داستان هفتاد و یکم داستان مسلمان شدن بنی عامر و بنی اسد و تشریف فرمایی هیئت آنها
۱۰٩- عبدالله بن شخیر سمیگوید: همراه با دستهای از قبیله بنی عامر به خدمت پیامبر صرسیدیم. به ایشان سلام کردیم و گفتیم: شما سرپرست و آقای ما هستید و از همه ما دارای فضیلت بیشتری هستی! و شما به مثابه ظرف چوبین سفید رنگی هستی [۴۱۴](یعنی مردی سخاوتمند هستی که مدام به مردم طعام می-دهی) آنگاه پیامبر صفرمودند: «قُولُوا قَوْلَكُمْ، وَلَا يَسْتَجِرَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ». «حاشیه نروید و حرفتان را بزنید و (مواظب باشید که) شیطان شما را بهسوی خود نکشد» [۴۱۵].
۱۱۰- ابن عباس بمیگوید: هیئتی از بنواسد به خدمت پیامبر صرسیدند. با پیامبر صحرف زده و خواسته خود را بطور کامل و روشن بیان نمودند و گفتند: ای رسول خدا! همه قبیله مضر با شما جنگیدند، در حالیکه ما با شما نجنگیدیم، البته (در حالت جنگ) از آنها ضعیفتر نیستیم و شمار مردانمان هم از آنها کمتر نیست. حال شما صله رحمتان را در مورد ما بجا بیاورید [۴۱۶].
آنگاه رسول خدا به حضرت ابوبکر هم که سخن آنها را شنیده بود، فرمودند: «أَيَتَكَلَّمُونَ هَكَذَا؟». «آیا اینجوری حرف میزنند؟».
حضرت ابوبکر فرمود: ای رسول خدا! دانش و درایت آنها اندک است و شیطان بر زبان آنها سخن میگوید. ابن عباس گوید: و آنگاه آیه ۱٧ سوره حجرات نازل شد:
﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧﴾[الحجرات: ۱٧].
«آنان بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند! بگو: با اسلام خود بر من منت مگذارید، بلکه خدا بر شما منت میگذارد که شما را بهسوی ایمان آوردن رهنمود کرده است، اگر (در ادعای ایمان) راست و درست هستید» [۴۱٧].
نکتهها و عبرتها:
۱- بر حذر داشتن از زیاده روی در مدح و تعریف، چرا که این چیزی است که شیطان به آن فرا میخواند و مردم را بهسوی آن میکشد. و این بدین خاطر است کسی که دروازه «غلو و زیاده-اندیشی» را باز نماید، غالباً در حد و مرزی متوقف نمیشود و همچنان به پیش میرود تا اینکه در دام شرک میافتد. به همین خاطر، دشمن خدا، شیطان به شدت علاقه دارد که مردم را بهسوی آن بکشد تا آنها را از دین اسلام خارج نماید و آنها همراه با او وارد آتش جهنم شوند. لذا چون بعضی از مردم دروازه غلو و زیادهروی در مدح پیامبر صرا باز کردند، شیطان آنها را به کفر و شرک رسانده است.
به عنوان مثال همین بوصیری در قصیدهاش میگوید: فان من جودك الدنيا و ضـرتـهتا ومن علومك علم اللوح والقلم این آقا با این بیت میخواهد بگوید که پیامبر صبه دنیا و آخرت تفضل و بخشش فرموده و او همه آنچه را که در لوح محفوظ است، میداند. روی این حساب چه چیزی برای الله باقی میماند؟
همه اینها زیاده اندیشی و غلویی است که شیطان مردم را بسوی آن کشیده است. و نه از قرآن و نه از سنت هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد و این خود نوعی معصیت و نافرمانی از پیامبر صاست که امتش را از زیادهاندیشی درباره خودش بر حذر داشته است. پیامبر صدر حدیثی که بخاری آن را روایت کرده است گفته است:
«لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ» [۴۱۸]. «آنچنانکه مسیحیان مسیح (عیسی) بن مریم را تعریف و تمجید کردند، شما مرا تعریف و تمجید نکنید؛ چرا که من بندهای بیش نیستم، پس بگوئید: بنده خدا و رسول او». چنانکه در حدیث اول هم پیامبر صبه این نکته اشاره کردند.
وقتی که این مسئله در حق پیامبر صاینچنین است، پس باید در انسانهای دیگر چگونه باشد؟ کسی که در مدح و تعریف زیادهروی کند، این نشان میدهد که خدا و رسولش را چندان زیاد دوست ندارد. چنانکه الله تعالی فرموده است:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ﴾[آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید».
لذا، بر مسلمانی که سلامتی را برای نفس خود میخواهد لازم است که بر منهج محمد بن عبدالله، فرستاده رب العالمین حرکت کند. منهجی که یگانه راه سلامتی و نجات و صراط مستقیم است و از غلو و زیاده اندیشیای که همان راه شیطان است، اجتناب نماید. و الله المستعان.
۲- الله تعالی یگانه فضل کننده و بخشنده بر همه خلق با همه نعمتهایی که در آنها بسر میبردند، میباشد و از این جمله است نعمت هدایت به دین اسلام که بزرگترین نعمت است و الله تعالی از خلق بینیاز است. و کسی که از خلق هدایت یابد، صرفاً برای خود هدایت مییابد و راهی را طی کرده که به سعادت وی در دنیا و آخرت - البته بعد از توفیق الله تعالی - منتهی میشود. و الله تعالی از بندگان و از طاعت آنها بینیاز است، چنانکه در حدیث قدسی آمده است:
«يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَتْقَى قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ مِنْكُمْ، مَا زَادَ ذَلِكَ فِي مُلْكِي شَيْئًا، يَا عِبَادِي لَوْ أَنَّ أَوَّلَكُمْ وَآخِرَكُمْ وَإِنْسَكُمْ وَجِنَّكُمْ كَانُوا عَلَى أَفْجَرِ قَلْبِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، مَا نَقَصَ ذَلِكَ مِنْ مُلْكِي شَيْئًا...». روایت از مسلم [۴۱٩]. «ای بندگان من! اگر اول و آخر شما، انس و جن شما بر روی با تقواترین قلب یکی از مردان شما باشند، این امر چیزی به ملک و دارایی من نمیافزاید. ای بندگان من! اگر اول و آخر و انس و جن شما بر روی فاجرترین و گناهکارترین قلب یکی از مردان شما باشند، این امر چیزی از ملک و دارایی من کم نمیکند».
به همین خاطر جایز نیست که کسی بخاطر مسلمان شدنش یا بخاطر طاعت کردنش بر الله تعالی منت نماید، بلکه این الله تعالی است که حق منت کردن بر او را دارد، بدین خاطر که او را به چیزی هدایت و توفیق داده که خیر و سعادتش در آن وجود دارد. پس باید بخاطر این امر، از الله تعالی تشکر و سپاسگذاری نماید.
۳- وجوب انکار منکر بر کسی که آن را میبیند یا آن را میشنود. و به همین خاطر است که پیامبر صسخن ناپسندی را که در هر یک از این دو هیئت ملاحظه نمود، مورد انکار قرار داد.
[۴۱۴] معادل عربی این ضرب المثل الجفنة الغراء است. جفنه ظرفی چوبین است که طعام در آن قرار داده میشود. و غراء: یعنی سفید، یعنی آن ظرف پر از چربی و روغن است. و عرب به مرد سخاوتمند که به مردم طعام میدهد، الجفنة الغراء میگویند. چون او در آن ظرف به آنها طعام میدهد. پس به آن نام گذاری شده است. نگا: النهایة (ماده جفن). [۴۱۵] روایت از امام احمد (۱۶۳۱۱)، و ابوداود (۴۸۰۶) با اسنادی صحیح، رجالش، رجال صحیحین هستند، جز آن صحابی، که فقط از رجال مسلم است. [۴۱۶] این به این خاطر است که بنی اسد بن خزیمه از مضر بوده و پیامبر صاز مضر میباشد. [۴۱٧] روایت از نسائی در الکبری (۲۳۶۳) و ابویعلی ۴/۲۵۱، شماره (۳۳۶۳) و بزار چنانکه در تفسیر ابن کثیر در رابطه با آیه ۱٧ سوره حجرات آمده و مقدسی در المختارة، ۱۰/ ۳۴۵ ـ ۳۴۶ و اسنادش صحیح است. و این روایت دارای شواهد فراوانی اعم از متصل و مرسل است. نگا: الطبقات الکبری ۱/ ۲٩۲، الدر المنثور ٧/۵۸۵ و سیوطی بعضی از آن را حسن دانسته است. [۴۱۸. - صحیح البخاری (۳۴۵۵). [۴۱٩] صحیح مسلم (۲۵٧٧).