داستان اسلام صحابه

فهرست کتاب

درس هفتاد و دوم داستان مسلمان شدن مزینه و آمدن هیئت آنها

درس هفتاد و دوم داستان مسلمان شدن مزینه و آمدن هیئت آنها

۱۱۱- نعمان بن مقرن سمی‌گوید: با یک هیات ۴۰۰ نفری از مزینه به خدمت پیامبر صرسیدیم. رسول خدا صسفارشات و توصیه‌هایی را به ما کرد. آنگاه یکی از آن جماعت گفت: ای رسول خدا ما طعامی نداریم که آن را بعنوان توشه خود برگیریم. پیامبر صبه حضرت عمر فرمودند: «برای آنها توشه قرار بده!» عمر گفت: به جز مقدار کم از خرمای اضافی که برایم مانده است، چیز دیگری در اختیار ندارم. و فکر نمی‌کنم به درد اینها بخورد. پیامبر صفرمود: «برو و برای اینها توشه قرار بده». آنگاه عمر ما را به بالا خانه‌اش برد، در آنجا خرمایی را دیدیم‌ که حجم و مقدار مانند شتر کوچک گندمی رنگ بنظر می‌رسید. حضرت عمر گفت: بردارید. آن جماعت هم خرمای مورد نظر خود را برداشتند.

نعمان گوید: من آخرین نفر آن قوم بودم. همین که به جای خرماها نگاه کردم دیدم که خرماها سر جاهای خودشان بود و حتی یک خرما هم از آن کم نشده بود، در حالیکه چهارصد نفر از آن خرما برداشته بودند [۴۲۰].

۱۱۲- قرّهُ بن ایاس مزنی سمی-گوید: همراه با دسته‌ای از مزینه به خدمت پیامبرصرسیدیم، با پیامبر صبیعت کردیم، دکمه‌های پیراهن آن حضرت باز بود، گوید: با او بیعت نمودم، سپس دستم را در جیب پیراهنش فرو کردم و مهر نبوت ایشان را لمس کردم، عروه گوید: هر وقت که معاویه و پسرش را می‌دیدم، دکمه پیراهنشان باز بود، هم در زمستان و هم در تابستان و هرگز دکمه‌هایشان را نمی‏بستند [۴۲۱].

نکته‌ها و عبرت‌ها:

۱- گناهی بر انسان مسلمان نیست که در صورت احساس نیاز، از فردی که توانایی مساعدتش را دارد، تقاضای مساعدت نماید. بویژه اگر این درخواست از حاکم مسلمانان و از بیت المال مسلمانان باشد. همچنین گناهی بر او نیست که وقتی از ناحیه بیت المال مالی به او داده شود - ولو بدان محتاج نباشد - آن را برگیرد. ولی جایز نیست فردی که محتاج نیست بیاید و از مردم پول و مال بخواهد. زیرا بطور مسلم پیامبر صفرموده است: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ أَمْوَالَهُمْ تَكَثُّرًا، فَإِنَّمَا يَسْأَلُ جَـمْرًا فَلْيَسْتَقِلَّ مِنْهُ أَوْ لِيُكْثِرْ». روایت از مسلم [۴۲۲]. «سی که به منظور تکثر و زیاده‌خواهی اموال مردم را از آنها طلب نماید، در واقع چیزی جز اخگر آتش طلب نمی‌کند، پس یا کم طلب کند و یا زیاده‌خواهی کند».

۲- در حدیث اول موردی وجود دارد که بیانگر قوت ایمان حضرت عمر سو جایگاه عظیم او در نزد پیامبر صمی‌باشد. چه پیامبر صبه او فرمان داد که از مال شخصی خودش که طعام خود و خانواده‌اش بود، برای آنها توشه قرار دهد. پس حضرت عمر وقتی که اصرار پیامبر صرا بر این امر دید، فرمان او را اجرا کرد به رغم آنکه می‌دانست مقدار خرمایی که در خانه‌اش دارد - اگر فضل خدا با برکت فرستادن در آن نمی‌بود - کفایت این تعداد فراوان از مردم را نمی‌کرد.

۳- در حدیث اول همچنین یکی از معجزات پیامبر صو کرامتهای حضرت عمر سوجود دارد. چه این تعداد فراوان از مردم از آن خرمای اندک توشه گرفتند، مع الوصف چیزی از آن کم نشد، حتی یک خرما.

۴- در حدیث دوم هم یکی از دلایل نبوت پیامبر صوجود دارد و آن عبارتست از وجود مهر نبوت در پشت مبارک آن حضرت صو آن همان مهری است که انبیای سابق درباره آن خبر داده بودند، چنانکه در داستان سلمان و دیگر داستان‌ها بیان شد.

۵- همچنین در این حدیث نکته‌ای وجود دارد که بیانگر علاقه شدید صحابه به اقتدا از پیامبر صحتی در اموری که تشریعی نیستند، می‌باشد، مانند امور لباس و مانند آنها. و این مایه گرفته از محبت آنها نسبت به پیامبر صاست، آنها دوست داشتند که شکل و هیئتشان مانند شکل و هیئت پیامبر صباشد.

[۴۲۰] روایت از امام احمد (۲۳٧۴۶) با اسنادی که در آن ضعف کمی وجود دارد. و روایت از بیهقی در الدلائل ۵/۳۶۵ با اسنادی که در آن مقداری ضعف وجود دارد. لذا این روایت با مجموع این دو طریق حسن است. و از حدیث دکین دارای شاهدی است که امام احمد (۱٧۵٧۶) آن را روایت کرده و سندش صحیح است. [۴۲۱] روایت از امام احمد (۱۵۵۸۱، ۱۶۲۴۳)، و ابوداود (۴۰۸۲) و روایت از غیر این دو. و سندش صحیح است. [۴۲۲] صحیح مسلم (۱۰۴۱).