داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس پنجاه و چهارم داستان مسلمان شدن عثمان بن ابوالعاص ثقفی و تشریف فرمایی او همراه با هیئت ثقیف

درس پنجاه و چهارم داستان مسلمان شدن عثمان بن ابوالعاص ثقفی و تشریف فرمایی او همراه با هیئت ثقیف

۸٧- عثمان بن ابو العاص سمی‌‌گوید: هنگامی که هیئت ثقیف به خدمت پیامبر صتشریف آوردند، من هم همراه آنها بودم. در کنار در خانه پیامبر صجامه‌های مخصوص خودمان را پوشیدیم. آنها گفتند: چه کسی حاضر است شترهای ما را نگه دارد و از آنها مواظبت کند. و هر یک از آنها دوست داشت که هرچه زودتر به خدمت پیامبر صبرسد و دوست نداشت‌ که عقب بماند. (عثمان گوید: من در آنوقت از همه آنها کم سن و سالتر بودم) لذا گفتم: اگر بخواهید من شترهایتان را برایتان نگه می‌دارم بشرط اینکه به من قول دهید که وقتی که از خدمت پیامبر صبیرون آمدید، شتر مرا هم نگه دارید تا من هم به خدمت او برسم. گفتند: باشد، حرفی نیست. آنها پیش او رفتند (و پس از گفتگویی که با پیامبر صانجام دادند) از خدمت وی خارج شدند.

آنگاه گفتند: بیا برویم.گفتم: کجا؟ گفتند: پیش خانواده‌ات. گفتم: خانواده‌ام را ترک کردم و در کنار در خانه پیامبر صجامه‌ام را پوشیدم حال باز گردم و داخل نشوم، مگر این شما نبودید که به من قول دادید که (از شتر من نگهبانی می‌کنید) تا من به خدمت رسول خدا برسم؟! گفتند: خیلی خوب، زود باش! ما هرچه که لازم بود به پیامبر گفته‌ایم، و نیازی نیست که تو چیزی بگویی.

آنگاه به خدمت پیامبر صرسیدم وگفتم: ای رسول خدا! از الله تعالی بخواه که مرا در دین آگاه سازد و تعالیم دین را به من بیاموزد. پیامبر صفرمود: «چه چیزی گفتی؟» سخنم را دوباره برای‌شان بازگفتم. آنگاه ایشان فرمود: «تو چیزی را از من خواستی که هیچیک از دوستانت آن را از من درخواست نکرده‌اند. پس پیش اهلت بازگرد که تو امیر آنها هستی و امیر کسانی از قومت که به نزد آنها می‌روی و برای مردم پیش نمازی کن که مراعات ضعیف‌ترین آنها را بنمایی».

من هم از خدمت ایشان بیرون آمدم تا اینکه یکبار دیگر به حضور ایشان شرفیاب شدم. گفتم: ای رسول خدا! بعد از شما دردمند گردیدم. فرمودند: «دست راستت را بر جایی بگذار که درد می‌کند و هفت مرتبه بگو: پناه می‌برم به الله و به قدرت الله از شر آنچه که احساس می‌کنم. من هم این کار را کردم و الله تعالی مرا شفا داد [۳۱۵].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- اهتمام و عنایت به مسئله دین نشانگر متانت و پختگی و برتری عقل انسان است و بیانگر آن است که او به مراتب از کسی که بیشتر توجه به دنیا دارد تا به مسئله دین و معنویتش، عاقل‌تر و نیک اندیش‌تر است و عملکرد بهتری دارد. این بدین خاطر است که دین بنده موجب نزول باران رحمت الله است و سعادت دنیوی و اخروی بنده در گرو آن است که امورات دینی را بنحو احسن انجام دهد، مسئله دنیا هم فقط به این دنیای فانی تعلق دارد. و نیز هرکس به امر دنیا و آخرت خودش اهتمام بورزد، الله تعالی در ارتباط با شئون دنیوی او را کفایت خواهد ساخت و از پیامبر صبه اثبات رسیده که ایشان فرموده است:

«مَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ، فَرَّقَ اللَّهُ عَلَيْهِ أَمْرَهُ [۳۱۶]، وَجَعَلَ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا كُتِبَ لَهُ، وَمَنْ كَانَتِ الْآخِرَةُ نِيَّتَهُ، جَمَعَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ [۳۱٧]، وَجَعَلَ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ، وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ» [۳۱۸]. ترجمه: «کسی که تنها به دنیا اهتمام بورزد، الله تعالی کارهایش را برای او متفرق و پراکنده ساخته، کاری می‏کند که همواره از فقر و تنگ‌دستی در هراس باشد (اگرچه اموال عظیمی داشته باشد) و از دنیا تنها چیزی به او می‌رسد که برایش نوشته شده است. و کسی که آخرت را سرلوحه کار خود قرار دهد و نیت و مقصدش متوجه آن باشد، الله تعالی کارهایش را برایش جمع می‌کند و کاری می‌کند که همواره بی‌نیازی و توانگری را احساس کند و دنیا در حالی به سراغ او می‌آید که مغلوب و شکست خورده است».

۲- بر حاکم مسلمانان واجب است که در همه شئون مربوط به مسلمانان بهترین آنها را بر آنها بگمارد و به همین خاطر بود که پیامبر صعثمان ابوالعاص را به عنوان امیر بر ثقیف و اهل طائف منصوب کرد، چون بنظر آن حضرت، وی به مراتب از آنها برتر و بهتر بود!.

۳- بر پیشنماز مردم لازم است؛ مراعات نمازگذاران ضعیف مانند پیرمردان و بیماران و غیره را بنماید. و اگر یکی از این قبیل افراد داشت پشت سر او نماز می‏خواند، باید بگونه‌ای که متناسب با حال آنها باشد، نمازش را تخفیف دهد البته نباید این تخفیف بگونه‌ای باشد که امام یکی از امور نماز را ترک گوید.

۴- برای کسی که به بیماری یا چیزی مبتلا شده که موجب اذیت و آزار بنده است، جایز است که به الله تعالی پناه ببرد و او را بخواند و به او استعاذه کند.

۵- مستحب بودن رقیه کردن انسان برای خودش.

[۳۱۵] روایت از طبرانی (۸۳۵۶) با اسناد حسن یا نزدیک به آن اگر حکیم بن حکیم آن را از عثمان شنیده باشد. و هیثمی ٩/۳٧۱ گفته است: «رجال آن رجال، صحیح هستند جز حکیم بن حکیم که او هم موثق دانسته شده است» و همچنین روایت از طبرانی (۸۳۳۶، ۸۳٩۳) به نحو آن از دو طریق دیگر که طریق سابق الذکر بوسیله آنها تقویت می‌شود. [۳۱۶] در روایتی آمده: «فَرَّقَ اللَّهُ عَلَيْهِ شَمْلَهُ» و مراد از شمل: موقعیت و صناعت و معاش و آنچه که بدان اهتمام می‌ورزد، می‌باشد؛ الله تعالی آن را بر او سخت می‌کند تا رنج و خستگی‌اش افزون شود. [۳۱٧] در روایتی آمده: «جَمَعَ اللَّهُ لَهُ شَمْلَهُ». [۳۱۸] روایت از امام احمد ۵/۱۸۳، و ابن ماجه (۴۱۰۵) و ابن حبان (موارد: ٧۲، ٧۳) با اسناد صحیح، و در رساله «النیه» در زیر شماره (۳۱) در ارتباط با تخریج آن دامنه بحث را گسترش داده‌ام.