درس شصتم داستان مسلمان شدن کنده و تشریف فرمایی هیئت آنها
٩۴- اشعث بن قیس سمیگوید: همراه با هیئت کنده به خدمت رسول خدا صرسیدم. و آن هیئت مرا به مراتب از خود برتر و بهتر میدانستند.
من گفتم: ای رسول خدا، آیا شما از ما نیستید؟ پیامبر صفرمود: «ما بنو النضر بن کنانه هستیم، که ما او را به زنا متهم نمیکنیم و خود را از پدرمان منتفی نمیدانیم». گوید: پس از آن اشعث بن قیس همواره میگفت: هر شخصی از قریش را که پیش من بیاورند و بگویند که خود را به نضر بن کنانه نسبت نمیدهد (در حالیکه از آن است) حتماً او را شلاق میزنم [۳۵۵].
٩۵- باز اشعث بن قیس باز هم میگوید: همراه با هیئت کنده به خدمت رسول خدا رسیدم. پیامبر صبه من گفت: «آیا فرزندی داری؟» گفتم: در اثنای آمدنم بهسوی شما، زنم یعنی دختر جمد پسری برایم به دنیا آورده است و دوست داشتم که بجای او، این جماعت سیر میشدند [۳۵۶]. آنگاه پیامبر صفرمود: «این حرف را نزن!، چرا که فرزندان از یک طرف مایه روشنی چشم و شادکامی هستند و از طرف دیگر هنگامی که میمیرند، مایه اجر و پاداش (برای والدین) میباشند و اگر این را گفتی، (این را هم بدان) که فرزندان (زیاد) ترس و غم و بخل را برای (پدر) به ارمغان میآورند [۳۵٧]» [۳۵۸].
نکتهها و عبرتها:
۱- تحریم انتساب شخص به غیر خانواده و قبیلهاش؛ چرا که این کار باعث میشود که انگشت اتهام بهسوی مادرش دراز شود مبنی بر اینکه خرابکار بوده است!!.
۲- کسی که شخصی یا قومی را از اصل و نسب ثابت آنها خارج کند، مستحق حد تهمت است [۳۵٩]، به همین خاطر بر انسان مسلمان لازم است بر حذر باشد از اینکه مانند بسیاری از مسلمانان که در این باره تساهل بخرج دادهاند، او هم تساهل بخرج دهد، بطوریکه میبینیم یکی از آنها به محض اینکه از کسی بشنود یا در کتابی بخواند، میآید و به نسبت مرد یا قبیلهای به غیر کسی که انتساب آنها به آن شهرت یافته است، یقین حاصل میکند. این در حالی است که از پیامبر صثابت شده که ایشان فرموده است: «أَرْبَعٌ فِي أُمَّتِي مِنَ الْجَاهِلِيَّةِ لَا يَتْرُكُونَهُنَّ: الْفَخْرُ فِي الْأَحْسَابِ، وَالطَّعْنُ فِي الْأَنْسَابِ، وَالِاسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ، وَالنِّيَاحَةُ». روایت از مسلم [۳۶۰]. «چهار مسئله از مسایل جاهلیت در میان امت من باقی میماند و آنها آن مسایل را ترک نمیگویند: فخر فروشی به اصل و نسبهای ارجمند، طعنه زدن در نسبها و استقساء به ستارگان (فال گرفتن و پیشگویی کردن از طریق ستارگان) و نوحه سرایی (برای مردگان)».
۳- والدینی که فرزندان را خوب تربیت میکنند، با خیر و منفعت فرزندان خود مواجه میشوند و با توجه به نفعی که از ناحیه آن فرزندان به والدین میرسد، آنها نور چشمان والدین هستند، همچنین وقتی که والدین میبینند فرزندانشان از حال خوبی برخوردار هستند، شادکام می-شوند. و نیز از این جهت مایه شادکامی پدر و مادر هستند که وقتی آنها در کودکی میمیرند، پاداش فراوانی برای پدر و مادر حاصل میشود و والدین در این ارتباط از الله تعالی پاداش می-خواهند. و دست آخر از این جهت مایه شادکامی والدین هستند که هنگامی که بزرگ میشوند و برای آنها دعا میکنند، خیر فراوانی برای والدین منظور میگردد.
۴- الله تعالی والدین را بوسیله فرزندانشان در بوته آزمایش قرار میدهد، که آیا این فرزندان باعث طاعت و فرمانپذیری والدین از الله تعالی میشود یا اینکه موجب میشوند که آنها از الله تعالی نافرمانی کنند همانگونه که الله تعالی فرموده است:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِكۡرِي فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةٗ ضَنكٗا وَنَحۡشُرُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤﴾[طه: ۱۲۴].
«قطعاً اموالتان و اولادتان، وسیله آزمایش شمایند».
بسیاری از پدران بخاطر علاقه شدید به فرزندانش از رفتن به جهاد خودداری میکنند و یا به هنگام نبرد - بمنظور باقی نگه داشتن خودشان جهت تأمین خرجی فرزندانشان - فرار می-کنند. و عدهای از آنها همین که آسیب و اذیتی به فرزندانشان رسید، رگبار غم و اندوه بر چهرهشان فرو مینشیند و از آن رخ بر نمیبندد. و عدهای دیگر هم بخاطر علاقه به فرزندانش نسبت به انفاق یا دادن زکات یا صدقه تنگ نظر میشود و بخل بخرج میدهد و مالش را ذخیره میکند تا آن را برای فرزندانش خرج کند و آنها در آینده بتوانند از آن مال ذخیره شده استفاده کنند. و البته که اینان ندانستهاند که اجلها دارای موعدهایی هستند که از پیش تعیین شدهاند، چنانکه رزقها و روزیهای آنها و اولادشان از پیش تعیین شده است.
همچنین گاهی اوقات والدین با اطاعت کردن از فرزندان در امری که معصیت خدا است، در دام فتنه فرزندان گرفتار میشوند. گاهی در اثر دلسوزی و مهربانی فراوان نسبت به آنها، از امر آنها به معروف و نهیشان از منکر خودداری میکنند و گاهی والدین در پاسخ به خواسته فرزندانشان، ابزار و آلات لهوی را به خانه میآورند (و باعث انحراف آنها میگردند و با اینکارشان مصداق این فرموده پیامبر صقرار میگیرند) که میفرمایند: «مَا مِنْ عَبْدٍ يَسْتَرْعِيهِ اللَّهُ رَعِيَّةً يَمُوتُ يَوْمَ يَمُوتُ غَاشًّا لِرَعِيَّتِهِ إِلَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». متفق علیه [۳۶۱]. «هر بندهای که خدا رعیتی را تحت الرعایه او در میآورد، در روزی که میمیرد، در حالیکه به رعیتش خیانت کرده است، الله تعالی حتماً بهشت را بر او حرام میسازد».
[۳۵۵] روایت از امام احمد (۲۱۸۳٩) و ابن ماجه (۲۶۱۲) و غیر این دو و سندش حسن است و بوصیری در الزوائد آن را صحیح دانسته است. [۳۵۶] در روایت طبرانی (۶۴٧) آمده است: «دختر جمد بن ولیعه کندی فرزندی برای من به دنیا آورده است که دوست داشتم بجای آن، یک کاسه آبگوشت برایمان میآوردند». [۳۵٧] یعنی وقتی که انسان دارای اولاد فراوان گردد، بخاطر باقی نگه داشتن خودش، از رفتن به جنگها و جهادها ابا کرده، ترسو میشود. و از سوی دیگر نسبت به مالش دچار تنگنظری و بخل میشود تا بر آنها انفاق کند. و اگر اتفاقی برای آن فرزندان بیفتند، غمگین میگردد و نگا: شرح السنة ۱۳/ ۳۶، النهایة، ماده (بخل). [۳۵۸] روایت از امام احمد (۲۱۸۴۰) و طبرانی (۶۴۶) و در سند آن ضعف وجود دارد، و روایت از طبرانی (۶۴۶) از طریق دیگری که در آن هم ضعف اندکی وجود دارد و روایت از حاکم ۴/۱۳٩ با نحوی مختصرتر از آن، و آن را صحیح دانسته، و ذهبی هم با آن موافقت کرده است، و این حدیث همانگونه است که آنها گفتهاند. و ابن کثیر در البدایة ۶/ ۳۱۴ گفته است: «تنها احمد آن را روایت کرده، و حدیثی حسن و جید الاسناد است». و حدیث مرفوع آن دارای شواهد بسیاری است. [۳۵٩] نگا: زاد المعاد ۶/ ۶۱۸. [۳۶۰] صحیح مسلم (٩۳۴). [۳۶۱] صحیح البخاری (٧۱۵) و صحیح مسلم (۱۴۲).