درس هفدهم داستان مسلمان شدن اولین افراد انصار به سبب استفتاح یهود بر آنها و خبر دادن آنها به اینکه بعثت پیامبر صنزدیک است
۳۳- عاصم بن عمر بن قتاده از بعضی مردان قومش روایت میکند که آنها گفتهاند: موردی که ما را به اسلام دعوت کرد، علاوه بر رحمت و هدایت الله تعالی که شامل حال ما شد، این بود، هنگامی که ما از مردان یهود میشنیدیم - در حالیکه ما اهل شرک و بت پرست بودیم - و آنها اهل کتاب بوده و دانشی در اختیار داشتند [۱۱۴]. که ما آن را نداشتیم و میان ما و آنها پیوسته شرارتهایی صورت میگرفت و اگر ما آنها را اذیت میکردیم به ما میگفتند: زمان پیامبری که هم اکنون مبعوث میشود، نزدیک شده، به همراه وی، شما را همچون قوم عاد [۱۱۵]. و ارم میکشیم.
ما چه بسیار این سخن را از آنها میشنیدیم، هنگامی که الله تعالی پیامبرش را مبعوث فرمود، هنگامی که او ما را بهسوی الله دعوت کرد، به او جواب دادیم و آنچه را که یهودیان بوسیله آن به ما هشدار میدادند، شناختیم. پس قبل از یهودیان، سریعاً بهسوی او شتافتیم و به او ایمان آوردیم و یهودیان به او کافر شدند به همین خاطر آیاتی از سوره بقره در مورد ما و آنها نازل شد:
﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٨٩﴾[البقرة: ۸٩] [۱۱۶].
«و هنگامی که از طرف خداوند کتابی (به نام قرآن توسّط پیغمبر اسلام) به آنان رسید که تصدیقکننده چیزهائی (همچون توحید و اصول دین و مقاصد آن) بود که با خود (از تورات) داشتند، و (از روی تورات) آن را شناختند و (به صدق محتوایش) پی بردند، ولی (به سبب حسادت و عناد) بدان کفر ورزیدند (زیرا، پیغمبری آن را آورده بود که از بنیاسرائیل نبود. گرچه) قبلاً (هنگامی که با مشرکان به جنگ و یا نزاع لفظی برمیخاستند، میگفتند که خدا ایشان را با فرستادن آخرین پیامبری که کتابشان بدان نوید داده است، یاری خواهد داد و) امید فتح و پیروزی بر کافران را داشتند. پس لعنت خداوند بر کافران (چون ایشان) باد».
۳۴- سلمه بن سلامه اشهلی انصاری سکه یکی از شرکت کنندهها در جنگ بدر است، میگوید: در بنی عبدالاشهل [۱۱٧]. ما یک همسایه یهودی داشتیم. گوید: کمی قبل از بعثت پیامبر صاز خانهاش خارج شد و پیش ما آمد. و در یکی از انجمنهای بنی عبد الاشهل ایستاد، سلمه گوید: من در آن روز از همه کسانی که در آنجا بودند، جوانتر بودم! و ردایی بر تن داشتم که پیشگاه خانهام روی آن حک شده بود. آن یهودی زنده شدن و قیامت و حساب و میزان و بهشت و جهنم را ذکر نمود، اینها را به قومی گفت که اهل شرک و بت پرست بودند و معتقد نبودند که بعد از مرگ زنده شدنی است. آنگاه به او گفتند: وای بر تو ای فلانی، تو بر این باوری که مردم پس از مرگشان دوباره زنده میشوند و به سرایی میروند که در آن بهشت و جهنم است و در آن برابر با اعمالشان سزا داده میشوند؟ گفت: «آری و سوگند به کسی که به او سوگند خورد [۱۱۸]. که او دوست دارد در عوض نصیبش از آن آتش [۱۱٩].، برای او بزرگترین تنور دنیا در نظر گرفته شود که او را داغ و گرم میکنند، سپس او را در آن میاندازند و اینکه فردا از آن آتش نجات یابد!».
گفتند: وای بر تو، نشانه این چیست [۱۲۰]؟
گفت: «پیامبری که از این بلاد، برانگیخته میشود.» و با دستش به ناحیه مکه و یمن اشاره نمود. گفتند: به نظرت چه وقتی میآید؟ راوی گوید: به من نگاه کرد در حالیکه من از همه آنها جوانتر بودم و گفت: «اگر این پسر بچه بزرگ شود و نمیرد، بعثت این پیامبر را ملاحظه خواهد کرد».
سلمه گوید: به الله قسم مدتی بیش سپری نشد تا اینکه الله تعالی آن پیامبر را مبعوث فرمود، در حالیکه آن یهودی در میان ما بود و ما به پیامبر صایمان آوردیم و او از سر حسادت و کینه توزی به او کافر شد، آنگاه ما گفتیم: وای بر تو ای فلانی! مگر تو همانی نبودی که آن حرفها را به ما میزدی؟ گفت: چرا، ولی نمیتوانم به او ایمان بیاورم [۱۲۱]» [۱۲۲].
نکتهها و عبرتها:
۱- بر انسان مسلمان لازم است که همواره نعمت الله تعالی را با هدایت دادنش به اسلام به یاد بیاورد و بخاطر این نعمت، با قلب و زبان و اندامش، الله تعالی را شکر گوید.
۲- دشمنی و کینه، مسلمان را از این منع نمیکند که به دانش یا فضلی که دشمنش در اختیار دارد، اعتراف نماید.
۳- یهود مغضوب علیهم میباشند، چون علمی دارند که به آن عمل نکردهاند، و به همین خاطر الله تعالی در آیه سابق، درباره آنها فرموده است:
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ﴾[البقرة: ۸٩].
و این دلالت بر خباثت و سنگدلی یهود مینماید، بلکه نشان دهنده بیشعوری و کم عقلی آنها می-باشد، زیرا چگونه یکی از آنها از یک سو نبوت پیامبر صرا میداند و از سوی دیگر اگر به او ایمان نیاورد و بمیرد، هیزم جهنم شده و برای همیشه در آن باقی میماند، مع الوصف بر کفر به او پافشاری و اصرار میورزد و بر دین منسوخ و منحرف یهود باقی می-ماند؟
۴- بر انسان مسلمان لازم است، از آنچه که یهود در آن افتاده، از عدم عمل به حقیقتی که آن را دانستهاند، بر حذر باشد و نیز از افتادن در آنچه که بعضی از گروههای منتسب به اسلام، از مشابهت جستن به یهود در این باره، افتادهاند، مانند بعضی از صوفیهای افراطی که علم را به قول خودشان فقط برای برکت میآموزند، برحذر باشد.
۵- یکی از اسلوبهای دعوت یادآوری و تذکیر طرف دعوت به حقیقتی است که بدان ایمان دارد و بدان معتقد است و بدان قانع میشود؛ شاید این سببی بشود برای پذیرش او در وارد شدن به اسلام یا التزام وی به همه احکام وی اگر از مسلمانان باشد.
[۱۱۴] یعنی یهود دارای علمی بودند که مشرکان عرب آن علم را نداشتند، زیرا یهود اهل کتاب هستند از این رو علمی دارند اما بدان عمل نکردهاند، سپس آنها مغضوب علیهم می-باشند چون به علم خود عمل نکردهاند. [۱۱۵] گفته شده: ارم، عاد اولیه بوده و بنا به قولی خانه سرزمین عاد میباشد، نگا: تفسیر ابن کثیر در رابطه با آیه ٧ سوره فجر، و لسان العرب ۱۲/ ۱۵. [۱۱۶] روایت از ابن اسحاق در السیرة، قصة الاحبار، ص۶۳، و از طریق وی روایت از ابن جریر در تفسیر آیه ۸٩ بقره، با سندی صحیح. و انش شاءالله این روایت بزودی بصورت مطول ذکر خواهد شد. [۱۱٧] بنو عبدالاشهل تیرهای از انصار هستند که در مدینه بودند. [۱۱۸] یعنی آن یهودی قسم یاد کرده که دوست دارد....، و سلمه امری را که یهودی به آن سوگند خورده ذکر نکرده است. [۱۱٩] یکی از عقاید یهود این است که هریک از آنها مدت کمی وارد آتش جهنم میشود، سپس از آن خارج میگردد، همانگونه که الله تعالی در این رابطه خبر داده: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗ﴾[البقرة: ۸۰] بنابراین در نظر یهود، آنها تنها ایام معدودی را وارد آتش جهنم میشوند، گفته شده: آن ایام، ایامی است که در آن گوساله را میپرستیدند و قولی غیر از این هم وجود دارد. و گمان میبرند که آنها بعد از این ایام معدود از آن خارج خواهند شد، حال آنکه حقیقت این است که هرکس از آنها، بعد از بعثت پیامبر یا قبل از آن بر عقیدهی شرک بمیرد در حالیکه علم دارد، او در آتش جهنم برای همیشه باقی میماند. خدا ما را از آن پناه دهد. [۱۲۰] یعنی علامت صحت وجود زنده شدن و بهشت و جهنم و سزا و پاداش چیست؟ [۱۲۱] در روایت دیگری آمده است: سلمه بن سلامه گوید: خداوند مقدر فرمود که پیامبر صرا به مدینه بیاورد، گفتم: این پیامبر آمده است. آن یهودی گفت: بخدا این همان پیامبری است که من درباره او به شما خبر دادم، سلمه گوید: گفتم چرا مسلمان نمیشوی؟ گفت: به خدا یهودیت را ترک نمیگویم. نگا: المجمع ۸/۲۳۰ و آن را به طبرانی نسبت داده، و با بلوغ الامانی ۲۱/۱۸، مقایسه شود. [۱۲۲] روایت از اسحاق در السیرة، قصة الاحبار، ۶۳- ۶۴، شماره ۶۴، و از طریق امام احمد ۳/ ۴۶٧ با اسناد صحیح روایت شده است.