درس نود داستان مسلمان شدن یکی از مشرکان در میدان جنگ آن وقت که مسلمانی شمشیرش را بالای سرش گرفت
۱۳۶- صفوان بن محرز میگوید: در زمان فتنه ابن زبیر، جندب بن عبدالله بجلی سکسی را دنبال عسعس بن سلامه فرستاد.
(عسعس پیش او آمد و جندب به او گفت:) تعدادی از یاران و برادرانت را جمع کن تا با آنها حرف بزنم [۴۸۸].
عسعس هم پیکی را بهسوی آنها فرستاد. وقتی که آنها جمع شدند، جندب در حالی که جامه کلاهدار زرد رنگی بر تن داشت، پیش آنها آمد. جندب گفت: سخنتان را نشکنید و به آن ادامه دهید. تا اینکه دوباره سخن گفتن را از سر گرفتند. وقتی که آنها مشغول حرفزدن شدند، جندب کلاه جامه-اش را از سرش برداشت و گفت: من پیش شما آمدهام در حالیکه نمیخواهم حدیثی از پیامبر صبرای شما نقل کنم، (ولی به نظرم آمد که آن را برای شما تعریف کنم) [۴۸٩]: پیامبر صجماعتی را بهسوی قومی از مشرکان فرستاده و آنها رو در روی هم قرار گرفتند، وقتی که یکی از مردان مشرکان میخواست یکی از مردان مسلمان را بکشد، بهسوی او حمله میکرد و او را میکشت. و یکی از مردان مسلمان هم از غفلت مرد مشرکی استفاده کرد و به او حمله برد. و برای ما تعریف کردند که او اسامه بن زید بوده است.
هنگامی که شمشیرش را بر آن فرد مشرک بالا گرفت، آن فرد گفت: «لا إله إلا الله». ولی اسامه او را کشت. پیام آور (جنگ) به خدمت پیامبر صحاضر شد و پیامبر ص(در مورد اوضاع جنگ) از او سؤال کرد و او در ضمن بازگویی وقایع جنگ، به مسئله آن مرد هم اشاره کرد. پیامبر صاسامه را فرا خواند و از او پرسید: «چرا او را کشتی؟» گفت: ای رسول خدا! (قلب) مسلمانان را به درد آورده و فلان و فلان را کشته بود. (و اسامه نام چند نفر را ذکر کرده) و من هم به او حمله کردم. وقتی که شمشیرم را دید، گفت: «لا إله إلا الله»، رسول خدا گفت: آیا باز هم او را کشتی؟ پیامبر صفرمود: «پس در روز قیامت با «لا إله إلا الله» چکار میکنی وقتی که میآید؟» [۴٩۰]اسامه گفت: ای رسول خدا برای من طلب آمرزش کن! پیامبر صفرمود: «پس در روز قیامت با «لا اله الا الله» چکار میکنی وقتی که میآید؟ » راوی گوید: پیامبر صچیزی بیشتر از این نمیگفت: «با «لا إله إلا الله» چکار میکنی هنگامی که در روز قیامت میآید؟» روایت از مسلم [۴٩۱].
نکتهها و عبرتها:
۱- لازم است، مردم - هر یک بر حسب خویش - از افتادن در دام شرارتها و فتنههایی که بیم آنها میرود، برحذر داشته شوند. و نباید منتظر بمانیم تا در دام فتنهها و شرارتها گرفتار آیند آنگاه برویم نصیحتشان کنیم؛ چرا که پیشگیری بهتر از درمان است!.
۲- حرص صحابه به دعوت الی الله و نصیحت آنها به افرادی که بیم آن داشتهاند، اعتقاد یا عملی مخالف شرع انجام دهند. و به همین خاطر جندب علاقمند بود که آن جوانان را نصیحت کند گویی میترسید که آنها رأی و عقیده خوارج را پیدا نمایند. یا میترسید که آنها در این جنگی که میان مسلمانان روی داده - در زمان فتنهای که بین ابن زبیر و بنی امیه روی داد - شرکت کنند.
۳- کسی که علامت حسنه و نیکیای را آشکار کند، باید از او پذیرفته گردد و نیت و باطنش باید به آن خدایی واگذار شود که از همه نیتها و باطنها باخبر است، اگرچه قراین و دلایلی در دست باشد که نشان دهد او خلاف آنچه را که ظاهر کرده، در دل دارد.
۴- بزرگی و سنگینی حرام بودن قتل مسلمانی به ناحق، اگرچه قاتل کار خود را توجیه و تأویل کرده و گمان برد که بر حق است.
[۴۸۸. ]) حضرت جندب در وقت اختلاف میان ابن زبیر و بنی امیه بدین جهت دنبال آن جوانان فرستاد تا آنها را پند دهد و آنها را از فتنهای که بیم وقوع آن میرفت، برحذر بدارد. [۴۸٩. ]) شرح صحیح مسلم اثر نووی ۲/ ۱۰۵. [۴٩۰] یعنی چه حرفی داری که بزنی وقتی که به تو گفته شود: چگونه کسی را کشتی که گفت: «لا إله إلا الله»، در حالیکه خون او شرعاً ـ با گفتن این جمله ـ حرام شده است. المفهم ۱/ ۲٩٧. [۴٩۱] صحیح مسلم (٩٧) و این روایت دارای شاهدی از حدیث اسامه در نزد بخاری (۴۲۶٩)، و مسلم است.