درس پنجاه و نهم داستان مسلمان شدن عدی بن حاتم طائی
٩۳- ابوعبیده بن حذیفه به نقل از عدی بن حاتم سمیگوید: وقتی که الله تعالی پیامبر صرا مبعوث فرمود، من از ایشان فرار کردم تا جایی که به دورترین سرزمین مسلمان که در طرف روم قرار داشت، رفتم.
گوید: جایی را که به آن فرار کرده بودم، به مراتب از جایی که از آن آمده بودم، ناخوشتر می-پنداشتم. به همین خاطر گفتم: پیش این مرد خواهم آمد، به الله قسم اگر راستگو باشد، از او پیروی میکنم و اگر دروغگو باشد، هیچ ضرری به من نمیرساند.
گوید: این بود که به خدمت ایشان آمدم، وقتی که مردم مرا دیدند گفتند: عدی بن حاتم آمد! عدی بن حاتم آمد! گوید: گمان کنم مردم سه بار این جمله را گفتند.
گوید: آنگاه رسول خدا صبه من گفتند: «ای عدی بن حاتم، مسلمان شو، تا سالم بمانی». گفتم: من خود اهل دین هستم. پیامبر صفرمود: ای عدی بن حاتم، مسلمان شو تا سالم بمانی». گفتم: من خود اهل دین هستم. سه بار این جمله را گفتم. آنگاه پیامبر صفرمودند: «من بیشتر از تو با دینت آشنایی دارم». گفتم: تو بیشتر از من با دینم آشنایی داری؟ گفت: «آری» گفت: «آیا شما از پیروان رکوسیه [۳۵۰]نیستید؟ گفتم: چرا، گفت: «آیا شما یک چهارم غنیمت را به خود اختصاص نمیدهید؟» گفتم: چرا، گفت: اختصاص چنین سهمی در دین شما جایز نیست». گوید: همین که پیامبر صاین سخن را گفت، از آن متأثر شدم.
پیامبر صفرمود: «بنظر من علتی که تو را از مسلمان شدن باز میدارد این است که میبینی عدهای از فقرا و ضعفاء دور و بر مرا گرفتهاند و مسلمان شدند و مردم به منظور جنگ و دشمنی با ما با هم یکدست شدهاند.
آیا حیره [۳۵۱]را میشناسی؟ گفتم: نام آن را شنیدهام، ولی تا به حال به آنجا نرفتهام. پیامبر صفرمود: « (الله تعالی دینش را به کمال میرساند و چنان امنیتی به وجود میآورد که) زنی سوار در کجاوه بدون اینکه در پناه و امان کسی باشد، از سرزمین حیره حرکت میکند و کعبه را طواف مینماید. و نیز گنجینههای کسری بن هرمز فتح و گشوده می-شوند».
من (شگفت زده) پرسیدم: گنجینههای کسری بن هرمز؟! فرمود: کسری بن هرمز. پیامبر صسه بار این جمله را تکرار کردند.
و نیز فرمودند: «زمانی میرسد که مال و ثروت آنقدر زیاد شده که فرد دنبال کسی میگردد که زکات مالش را قبول کند، ولی کسی را نمییابد».
گوید: دو مورد را دیدم؛ زنی سوار در کجاوه را دیدم که بدون هیچ همجواری از سرزمین حیره حرکت کرده و کعبه را طواف مینماید. و من در آن سپاهی که به مدائن [۳۵۲]حمله کردند، حضور داشتم و سوگند به خدا که پیشگویی سوم پیامبر صهم روی خواهد داد [۳۵۳]؛ چرا که این حدیث رسول خداست که آن را به من گفته است [۳۵۴].
نکتهها و عبرتها:
۱- کسی که از الله تعالی نافرمانی کند، همواره در تنگی و پریشانی بسر میبرد و از حیاتی سخت و فلاکت بار برخوردار خواهد شد. و این در زندگی قبل از اسلام عدی بن حاتم کاملاً آفتابی و روشن است. و الله تعالی در آیه ۱۲۴ سوره طه اینچنین به این نکته اشاره کرده است:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤﴾[طه: ۱۲۴].
«و هرکه از یاد من روی بگرداند (و از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند)، زندگی تنگ (و سخت و گرفتهای) خواهد داشت؛ (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم».
۲- یکی از اسلوبهای دعوت الی الله این است که با اسلوبی مناسب به اهل باطل بگوئیم که آنها چیزی جز گمراهی و انحراف و کژروی در اختیار ندارند، تا به اذن الله تعالی، این کار باعث شود که آنها از این باطل خود دست بردارند.
۳- حق ستیزی مشرکان و منافقان گمراه و توافق و اجتماع آنها بر آن.
۴- ضرورت ایمان آوری به همه امور غیبیای که پیامبر صاز آنها خبر داده است و بر بنده حرام است که بیاید عقلش را بعنوان معیار صحت یکی از آنها بکار ببندد.
۵- ایمان قوی عدی س، به همین خاطر سوگند یاد کرد که پیشگویی پیامبر صبه وقوع خواهد پیوست.
۶- در این حدیث یکی از معجزات پیامبر ما حضرت محمد وجود دارد، چه تمام پیشگوییهای پیامبر صکه در این حدیث عنوان کردند، جامه تحقق پیدا کردند.
[۳۵۰] دینی مابین نصرانیت و صائبی است. (مترجم). [۳۵۱] در معجم البلدان ۲/ ۳۲۸ آمده است، «حیره شهری است در سه مایلی کوفه در جایی که به آن نجف گفته میشود». [۳۵۲] مدائن پایتخت حکومت فارس است؛ کسانی که کسری بر آنها پادشاهی میکرده است و در دوران حضرت عمر بن خطاب س، مسلمانان آن را فتح کردند. [۳۵۳] این پیشگویی هم در دوران عمر بن عبدالعزیز بوقوع پیوست. نگاه: فتح الباری ۶/ ۶۱۳. [۳۵۴] روایت از احمد ۴/ ۳٧۸، و ابن حبان (۶۶٧٩) و حاکم ۴/۵۱۸، و سندش حسن است و رجالش ثقه هستند و رجال صحیحین میباشند، جز ابوعبیده که ابن حبان و عجلی او را ثقه دانستهاند و او از جمله بزرگان تابعی است. و قسمت اول این حدیث دارای شاهدی در نزد احمد ۴/ ۳٧۸ است و قسمت پایانی آن دارای شاهدی در نزد بخاری (۳۵٩۵) میباشد.