درس هفتاد و ششم داستان مسلمان شدن وائل بن حجر و آمدن او
۱۱۶- وائل بن حجر کندی حضرمی سمیگوید: به من خبر رسید که پیامبر صظهور (یا غلبه) یافته است. لذا دارایی عظیمی که داشتیم و (رعیت فراوانی) را که از من اطاعت میکردند، رها کردم و به خدمت پیامبر صرسیدم. با ایشان ملاقات کردم. ایشان مرا در کنار خودشان نشاند و ردایش را برای من گستراند و اسلام مرا پذیرفت. سپس بهسوی منبرش برخاست و از آن بالا رفت و مرا هم با خود بالا برد، ولی من در جایی پایینتر از وی ایستادم. پس از حمد و ثنا و فرستادن درود بر پیامبران فرمودند:
«هَذَا وَائِلُ بْنُ حُجْر قَدْ أَتَاكُمْ مِنْ أَرْضٍ بَعِيدَةٍ مِنْ حَضْرَمَوْتَ طَائِعًا غَيْرَ مُكْرَهٍ رَاغِبًا فِي اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَفِي دِينِهِ». «این وائل بن حجر است که از سرزمینی دوردست، از حضرموت، داوطلبانه و بی هیچ اجباری، بخاطر علاقه به الله ﻷو رسول و دینش پیش شما آمده است».
سپس پیامبر صقطعه زمینی را به من داد و معاویه بن ابوسفیان را همراه من فرستاد و به او گفت: آن قطعه زمین را به او واگذار کن. یا پیامبر صفرمود: «به او بگو که جای آن قطعه زمین کجاست». وائل گوید: معاویه به من گفت: مرا پشت سر خود سوار کن. گفتم: تو در آن حدی نیستی که بتوانی در ردیف شاهان قرار بگیری. معاویه گفت: (پس لااقل) کفشت را به من بده! گفتم: سایه این ماده شتر را به عنوان کفش به پا کن (یعنی کفشم را به تو نمیدهم و پا برهنه راه برو!!).
وائل گوید: زمانی که معاویه به سمت خلیفه مسلمانان منصوب شد، پیش او آمدم. وی مرا همراه خودش بر روی تخت نشاند. و این سخن را به من یاد آور شد [۴۳۳].
نکتهها و عبرتها:
۱- متانت عقل وائل بن حجر ساز این حیث که اسلامی را که موجب سعادتمندی دنیا و دست یابی به بهشت و نجات از آتش دوزخ است، بر دارایی و ثروت و گوش بفرمانی عظیم و فراوانی که مردم از او داشند، ترجیح داد. پس حال او کجا و حال آن کسی که خدا به او سلطه یا مقامی دنیایی داده و تحت تأثیر آن دو، از چیزی که موجب سعادتمندی او در دنیا و آخرت میشود، روی گردانده، کجا؟!.
بلکه او آمده نعمتهایی را که الله تعالی به او ارزانی داشته است، در زمینه ظلم و معصیت خدای رحمان بکار گرفته است. پس کسی که بر این کار استمرار ورزد و توبه نکند، باید بگوئیم که این کار وی بزرگترین دلیل بر سفاهت و کم عقلی او میباشد و اگرچه بیاید حالات و اوضاع خود را در هنگام فرا رسیدن مرگ تصور کند - مرگی که بخدا عن قریب موعد هر جانداری از مخلوقات است - و بیندیشد که چگونه وارد قبر میشود و در خاک دفن میگردد، یا وضعیت افراد همنوع خود را که قبلاً به حالت ناگهانی مرگ آنها را درنوردیده است، مورد مداقه قرار دهد، باز هم از بسیاری از گمراهیها و سرکشی-های خود دست بر نمیدارد؛ زیرا خواب غفلت از یک سو و سنگدلی و کم فکری و کم عقلی از سوی دیگر او را تحت الشعاع خود قرار داده است. از الله تعالی سلامت و عافیت از این آفتها را مسألت داریم.
۲- لازم است به کسانی که تازه مسلمان شده، در عین حال دارای جایگاه و تأثیر خاصی در میان اجتماع و قومشان هستند، اهتمام خاصی داده شود، باید جوری با آنها رفتار شود که (خود به خود) قلب آنها بدست آید و ایمانشان تقویت گردد، چه امید میرود که آنها نقش مثمر ثمری را در دعوت قومشان بهسوی اسلام ایفا نمایند و در این زمینه کارآمد واقع شوند...
۳- در صورت اقتضای مصلحت شرعی، جایز است که حاکم برای بعضی از افراد رعیتش قطعه زمینی یا چیزی مانند آن را منظور نماید.
۴- کسی که تازه مسلمان شده، هیچ بعید نیست بعضی از کارهایی انجام دهد که هرگز از ناحیه فرد ایمانداری که ایمان در قلبش جای گرفته، سر نمیزند.
۵- گذشت و اغماض معاویه بن ابوسفیان باز کسی که در حق او بدی نموده، چه، وی وائل بن حجر را بخاطر کاری که در گذشته کرده بود، مجازات نکرد و حتی به رغم اینکه وائل بن حجر با عمل و قول به او بدی کرد، وی کوچکترین سرزنشی در این باره به او نکرد!.
[۴۳۳] روایت از طبرانی در الکبیر ۲۲/ ۴۶-۴۸، و در الصغیر (۱۱٧۶) و بخاری در تاریخ الکبیر ۸/ ۱٧۵ـ۱٧۶، و بزار چنانکه در کشف الاستار (۲٧۴۵) با اسنادی آمده که جای گفتگو دارد. نگا: المجمع ٩/ ۳٧۶. و روایت از ابن سعد ۱/ ۳۴۸ ـ ۳۵۱ با اسنادی مرسل و با اسنادی متصل و ضعیف. بخش اول آن را طبرانی در الکبیر ۲۲/۱٩ ـ ۲۰ با اسنادی ضعیف روایت کرده است. و نگا: المجمع ٩/۳٧۴، و امام احمد بخش دوم آن را که مربوط به اقطاع و داستان معاویه است، امام احمد(۲٧۲۳۸)، و ترمذی (۱۳۸۱) و ابوداود (۳۰۵۸، ۳۰۵٩) روایت کردهاند و ترمذی آن را صحیح دانسته، و این حدیث چنان است که او گفته است. و در کل این حدیث با مجموع شواهدش حسن است.