درس هشتاد و دوم داستان مسلمان شدن دو مرد از مذحج
۱۲۳- ابو عبدالرحمن جهنی میگوید: در حالی که ما در خدمت رسول خدا صنشسته بودیم، سر و کله دو سوار پیدا شد. وقتی پیامبر صآن دو سوار را دید، فرمود: «كِنْدِيَّانِ مُذْحِجَانِ». «اینها دو نفر کندی مذحجی هستند».
تا اینکه آنها به خدمت پیامبر صرسیدند. (دیدیم) که دو مرد از قبیله مذحج هستند، ابو عبدالرحمن گوید: یکی از آن دو مرد به پیامبر صنزدیک شد تا با ایشان بیعت نماید. گوید: وقتی که دست پیامبر صرا گرفت، گفت: ای رسول خدا! شخصی که شما را میبیند و به شما ایمان میآورد و شما را تأیید و تصدیق میکند و از شما پیروی مینماید، چه چیزی برای او خواهد بود؟ پیامبر صفرمود: «طُوبَى لَهُ» [۴۵۴]. «خوشا به حال او!». گوید: آنگاه او دست پیامبر صرا مسح کرد، سپس بازگشت. سپس آن شخص دیگر رو به پیامبر صکرد و دست او را گرفت تا با او بیعت کند. او گفت: ای رسول خدا، به نظر شما شخصی که شما را ندیده ولی به شما ایمان میآورد و شما را تصدیق و تأیید میکند و از شما پیروی میکند، چه امتیاز و بهرهای خواهد داشت؟! پیامبر صفرمود: «طُوبَى لَهُ، ثُمَّ طُوبَى لَهُ، ثُمَّ طُوبَى لَهُ». «خوشا به حال او! سپس خوشا به حال او! سپس خوشا به حال او!» گوید: بعد بر روی دست پیامبر صدست کشید و بازگشت [۴۵۵].
نکتهها و عبرتها:
۱- در این حدیث یکی از معجزات پیامبر ما حضرت محمد صوجود دارد، از این حیث که ایشان قبل از رسیدن آن دو مرد، از قبیله و تیره آنها خبر داده است. و آن دو شخص همانگونه بودند که پیامبر صخبر داده بود.
۲- مشروعیت تبرک جستن به بدن پیامبر صو به همین خاطر است که هر دوی این مردها بر دست مبارک پیامبر صدست کشیدند و پیامبر صبخاطر این کار آنها را سرزنش نکرد و این کار آنها را تثبیت نمود. بنابراین، این تبرک جستن صرفاً به پیامبر صاختصاص دارد، چه، او افضل انسانهاست. وی درباره خودشان میفرماید:
«أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ، وَلَا فَخْرَ» [۴۵۶]. «من سالار فرزندان آدم هستم با این حال هیچ فخر فروشیای نمی-کنم».
روی این حساب، جایز نیست که احدی از انسانها در منزلت مخصوص پیامبر صنشانده شود و جایز نیست که اموری که اختصاص به پیامبر صدارند، برای دیگران قرار داده شود. چرا که این کار به نوعی پایمال کردن حق آن حضرت و کم کردن ارزش وی و نادیده گرفتن خصایصی است که در پرتو آنها امتیاز یافته است.
به همین خاطر ثابت نشده که احدی از صحابه یا تابعین یا احدی از سلف این امت به جسد یکی از صالحان یا به جسد یکی از، ده اصحابی که به بهشت مژده داده شدند و یا به آل بیت پیامبر صو یا به غیر آنها تبرک جسته باشند. و این کار، اجماعی از ناحیه آنهاست بر سر اینکه تبرک جستن به بدن شخصی غیر از پیامبر صحرام است. چه اگر جائز میبود، بخاطر علاقه شدید آنها به خیرخواهی، حتماً آن را انجام میدادند.
۳- بیان کثرت پاداش کسی که به پیامبر صایمان آورده، در حالیکه ایشان را و بیشتر دلایل نبوت ایشان را ندیده است؛ چرا که این کار، دلیل بر قوت ایمان وی میباشد. و بنابراین، جانب ایمان به نسبت وی در باب ایمان به نبوت محمد صبیشتر از جانب ایمان کسی است که آن را دیده است [۴۵٧]. البته این بدین معنی نیست که وی بطور کلی و بی هیچ چون و چرایی از کسیکه پیامبر صرا دیده است، برتر است، زیرا که افراد صحابه، از همه کسانی که بعد از آنها آمدهاند، برتر هستند. حافظ ابن حجر گفته است: «صرف زیادت اجر و پاداش مستلزم این است که افضلیت و برتریت مطلق و بی چون و چرای (فرد) ثابت شود و همچنین برتری و تفاضل در اجر و پاداش صرفاً به نسبت چیزی روی میدهد که در آن عمل همانند و مشابه آن باشد، لکن زیادت فضیلت برای کسی که پیامبر را دیده است و از این رو بدان دست یافته است، با او برابری نمیکند» [۴۵۸].
[۴۵۴] گفته شده: معنای «طوبی» یعنی به خیر دست یافت، میباشد و بنا به قولی طوبی نام بهشت است. نگا: تفسیر آیه ۲٩ از سوره رعد در تفسیر ابن کثیر. [۴۵۵] روایت از امام احمد (۱٧۳۸۸)، و ابن ابی شیبه در مسندش (٧۳۰) و سندش حسن است و هیثمی هم در ۱۰/۱۸ و حافظ ابن حجر هم آن را صحیح دانسته-اند. و نگا: المطالب (۱۴۱٧۸)، و در رابطه با شواهد این حدیث مراجعه شود به مسند امام احمد (۱۶٩٧۶) و صحیح ابن حبان (٧۲۳۰). [۴۵۶] روایت از احمد (۱۰٩٧۲)، و ابوداود (۴۶٧۳) از دو طریق که رجال آنها ثقه هستند. و روایت از آلبانی در سلسله احادیث صحیحه (۱۵۱٧) و روایت از مسلم (۲۲٧۸) با زیادت کلمهی «روز قیامت». [۴۵٧] هر دوی اینها در زمینه ایمانشان ـ در این مسأله ـ به یک مسأله غیبی ایمان دارند و آن اینکه الله تعالی پیامبر صرا فرستاده است، بلکه ایمان به همه مسائل عقیده، صرفاً ایمان به غیب است چنانکه در جای خود تثبیت شده است، اما مقدار این ایمان از شخصی به دیگری در بعضی از مسائل گاهی تفاوت پیدا میکند. [۴۵۸] نگا: فتح الباری: اول کتاب فضائل الصحابة ٧/۶-٧. نگا: شرح مشکل الآثار ۶/۲۵۴ـ۲۶۶، مجموع الفتاوی ۴/۴۶۱ ـ ۴۶۴، ۵۲٧.