داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس پنجاه: داستان مسلمان شدن عکرمه و عبدالله بن ابی سرح

درس پنجاه: داستان مسلمان شدن عکرمه و عبدالله بن ابی سرح

۸۰- سعدبن ابی وقاص سمی‌گوید: در روزی که مکه فتح شد، پیامبر صهمه مردم را امان دادند به جز ۴ مرد و ۲ زن [۲٩۵]و فرمودند: «اقْتُلُوهُمْ وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ». «آنها را بکشید اگرچه آنها خود را به پرده‌های کعبه آویزان کرده‌ باشند!»: آن چهار مرد عبارت بودند از: عکرمه بن ابوجهل و عبدالله بن خطل و مقیس بن صبابه و عبدالله بن ابی سراح. عبدالله بن خطل که بر روی پرده‌های کعبه خود را آویزان کرده بود، صحابه او را دیدند و سعید بن حریث و عمار بن یاسر از بقیه‌ گوی سبقت را ربودند و به‌سوی او شتافتند، سعید که از عمار جوان‌تر بود، از او سبقت گرفت و عبدالله بن خطل را کشت. مقیس را هم مردم در بازار پیدا کردند و او را کشتند. ولی عکرمه راه دریا را در پیش‌گرفت و سوار بر کشتی شد. در میانه‏های راه، طوفانی آنها را درنوردید، کشتی‏نشینان‌ گفتند: همینک خود را خالص کنید (خالصانه دعا کنید) که در اینجا خدایان شما کاری از پیش نمی‌برند. عکرمه گفت: بخدا قسم اگر این فقط اخلاص است که مرا می‌تواند از دریا نجات دهد، در خشکی هم چیزی به غیر از آن مرا نجات نمی‌دهد. خدایا با تو عهد می‌بندم اگر تو مرا از این طوفان نجات دهی، پیش محمد بروم و دستم را در دستش بگذارم و با او بیعت کنم. و یقیناً او را شخصی باگذشت وکریم خواهم یافت. (و این بود که الله تعالی او را از آن طوفان نجاد داد و او به مکه بازگشت) و به خدمت پیامبر صرسید و مسلمان شد. عبدالله بن ابی سرح هم در نزد عثمان بن عفان پنهان شده بود. هنگامی که پیامبر صمردم را برای بیعت فرا خواند حضرت عثمان او را با خود آورد و در کنار پیامبر صایستادند. و گفت: ای رسول خدا! با عبدالله بیعت کن. گوید: پیامبر صسرش را بلند کرد و سه مرتبه به او نگاه کرد. (هر نگاه گویای این بود که ایشان مایل نیست که با او بیعت نماید) سرانجام بعد از آن سه بار نگاه کردن، با او بیعت کرد. سپس به یارانش رو کرد و گفت: «آیا در میان شما مرد رشیدی نبود که وقتی می‌دید من سه بار از بیعت کردن با او خودداری کردم، برخیزد و او را بکشد؟» گفتند: ای رسول خدا ما از کجا بدانیم که در اندیشه شما چه می‌گذرد؟ چرا با چشمانتان به ما اشاره نکردید؟ پیامبر صفرمود: «زیبنده هیچ پیامبری نیست‌ که با چشمانش خیانت کند» [۲٩۶].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- مستحب بودن عفو و چشم‌پوشی از کسی که گناهی از او روی داده، در صورتیکه پشیمانی او ثابت گردد.

۲- کسی که بطور مکرر مرتکب گناه شود، یا گناه بزرگی از او سر زند، این نشان می‌دهد که درونش پاک نیست و بد نیت است و لازم است بخاطر گناهش او را مجازات نمود و اغماض و گذشت از او در این حالت، مناسب نیست.

۳- طاعت الله تعالی - و در رأس آن توحید الله تعالی و دوری از شرک - موجب نجات بنده از بدبختی‌ها و معصیت‌ها و مشکلات است. چنانکه الله تعالی فرموده است: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ[الطلاق: ۲-۳]. «هر کس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنائی) را برای او فراهم می‌سازد. و به او از جائی که تصوّرش نمی‌کند روزی می‌رساند».

۴- بر انسان مسلمان لازم است که به بهترین اخلاق و آداب آراسته شود و لازم است که از هر اخلاق یا عملی که از ارزش او می‌کاهد یا آبرو و شخصیت او را زیر سؤال می‌برد - هرچند عمل و یا اخلاقی مباح باشد - اجتناب ورزد.

[۲٩۵] سه نفر از آنها مسلمان شده بودند سپس مرتد شدند و آن دو زن در هجو پیامبر صآواز می‌خواندند و کنیزان ابن خطل بودند. (سیره ابن هشام ۳/۴۰٩، ۴۱۰). [۲٩۶] سیوطی در تعلیقی بر نسائی ٧/ ۱۲۳ می-گوید: «خطابی گفته است: خائنة الاعین کسی است که چیزی را در قلبش پنهان کند که آن را برای مردم ظاهر نمی-سازد. پس هنگامی که حرفی نزند و با چشمانش به آن چیز اشاره کند، در حقیقت خیانت کرده است. و چون ظهور این خیانت از طرف چشمانش بوده، «خائنة الاعین» نامیده شده است». و این حدیث را نسائی(۴۰٧۸) و ابو داود (۴۳۵٩) و ابویعلی (٧۵٧) و حاکم ۳/۴۵ با اسنادی که به رتبه حسن نزدیک هستند، روایت کرده‌اند و دارای شواهدی در نزد ابوداود (۲۶۸۴) و طبرانی ۱٧/۳٧۲، و بیهقی در الدلائل ۵/۶۰ ـ ۶۱، و ابن هشام ۳/۴۱۸ می‌‌باشد و در هریک از آنها ضعفی وجود دارد. این حدیث حسن است.