درس هشتاد و هفتم داستان مسلمان شدن مردی که بلافاصله بعد از مسلمان شدنش فوت کرد
۱۳۲- جریر بن عبدالله سمیگوید: همراه با رسول خدا از شهر خارج شدیم، وقتی که از مدینه دور شدیم، ناگهان دیدیم که سواری بهسوی ما می-آید. پیامبر صفرمود: گویی این سوار شما را میخواهد. راوی گوید: بالاخره آن مرد به ما رسید و به ما سلام کرد و ما جواب سلامش را دادیم. آنگاه پیامبر صبه او گفت: «از کجا میآیی؟» گفت: از میان خانواده و فرزندان و عشیرهام! پیامبر صگفت: «کجا میخواهی بروی؟» گفت: رسول خدا را میخواهم. پیامبر صفرمود: «آنچه را که میخواهی، یافتی (من پیامبر هستم)» آن مرد گفت: ای رسو ل خدا! به من یاد بده که ایمان چیست؟ فرمود: «اینکه شهادت بدهی که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد و اینکه محمد فرستاده خداست، و نماز را بخوانی و زکات را بدهی و روزه رمضان را بگیری و خانه خدا را زیارت نمایی» گفت: اقرار کردهام، راوی گوید: دست شتر آن مرد در یک سوراخ بزرگ موش صحرایی افتاد، و سکندری خورد و بر زمین افتاد، و آن مرد هم از روی آن پرید و سرش بر زمین خورد و در نتیجه جان داد.
پیامبر صفرمود: او را برایم بیاورید. راوی گوید: عمار بن یاسر و حذیفه بهسوی آن مرد جستند و او را نشاندند و گفتند: ای رسول خدا، مرده است. راوی گوید: پیامبر صاز آن دو، روی برگرداند. بعد از چند لحظه، به آنها گفت: میدانید چرا من از شما دو نفر روی برگرداندم؟ من دو ملایکه را دیدم که از میوههای بهشتی در دهان آن مرد فرو میکردند. آنگاه دانستم که او به حالت گرسنگی مرده است. سپس پیامبر صفرمود: بخدا این مرد از جمله کسانی است که الله تعالی درباره آن گفته است:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾[الأنعام: ۸۲].
«کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزا است، و آنان راهیافتگان (راه حق و حقیقت) هستند».
راوی گوید: پس از آن پیامبر صفرمود: «دُونَكُمْ أَخَاكُمْ». «به یاری برادرتان بشتابید» راوی گوید: ما هم او را تا مکان آب حمل کردیم و غسلش دادیم و او را کفن کردیم و بهسوی قبر حمل نمودیم. راوی گوید: آنگاه رسول خدا آمد تا جایی که بر لبه قبر ایستاد، و فرمود:
«أَلْحِدُوا وَلَا تَشُقُّوا، فَإِنَّ اللَّحْدَ لَنَا، وَالشَّقَّ لِغَيْرِنَا» [۴۸۰]. «لحد [۴۸۱]بسازید و شکاف نکنید چرا که لحد برای ماست و شکاف برای غیر».
نکتهها و عبرتها:
۱- توحید برترین اعمال، و کلید بهشت است.
۲- عظمت لطف و کرم الله تعالی، از جمله آن این که بخاطر عمل اندکی، پاداش فراوانی می-دهد.
۳- اعمال بستگی به خاتمهها دارند.
۴- وظیفه بنده این است که دنبال خیر و اسباب نجات بگردد و کارها و اسبابی را انجام دهد که منتهی به نجات است؛ چرا که حجت خدا بر بندگانش قائم بر ارسال رسولان است.
۵- برادری ایمانی با صرف وارد شدن به اسلام - با قطع نظر از نسب یا وطن- حاصل می-گردد.
۶- تنها زمانی انسان به نتیجه عملش میرسد که روحش از بدنش جدا گردد.
٧- مشابهت جویی به کافران و تقلید از آنها در هر چیزی از عادتهای مخصوص آنها حرام است و از این جمله است آنچه که مربوط به تشییع جنازه و دفن آن میباشد.
[۴۸۰] روایت از ابن اسحاق در السیرة ص ۲٧۱ ـ ۲٧۲ و امام احمد ۴/۳۵٩ از دو طریق که در هردوی آنها ضعفی وجود دارد، از زاذان، از جریر، این روایت حسنٌ لغیره است. [۴۸۱] لحد شکافی است طولی که در یک طرف قبر برای جسد حفر میکردند. مترجم.