درس سی و پنجم داستان مسلمان شدن برخی از جنیان در مدینه منوره
۵٩- ابوسائب مولای هشام بن زهره میگوید: به خدمت ابوسعید خدری سدر خانهاش رسیدم. دیدم که نماز میخواند. نشستم و منتظر شدم تا نمازش را به پایان برساند. صدای حرکت چیزی را در میان چوبهای سقف اتاق خانه شنیدم. همین که نگاه کردم، دیدم که ماری بر روی آنها میخزد. بلند شدم تا آن را بکشم، ابوسعید به من اشاره کرد که بنشینم. هنگامی که نمازش به پایان رسید، به اتاقی در خانه اشاره کرد و گفت: آیا این اتاق را میبینی؟ گفتم: آری، گفت: جوانی از قبیله ما که تازه عروسی کرده بود، در آن زندگی میکرد. ما همراه با رسول خدا صبه غزوه خندق رفتیم. آن جوان در نیمههای روز از پیامبر صاجازه میگرفت و پیش زنش باز میگشت. یک روز که از پیامبر صاجازه خواست، پیامبر صبه او گفت: «سلاحت را بردار، من میترسم که یهود بنی قریظه کاری دستت بدهند» [۲۱۱]. او هم سلاحش را برداشت، سپس رفت. همین که به خانه رسید دید که زنش دم در ایستاده است، نیزهاش را آماده کرد تا آن را بهسوی او پرت کند [۲۱۲]. و دچار غیرت مردانگی شد. زن گفت: فعلاً نیزهات را کنار بگذار، بیا ببین چه چیز در خانهات است؟ وارد خانهاش شد. دید که مار بزرگی در بستر وی لول خورده است. آن جوان انصاری بهسوی آن مار حمله برد و نیزهاش را در آن فرو برد تا جاییکه آن نیزه از آن طرف دیگر مار بیرون آمده و مار به آن نیزه چسبید، سپس آن جوان نیزه را برداشت در حالیکه در سر آن نیزه، آن مار بود. مار را در (زمین) خانهاش فرو برد و مار که بر سر نیزه چسبیده بود، تکانی خورد و مرد. ناگهان آن جوان هم به زمین افتاد [۲۱۳]. و معلوم نبود که آیا آن مار زودتر مرد یا آن جوان؟!.
گوید: خدمت پیامبر صرسیدیم، ماجرا را برایش تعریف کرده و گفتیم: از خداوند بخواه که او را زنده کند. ایشان فرمودند: «برای دوستتان طلب آمرزش کنید!» سپس فرمودند: «در مدینه جنهایی وجود دارند که مسلمان شدهاند، اگر چیزی از آنها را (در قالب مار یا چیز دیگری..). دیدید، تا سه روز به او هشدار دهید [۲۱۴]اگر بعداز این، دوباره خود را به شما نشان دهد، او را بکشید که چیزی جز شیطان نیست» [۲۱۵]. روایت از مسلم [۲۱۶].
نکتهها و عبرتها:
۱- اینکه میبینیم پیامبر صدر رابطه با آن جوان اظهار نگرانی و ترس کرده که مبادا یهودیان بنی قریظه به او آسیبی برسانند، این مورد نشانگر این است که یهودیان در داخل مدینه اذیتها و مشکلات فراوانی را برای مسلمانان ایجاد میکردهاند و این بدان علت بود که آنها پیمانی را که با پیامبر صبسته بودند، نقض نموده و مسلمانان را در وقت سرگرم شدن به حفر خندق و مابعد آن - هنگامی که احزاب رسیدند - مورد تهدید قرار دادند و همه اینها بیانگر خباثت یهود و پیمانشکنی آنها و مسلمان ستیزی و کینه توزی شدید آنها نسبت به مسلمانان است؛ و اینکه آنها از هر فرصتی جهت برچیدن اسلام و مسلمانان حتماً حتماً استفاده میکنند. لذا بر مسلمانان واجب است که از کید و حقه یهودیان - و مانند آنها همهکفار - در هر زمانی برحذر باشند خواه حقه نظامی آنها باشد یا خواه حقه فرهنگی و غیر این دو.
۲- همچنین این حدیث بیانگر غیرت انسان مسلمان نسبت به ناموس و خانوادهاش است. این جوان همینکه زنش را در کنار در خانهاش دید، دچار غیرت مردانگیاش شد و او را تهدید کرد که اگر به درون خانهاش باز نگردد، با نیزهاش او را هدف قرار خواهد داد. و بخاری و مسلم در صحیح خودشان از مغیره بن شعبه سروایت کردهاند که او گفت: سعد بن عباده سگفته است: «لَوْ رَأَيْتُ رَجُلًا مَعَ امْرَأَتِي لَضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ غَيْرَ مُصْفَحٍ». «اگر مردی را با زنم ببینم، با لبه تیز شمشیرم او را می-زنم».
این گفته سعد به گوش پیامبر صرسید و گفت: «آیا از غیرت سعد تعجب میکنید؟ بخدا من از او با غیرتتر هستم و الله تعالی از من با غیرتتر است. و بخاطر غیرت الله تعالی است که کارهای فاحشهآمیز آشکار و نهان آنها را حرام کرده است و هیچ کسی نیست که از الله تعالی عذر قبول کردن را بیشتر دوست داشته باشد و نیز هیچ کسی نیست که بیشتر از الله تعالی مدح و ستایش را دوست داشته باشد. و به همین خاطر است که خداوند بیم دهندگان و بشارت دهندگان را فرستاده است، به همین خاطر الله تعالی وعده بهشت را داده است» [۲۱٧].
به همین خاطر بر انسان مسلمان لازم است که نسبت به خانوادهاش اعم از همسر و دختران و غیر آنها، غیرت داشته باشد. و راضی نباشد که زنانش با مردان بیگانه قاطی شوند و اجازه ندهد که زنانش بدون نیاز با مردان بیگانه حرف بزنند، یا با یگدیگر خلوت کنند و یا بخواهند با یکدیگر دست بدهند و یا در حالی در مقابل مردان بیگانه ظاهر شود و بیرون آید که قسمتی از بدنش را نمایان ساخته خواه دست باشد یا غیر آن، یا اجازه ندهد «رواندازی» را بپوشند که سر و بدن زن را نمایان میسازد و نیز مانند این روانداز است عبا و پارچهای که زن بر روی شانههایش میاندازد، این گونه کارها را نباید شخصی که نسبت به زنانش غیرت دارد، بپسندد و اجازه دهد. والله المستعان.
۳- مستحب بودن کشتن مارهایی که در خانهها نیستند، چون موجب اذیت و آزار هستند و سمی کشنده دارند. اما آنهایی که در مدینه هستند، تا قبل از سه روز انذار و هشدار نباید کشته شوند، اگر بعد از این سه روز نرفتند و خود را نمایان ساختند، باید کشته شوند.
این مهلت بدین خاطر است که بیم آن میرود، آن مارها، جنهایی باشند که در مدینه مسلمان شدهاند و اگر بعد از سه روز انذار نرفتند، معلوم میشود که آنها شیاطین - یعنی جنهایی که مسلمان نشدهاند - میباشند، یا جزو مارهایی حقیقی هستند نه جنهایی که در قالب مار فرو رفتهاند.
اما در رابطه با مارهایی که در مناطق دیگر هستند، دو قول وجود دارد: یکی قایل به کشتن آنها بدون انذار و هشدار است و دیگری قایل بر این است که باید سه روز به آنها انذار و هشدار داده شود.
امام مسلم از ابن عمر روایت کرد که او میگوید: از پیامبر صشنیدم که میگفت: «اقْتُلُوا الْحَيَّاتِ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْيَتَيْنِ، وَالْأَبْتَرَ فَإِنَّهُمَا يَلْتَمِسَانِ الْبَصَرَ، وَيُسْقِطَانِ الْحَبَلَ». «مارها را بکشید، مارهایی که دو خط سفید بر پشت دارند و مارهایی که بدون دم هستند؛ زیرا این نوع مارها (به حدی خطرناک هستند که) تماشای آنها باعث کور و نابینا شدن، یا کاهش دید چشم انسان میشود. و زن حامله از خوف آن سقط جنین میکند». (ابن عمر گوید) از آن پس هر ماری را دنبال میکردم (تا آن را بکشم) زید بن خطاب یا ابولبابه - در آن حالت - از کنار من گذشت و گفت: آن را نکش ای عبدالله! گفتم: پیامبر خدا دستور به کشتن آنها داده است. گفت: پیامبر صاز کشتن مارهایی که در منازل میباشند، نهی کرده است [۲۱۸].
[۲۱۱] این بدین خاطر بود که یهود بنی قریظه پیمانشان را با پیامبر صنقضکرده بودند، لذا پیامبر صترسید که به او نیرنگ بزنند. [۲۱۲] قرطبی گفته است: «یعنی به منظور ترساندن وی و تشدید در منع و زجر همسرش، نیزهاش را بهسوی او متمایل کرد. و این کار را به خاطر غیرت زیادش انجام داد وگرنه نمیخواست که صد در صد نیزه را بهسوی او پرتاب کند». [۲۱۳] در کتاب وقایة الانسان من الشیطان اثر عبدالوحید بالی آمده است که: چون این جوان به توصیه پیامبر مبنی بر اینکه تا سه روز مارها انذار داده شوند، عمل نکرد، و فوراً آن مار را کشت، جنها بخاطر کشتن آن مار جنی از وی انتقام گرفتند و فوراً او را کشتند. [۲۱۴] یعنی به او هشدار دهیم و فضا را بر او تنگ کنیم. مثلاً بگوئیم: اگر پیش ما بازگردی، دچار مشکل می-گردی و در تنگنا قرار میگیری، لذا ما را سرزنش مکن ـ در صورتیکه بازگردی ـ اگر بخواهیم تو را طرد کنیم یا بکشیم. [۲۱۵] نووی گفته است: «علما گفتهاند: معنای این فرموده این است که: در صورتیکه پس از تهدید و هشداری که به آن دادهاید، نرفت، بدانید که (آن مار) از جمله مارهایی نیست که به منازل رفت و آمد و می-کنند و در آن سکنا میگزینند و نیز جزو آن جنهایی نیست که مسلمان شدهاند. بلکه شیطان است. پس بی هیچ دغدغهای آن را بکشید و الله تعالی بخاطر کشتن آنها هیچ راهی را برای آنها قرار نمیدهد که آنها بتوانند از شما انتقام بگیرند، برخلاف مارهایی که جزو عوامر البیوت هستند، و جنهایی که مسلمان شدهاند (و در قالب مار خود را نمایان میسازند) و الله اعلم». [۲۱۶] صحیح مسلم: (۲۲۳۶). [۲۱٧] صحیح بخاری (۱۴۱۶) و صحیح مسلم (۱۴٩٩) و دارای شواهدی از حدیث ابوهریره است که مسلم آن را روایت کرده است (۱۴٩۸)، و نیز از حدیث ابن مسعود که بخاری (۴۶۳٧) و مسلم (۲٧۶۰) آن را روایت کردهاند. [۲۱۸] صحیح مسلم (۲۲۳۳) و جهت اطلاع از شرح عبارتهای سابق و بیان نکات استنباط شده به این مراجع مراجعه کنید: المعلم ۳/۱۰٩ـ۱۱۰، المفهم ۵/۵۳۶ـ۵۳۸، اکمال المعلم ٧/۱٧۰ـ۱٧۲، شرح النووی ۱۴/۲۲٩ـ۲۳۶، جامع الاصول ۱۰/۲۳۰ـ۲۳۳، شرح الابی و شرح سنوسی ۶/۴٩ـ۵۳.