درس هفتاد و پنجم داستان آمدن طارق محاربی و یارانش که مسلمان و مطیع شده بودند
۱۱۵- طارق بن عبدالله محاربی سمیگوید: من برای فروش کالایی، در بازار «ذوالمجاز» [۴۳۰]بودم. گذر مردی به آنجا افتاد که جامهای سرخ رنگ به تن داشت. شنیدم که میگفت: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». «ای مردم بگوئید لا اله الا الله نجات مییابید» و مردی هم دنبالش راه افتاده، بهسوی او سنگریزه پرتاب میکرد، تا جاییکه قوزک پایش را خونین کرد و میگفت: ای مردم، از این شخص اطاعت نکنید، چرا که او بسیار دروغگو است. گفتم: این کیست؟ گفتند: این جوانی از فرزندان عبدالمطلب است گمان میبرد که رسول خدا است و این یکی هم عمویش عبدالعزی - یعنی ابولهب است.
وقتی که الله تعالی اسلام را غالب ساخت، از ربذه [۴۳۱]خارج شدیم، در حالیکه یکی از زنهای خودمان را با خود داشتیم. در نزدیکی مدینه اتراق کردیم. در حالیکه نشسته بودیم و استراحت میکردیم، مردی پیش ما آمد که دو جامه بر تن داشت. بر ما سلام کرد و گفت: «از کجا میآئید؟» گفتیم: از ربذه، ما شتری سرخ رنگ با خود داشتیم. آن مرد گفت: «آیا حاضرید که این شتر را به من بفروشید؟» گفتیم: آری، گفت: «با چه قیمتی؟» گفتیم: با فلان و فلان صاع خرما. گفت: «پذیرفتم» و تحقیق و بررسیای انجام نداد. آنگاه افسار شتر را گرفت و آن را با خود برد تا اینکه در میان دیوارهای مدینه پنهان شد. آنگاه بعضی از ما به بعضی دیگر گفتند: آیا این مرد را میشناسید؟ کسی از ما او را نمیشناخت. آنگاه آن جماعت یکدیگر را سرزنش کرده، گفتند: شترتان را به کسی میدهید که اصلاً شناختی از او ندارید؟!.
زنی که با ما بود، گفت: یکدیگر را سرزنش نکنید، چرا که ما سیمای مردی را دیدیم که به خائنها شبیه نبود. تا به حال چیزی را ندیدهام که بیشتر از سیمای او به ماه شب چهاردهم شبیه باشد! وقتی که شب فرا رسید، مردی پیش ما آمد و گفت: «السلام عليكم ورحـمة الله وبركاته، آیا شما هستید که از ربذه آمدهاید؟» گفتیم: آری.
گفت: من فرستاده رسول خدا بهسوی شما هستم. و او به شما توصیه میکند که از این خرما (که من آوردهام) بخورید تا سیر میشوید. و آن را پیمانه کنید تا اینکه تمامی حق خود را وصول نمائید. ما هم تا سرحد سیری از آن خرما خوردیم و آنقدر پیمانه کشیدیم تا حق خود را از آن وصول کردیم.
سپس فردای آن روز به مدینه آمدیم، ناگهان رسول خدا صرا دیدیم که به حالت ایستاده بر روی منبر، داشت برای مردم خطبه میخواند. شنیدم که آن حضرت فرمود: «يَدُ الْمُعْطِي الْعُلْيَا، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، أُمَّكَ وَأَبَاكَ وَأُخْتَكَ وَأَخَاكَ، ثُمَّ أَدْنَاكَ أَدْنَاكَ». «دستی که عطا میکند و میبخشد برتر است و این بخشش و عطا را از کسانی آغاز کن که سرپرستی آنها را برعهده داری: مادرت و پدرت و خواهرت و برادرت و افرادی که از همه به تو نزدیکتر می-باشند». آنگاه مردی از انصار که آنجا بود،گفت: ای رسول خدا! اینها بنو ثعلبه بن یربوع هستند؛ همان کسانی که در دوارن جاهلیت فلانی را کشتند. پس انتقام ما را از آنها بگیر. رسول خدا دستانش را بلند کرد، تا جایی که سفیدی زیر بغلش را دیدم و گفت: «أَلا لَا تَجْنِي أُمٌّ عَلَى وَلَدٍ، أَلا لَا تَجْنِي أُمٌّ عَلَى وَلَدٍ». «مادر بر فرزند جنایت نمیکند، مادر بر فرزند جنایت نمیکند» [۴۳۲].
نکتهها و عبرتها:
۱- بر داعیان و آمران به معروف و ناهیان از منکر لازم است که به زیور صبر و تحمل اذیتهایی که از ناحیه اشخاص دعوت شده انجام میگیرد، آراسته گردند.
چرا که کافران و منافقان و فاسقان چه بسیار که با انجام اذیتهای بدنی یا با فحش و ناسزاگویی - که خود نوعی اذیت است - و طعنه زدن با چیزهای ساختگی، متعرض داعیان و افراد مخلص میشوند. چنانکه ابولهب انجام داد. یا میآیند اشتباهات آنها را در انظار عمومی بزرگ جلوه داده، آنها را انتشار و اشاعه میدهند. و به همین خاطر است که میبینیم الله تعالی در سوره عصر بعد از سفارش یکدیگر به حق و راستی متعاقباً به ذکر سفارش یکدیگر به صبر پرداخته است.
۲- هدایت به دست الله تعالی است، آن را به هر کس که بداند لیاقت آن را دارد، ارزانی میکند و هدایت بدست هیچ احدی از خلق نیست، حتی پیامبران - که افضل بشریت هستند - نمی-توانند فردی را که خداوند هدایت او را نخواسته است، هدایت کنند. چنانکه الله تعالی فرموده است:
﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦﴾[القصص: ۵۶].
«(ای پیغمبر!) تو نمیتوانی کسی را که بخواهی هدایت ارمغان داری (و او را به ایمان، یعنی سر منزل مقصود و مطلوب انسان برسانی) ولی این تنها خدا است که هر که را بخواهد هدایت عطاء مینماید، و بهتر میداند که چه افرادی (بر طبق حکمت و عنایت یزدان و برابر اندیشه و تلاش انسان، سزاوار پذیرش ایمان بوده و بهسوی صفوف مؤمنان) راهیابند».
به همین خاطر است که پیامبر صنتوانست عمویش ابولهب و عمویش ابوطالب را که حامی و یاور پیامبر صبوده است، هدایتکند و حضرت نوح ÷نتوانست پسر و همسرش را هدایت کند و حضرت لوط ÷هم نتوانست همسرش را هدایت دهد.
۳- نور ایمان و طاعت بر سیمای صاحبش نمایان میشود و به همین خاطر پیامبرصکه از همه انسانها ایمان قویتری دارد، چهرهاش گویی یک تکه ماه است!.
۴- شخص صادق دارای علامتها و نشانههایی است که بوسیله آنها شناخته میشود، چنانکه شخص دروغگو دارای نشانهها و علایمی است که بوسیله آنها شناخته میگردد. لذا لازم است که مسلمان زیرک و هوشیار باشد و تنها به کسی اعتماد نماید که نشانههای خیر و نیکی بر او نمایان شده و نسبت به رفتار خوب و نیک وی اطمینان حاصل کند و لازم است از کسی که نشانههای بدی و دروغ بر او ظاهر شده، جداً پرهیز نماید.
۵- در بعضی از موارد زنان، به مراتب، از بعضی مردان هوشیارتر و زیرکترند.
[۴۳۰] بازاری است در نزدیکی عرفات، که مردم در دوران جاهلیت، در آنجا خرید و فروش میکردند. [۴۳۱] ربذه دهکدهای است که به اندازه مسافت سه روز از مدینه دور است و به ذات عرق نزدیک است. [۴۳۲] روایت از ابن ابی شیبه ۱۴/۳۰۰ و نسائی (۲۵۳۱) و ابن ماجه (۲٧۶۰) و طبرانی (۸۱٧۵) و حاکم ۲/۶۱۲، و دارقطنی ۳/۴۵ و بعضی از آنها آن را مختصر نمودهاند. و اسنادش صحیح است. و حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با آن موافقت نموده و بوصیری هم در الزوائد آن را صحیح دانسته است.