خدمت آن حضرت رسید و در مقابل ایشان نشست. گفت: ای رسول خدا، ایمان در اینجاست (و با دستش به زبانش اشاره کرد) و نفاق در اینجاست (و با دستش به سینهاش اشاره کرد) و انسان منافق تنها به مقدار اندکی الله را یاد میکند و به ذکر او میپردازد. پیامبر صحرفی نزدند، حرمله این حرفها را دوباره تکرار کرد و سپس ساکت شد، آنگاه پیامبر صگوشه زبان حرمله را گرفت و فرمود: «اللهُمَّ اجْعَلْ لَهُ لِسَانًا صَادِقًا، وَقَلْبًا شَاكِرًا، وَارْزُقْهُ حُبِّي وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّنِي وَصَيِّرْ أَمْرَهُ إِلَى الْخَيْرِ». «بار الها، زبانی راستگو و قلبی شکرگذار به او عطا فرما و محبت من و محبت دوستداران مرا نصیب او بفرما و کار و بار وی را بهسوی خیر و نیکی سوق ده!».
حرمله گفت: ای رسول خدا من دوستان منافقی داشتم که روی من خیلی حساب میکردند و از من حرف شنوی داشتند، آیا شما را به آنها معرفی نکنم (نام آنها را پیش شما بازگو نکنم؟) پیامبر صفرمود: «هرکس که پیش ما بیاید - چنانکه تو نزد ما آمدی - برای او طلب آمرزش میکنیم همانگونه که برای تو طلب آمرزش نمودیم. و هرکس که بر گناهش پافشاری نماید، (ما به او کاری نداریم) و الله تعالی نسبت به او شایستهتر است (یعنی حسابش با خداست) و حق نداری که سرّ هیچ کس را فاش کنی!» [۲۰۴].
نکتهها و عبرتها:
۱- کسی که اسلام خود را ظاهر کند، لازم است که ظاهر امر وی را قبول کنیم و نیت و باطن وی را به کسی که نیتها و باطنها را می-داند - یعنی الله ﻷ- واگذار کنیم.
۲- شخص منافق از همه مردم کودنتر و کم عقلتر است، همانگونه که الله تعالی فرموده است:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ كَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰكِن لَّا يَعۡلَمُونَ١٣﴾[البقرة: ۱۳].
«و هنگامی که بدانان گفته شود: ایمان بیاورید همان گونه که توده مردم ایمان آوردهاند، گویند: آیا همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ هان! ایشان بیخردانند ولیکن نمیدانند (که نادانی و بیخردی منحصر بدیشان و محدود بدانان است)».
چون انسان منافق شخصی ترسو و بزدل است به همین خاطر ایمان را ظاهر کرده و کفر را مخفی میکند. او از یک سو میترسد که کشته شود و از سوی دیگر میترسد که اموالش بخاطر کفرش، مصادره شود، از همین روی، اسلام را ظاهر میکند و کوچکترین شجاعتی ندارد که با کفار بجنگد، به همین خاطر به نفاق پناه میبرد. الله تعالی درباره منافقان فرموده است:
﴿وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ٥٦ لَوۡ يَجِدُونَ مَلۡجًَٔا أَوۡ مَغَٰرَٰتٍ أَوۡ مُدَّخَلٗا لَّوَلَّوۡاْ إِلَيۡهِ وَهُمۡ يَجۡمَحُونَ٥٧﴾[التوبة: ۵۶-۵٧].
«و مردمان ترسوئی هستند (و چون از شما وحشت دارند، دروغ میگویند و نفاق میورزند) اگر پناهگاهی یا غارهائی و یا سردابی پیدا کنند شتابان بدانجا میروند و به سرعت بدان میخزند و فَرق همان خوف و ترس است».
۳- کسی که پنهانی به معصیت و گناهی دست یازد و مردم از آن آگاه نشوند، مشروع نیست که نسبت به او جاسوسی شود - اگرچه معصیت او کفر یا بدعت باشد- اما لازم است که بطور عمومی او را نصیحت کنیم (یعنی به نوع گناه و معصیت او در ملأ عام اشاره کنیم و مسلمانان را از عواقب آن گناه آگاه کنیم. او هم خود به موضوع پی میبرد و آگاه می-شود (مترجم) و حسابش با الله تعالی است.
[۲۰۳] روایت از امام احمد (۱۸٩۶۵) و ابوداود (۲۶۵۲) و روایت از غیر این دو و سند آن صحیح است. [۲۰۴] روایت از طبرانی در الکبیر (۳۴٧۵)، و ابونعیم در معرفة الصحابة (۲۲۴۸) و رجال حدیث آنها، از درجه حسن پایینتر میآیند، جز (ابوذبحة) که بنده بر شرح حالی از وی مطلع نشدم. و هیثمی در ٩/۴۱۰ گفته است: «رجال آن، رجال صحیح هستند» و حافظ ابن حجر در الاصابة ۱/۳۱٩ گفته است: «اسناد آن مشکلی ندارد». و این حدیث دارای دو شاهد است: یکی حدیث ام درداء که راوی آن قضاعی است (در مسندالشهاب ٩۳۴) و دیگری حدیث ابودرداء که راوی آن طبرانی است. هیثمی در المجمع ٩/۴۰۲ گفته است: «در آن یک راوی گمنام وجود دارد، و بقیه رجال آن ثقه هستند».