درس هشتاد و یکم داستان مسلمان شدن یک نفر اعرابی که بیعت کرده بود، سپس خواست که بیعتش فسخ گردد
۱۲۲- جابر بن عبدالله بمیگوید: یک نفر اعرابی به خدمت پیامبر صرسید و به ایشان گفت: بر سر اسلام با من بیعت کن! پیامبر صهم بر سر اسلام با او بیعت نمود.
آن اعرابی در مدینه دچار تب و لرز شدیدی شد [۴۴۸]. آنگاه پیش پیامبر صآمد وگفت: ای محمد! (من از بیعتی که کردهام، پشیمانم) لذا مرا از بیعتی که کردهام، معاف کن [۴۴٩]! آنگاه پیامبر صاز خواسته او امتناع ورزید. دوباره پیش پیامبر صآمد، و گفت: مرا از بیعتی که انجام دادهام، معاف کن، باز هم پیامبر صبا خواسته او موافقت نکرد. سپس (برای بار سوم) خدمت پیامبر صرسید و گفت: مرا از بیعتی که انجام دادهام، معاف کن. این بار هم پیامبر صبا خواسته-اش موافقت نکرد. آنگاه، آن اعرابی از خدمت پیامبر صخارج شد. در آن اثنا پیامبر صفرمود:
«الْمَدِينَةُ كَالْكِيرِ تَنْفِي خَبَثَهَا، وَتُنْصِعُ طِيبَهَا» [۴۵۰]. روایت از مسلم و بخاری [۴۵۱]. «مدینه مانند کوره است که ناخالص را بیرون می ریزد و خالص را نگه می دارد».
نکتهها و عبرتها:
۱- الله تعالی بندگان خود را در خوشی و ناخوشی مورد امتحان قرار میدهد تا ببیند چه کسی در هنگام مبتلا شدن به ناخوشی (و بیماری) صبر میگیرد و دچار لغزش میشود و از سوی دیگر ببیند که چه کسی به هنگام خوشی وی را شکر میگوید و از این خوشی و نعمت فراهم آمده، جهت طاعت و عبادت (هرچه بهتر) استفاده میکند و چه کسی سرکشی نموده و از این نعمت خدادادی در راه معصیت الله تعالی استفاده میکند، همانگونه که الله تعالی فرموده است:
﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ١٥ وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ١٦﴾[الفجر: ۱۵-۱۶].
«امّا انسان (آن انسانی که در پرتو ایمان عقل و خردش رشد نیافته است، و شخص خود را مقیاس همه چیز میپندارد) همین که پروردگارش او را بیازماید و برای این کار او را بزرگی ببخشد و بدو نعمت بدهد، خواهد گفت: پروردگارم مرا بزرگوار و گرامی و محترم و مکرم دیده است! (و این عزّت و نعمت، حق من و شایسته من است). و امّا زمانی که پروردگارش او را بیازماید و برای این کار روزی او را تنگ و کم نماید، خواهد گفت: پروردگارم مراخوار و زبون داشته است (و با فقر و فاقه، ذلیل و حقیرم نموده است)».
۲- بدبینی یکی از اعتقادات جاهلانی است که فاقد علم و آگاهی و نظری درست هستند، مثلاً این اعرابی جاهل تصور کرده بود که این تبی را که بدان دچار شده، در اثر شوم بد این بیعت بوده است [۴۵۲]. و البته که این جهلی کاملاً روشن و گمراهیای بزرگ است. آخر چگونه طاعت و فرمانبری موجب پیدایش بیماری بوده و میباشد؟! بدیهی است که این طرز تفکر نه تنها با واقعیت جور در نمیآید که مغایر با حقایق است و آنها را وارونه نشان میدهد، چرا که حقیقتاً شوم و بدشگونی تنها در معصیت الله تعالی است، و این بدینگونه است که معصیت باعث اعمال برخی عقوبات در زندگی دنیا و در قبر و در آتش جهنم است [۴۵۳]. اما بدشگونی به این معنا که بعضی از جاها یا حیوانات یا رنگها یا شمارهها و دیگر مخلوقات باعث میشوند که گرفتاریها و مصایبی دامنگیر فرد گردد، نه تنها پایهای از حقیقت ندارد، بلکه مایه گرفته از اعتقادات جاهلی است.
ولی متأسفانه هنوز هم این تشاءوم و بدبینی در نزد بعضی از مسلمانان امروزی وجود دارد. مثلاً یکی از آنها را میبینیم که فروشگاه خود را در بامداد باز میکند، آنگاه یک نفر مشتری به او مراجعه میکند که یک عیب و ایراد خلقتی در او وجود دارد. آنگاه او فوراً او را بدشگون دانسته و فروشگاه را میبندد. و بعضی از بازرگانان و مهندسان هم شماره ۱۳ را بدشگون و نحس میدانند و از همین روی آن را روی آسانسور و طبقات آپارتمانها قرار نمیدهند، آنها این کار را به تقلید از جاهلیت کنونی غربگرا انجام میدهند.
[۴۴۸] چنانکه در روایت دیگر بخاری (٧۲۱۶) آمده است. [۴۴٩] ظاهر حدیث میگوید که او خواسته از بیعتی که بر سر اسلام کرده است، معاف شود و این احتمال را هم دارد که او خواسته از بعضی عوارض آن ماند هجرت معاف گردد. نگا: فتح الباری ۴/ ٩٧، و ۱۳/۲۰۰. [۴۵۰] منظور این است که از مدینه افرادی که دارای ایمان خالص نیستند و هیچ خیری در آنها وجود ندارد، خارج میشوند و افراد پاک و شایسته در آن باقی می-مانند. نگا: المفهم ۴/ ۴٩٩، و اکمال المعلم ۴/ ۵۰۱ ـ ۵۰۲. [۴۵۱] صحیح البخاری (۱۸۸۳)، و صحیح مسلم (۱۳۸۳). [۴۵۲] حاشیة السندی علی سنن النسائی ٧/ ۱٧۰. [۴۵۳] لطائف المعارف (وظیفة صفر).