داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس هشتاد و نهم داستان مسلمان شدن بنی جذیمه و عبادة الضبی

درس هشتاد و نهم داستان مسلمان شدن بنی جذیمه و عبادة الضبی

۱۳۴- عبدالله بن عمر بمی‌گوید: پیامبر صخالد بن ولید را به‌سوی قبیله بنی جذیمه فرستاد. خالد آنها را به اسلام دعوت کرد، آنها خوب ندانستند که بگویند اسلمنا (یعنی مسلمان شدیم) بلکه گفتند: صبأنا [۴۸۴](یعنی از دینی وارد دین دیگری شدیم) لذا خالد بن ولید همچنان آنها را می‌کشت و به اسارت می‌گرفت و به هر یک از ما اسیرش را تحویل می‌داد تا اینکه نزد پیامبر اکرم صآمدیم و ماجرا را برایش بازگو کردیم. رسول خدا دستش را بلند کرد و دوبار فرمود: «خدایا من از کار خالد نزد تو اعلام برائت می‌کنم». روایت از بخاری [۴۸۵].

۱۳۶- حمید بن هلال به نقل از عباده بن قرض الضبی سمی‌گوید: من به قصد غزوه حرکت کردم تا اینکه به نزدیکی‌های اهواز رسیدم، صدای اذانی را شنیدم. وقتی که به‌سوی آنها آمدم، آنها مرا دیدند، گفتند: چرا آمده‌ای ای دشمن خدا؟ گفتم: شما برادران من نیستید [۴۸۶]؟ گفتند: تو برادر شیطان هستی، گفتند: تو را می‌کشیم. گفتم: آیا چیزی را که پیامبر صاز من قبول کرد، شما از من قبول نمی‌کنید؟ گفتند: چه چیزی را از تو قبول کنیم؟ گفتم: من به حالت کافری خدمت رسول خدا رسیدم، و گواهی دادم که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد و محمد صفرستاده خداست. با شنیدن این سخن پیامبر ص(مرا مسلمان تلقی کرد) و راه مرا بازگذاشت. (یعنی کاری با من نداشت) اما خوارج او را کشتند [۴۸٧].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- اشتباه امیر و فرمانده بخشیدنی می‌باشد و اگر در اجتهاد خود اشتباه کرد، از او قصاص گرفته نمی‌شود.

۲- گمراهی خوارج؛ چه آنها با هرکس که بر طریقه‌ی اشتباه آمیز آنها نباشد، مبارزه می‌کردند و او را کافر تلقی می‌نمودند و در صورت توان او را می‌کشتند. یکی از بزرگترین اسباب و خاستگاه‌های گمراهی آنها تک روی در نظر و اندیشه همراه با کم علمی بود. به همین خاطر بر نوباوگان و دانش اندوزانی که در مراحل اولیه تعلم قرار دارند، لازم است که از غوطه‌ور شدن در مسایل اجتهادی مانند مسایل تکفیر و غیر آن خودداری نمایند و فقط عالمانی در مورد این مسایل باید دادِ سخن دهند که به درجه اجتهاد رسیده‌اند.

۳- کسی که شهادت حق را بر زبان آورد، در حقیقت مال و خونش محفوظ و مصون است مگر به حق اسلام، روی این حساب، نه تنها کشتن او جایز نیست، بلکه نباید با اعمال هیچ اذیتی در بدن یا ناموس یا مالش، به او تعرض نمود.

[۴۸۴] صابیء در اصل کسی است که دنیش را ترک کرده و به دین دیگری تحول یافته است و به همین خاطر مشرکان پیامبر را «صابیء» می‌نامیدند و او را بدان مورد عیب جویی قرار می‌دادند چرا که او دین قریش را ترک گفته و به دین اسلام پیوسته بود. [۴۸۵] صحیح البخاری (۴۳۳٩). [۴۸۶] یعنی شما برادر دینی من نیستید، چرا که او مسلمان است و آنها هم مسلمان هستند، و آن جماعت از فرقه خوارج بودند، فرقه‌ای که کسی را که بر روش آنها نمی-بود، می‌کشتند و به عنوان کافر حساب می‌کردند. [۴۸٧] روایت از ابن قانع (۱۱٩۳) و اسنادش صحیح است.